۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com
طبیب مهاجر
طبیب مهاجر

طبیب مهاجر

جزئیات

اشاره پرونده ویژه شهید دکتر علی حیدری

26 شهریور 1404
قرار بود از یک شهید بنویسم؛ شهیدی که در میانه میدان نبرد ایستاده بود، بی‌آن‌که سلاحی به دست گیرد یا گلوله‌ای شلیک کند. حتی گمان می‌کردم باید از کسی بگویم که پا‌به‌پای رزمندگان مقاومت، برای دفاع از مردم مظلوم لبنان، با سلاحی بر دوش، در حال جنگیدن با صهیونیست‌هاست، یا از کسی بنویسم که لااقل چند تن از آنان را به هلاکت رسانده است؛ اما این بار از تو می‌نویسم؛ از تو که قریب به سه دهه از عمر خود را دور از وطن و کنار مردم رنج‌کشیده لبنان سپری کردی. سوگند خورده بودی تا جان در بدن داری، جان انسان‌ها را نجات دهی. سوگند پزشکی‌ات را می‌گویم؛ همان تعهدی که هنگام فارغ‌التحصیلی برای شروع خدمتت دادی.
من روزها و هفته‌هاست به واژه‌هایی چون خدمت، ایثار، شهادت و شهید می‌اندیشم و در این میان دریافتم که تک‌تک این واژه‌ها با تو و زندگی‌ات به خوبی مرتبط‌اند. می‌دانم و اطمینان دارم شهدا زندگیِ شهیدانه‌ای دارند که در نهایت شهید می‌شوند. برخی از آن‌ها تمام عمر دنیایی خود را در حال خدمت هستند و می‌کوشند بی‌منت و ادعا خادم مردم و مظلومان باشند. و دکتر عزیز! تو را هم جزء آن گروه از افرادی یافتم که پایان زندگی دنیایی‌شان می‌بایست ختم به شهادت شود و به‌جز شهادت، پرواز دیگری برای‌شان زیبنده نیست.
شهیدِ خادم! زمانی که نامت را بر زبان می‌آورم، سرشار از ذوق و غرور می‌شوم؛ ذوق از داشتن شهیدی چون تو که در این سال‌ها به‌وسیله علمت جنگیدی و حتی وظیفه فرزندی خود را فراموش نکرده و هم‌زمان پرستار مادرت هم بودی و غرورم برای عشقی است که به کشورت داشتی؛ همان علاقه‌ای که باعث شد شناسنامه فرزندانت به ملیت ایرانی مزین شود.
شهیدِ مجاهد! تو جنگیدی؛ جنگیدنی فراتر از جنگ با اسلحه و تفنگ؛ سلاح تو! علم و ایمان و انسانیتت بود. تو در این سال‌ها به‌درستی معنای انسانیت را به نمایش گذاشتی و مرهم زخم‌ها و تکیه‌گاه مظلومان بودی و آن‌قدر غرق در خدمت و درمان‌ِ درماندگان شدی که آخر کنار آن‌ها به‌سوی رضوان الهی، شکوه‌مندانه پرواز کردی.
رسیدن به شهادت، آن آرزوی دیرینه‌ات، گوارای وجودت باد.


نویسنده: مهدیه مظاهری‌منش

مقاله ها مرتبط