۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

خون یک سرباز

خون یک سرباز

خون یک سرباز

جزئیات

گفت‌وگو با سردار مهدی ایرانمنش مشاور و مسئول دفتر سردار شهید قاسم سلیمانی

14 اسفند 1398
«سردار سلیمانی یک انسان کامل بود. یک سالک حقیقی که با تهذیب و تزکیه نفس به درجات بالای عرفان، کمال و تواضع و فروتنی رسید. اگر حاج‌قاسم شهید نمی‌شد، باید تاسف می‌خوردیم. اصلا شهادت حق و البته آرزوی او بود. خودش می‌گفت دوست دارم به دست بدترین افراد و بدترین دشمنان اسلام کشته شوم و همان شد. می‌گفت دوست دارم در راه اسلام تکه‌تکه بشوم و همان شد. شهادت با شهید شدن حاج‌قاسم به خود بالید.» این‌ها بخشی از سخنان کسی است که در دهه ۶۰ در لشکر۴۱ ثارالله، در دهه ۷۰ در جنوب شرق کشور و از سال ۷۷ تاکنون در نیروی قدس سپاه و تا زمان شهادت حاج‌قاسم در کنار او بود. کسی که ورد زبان این روزهایش شده این که «حاج‌قاسم! بی‌سبب نیست که در کنج دلم جا داری.»
 جوانی های شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
 
سال ۵۹ که وارد سپاه شدم حاج‌قاسم ‌مربی بود و برخلاف مربی‌های نظامی که جدی بودند، با نیروهای آموزشی‌اش خودمانی‌ برخورد می‌کرد. طرفدار فوتبال بود و بازی می‌کرد. یک تیم از بچه‌های آموزشی درست کرده بود که از شهرستان‌های مختلف بودند. با همین تیم با سپاه کرمان مسابقه دادیم و بردیم. بین مسابقه یک کارتن پرتغال روی سرش گذاشته بود و می‌آمد. آورد بین بچه‌ها تقسیم کرد و ‌گفت: «بخورید تا انرژی بگیرید و گل بزنید.»
***
برای آماده‌سازی عملیات والفجر۸ ‌باید خط اروند را تحویل می‌گرفتیم و جایگزین نیروهای ژاندارمری می‌شدیم. این خط تا آن زمان دست ژاندارمری بود. حاجی به نیروها دستور داد وقتی منطقه را تحویل می‌گیرند با خودشان اسلحه کلاش نبرند. تعجب کردیم و پرسیدیم: «چرا؟» گفت: «چون نیروهای قبلی از ژ-سه استفاده می‌کردند و دشمن از صدای کلاش متوجه می‌شود که نیروهای مستقر در این خط تغییر کرده‌اند.» اگر عراقی‌ها می‌فهمیدند سپاه خط را تحویل گرفته، توجه‌شان سریع به سمت اجرای عملیات می‌رفت. والفجر۸ از حفاظت اطلاعات بالایی برخوردار بود.
حاجی منیت نداشت. دیگران را می‌دید و خودش را نمی‌دید. در عملیاتی مثل بیت‌المقدس خیلی از لشکرها شرکت داشتند، از جمله لشکر ثارالله و لشکر۸ نجف و بقیه، اما حاجی همیشه در صحبت‌هایش می‌گفت احمد کاظمی چه خوب ‌جنگید و چقدر فعال و باتلاش بود و چه رشادت‌هایی نشان ‌داد. از خودش اسمی نمی‌برد.
***
حاج‌قاسم بعد از جنگ، به منطقه جنوب شرق کشور رفت. منطقه ناامن بود، به حدی که آمبولانس حاضر نبود به‌خاطر ناامنی در جاده‌ها تردد کند. حاجی با قوه قهریه با مردم مواجه نشد، با اقدامات امنیتی وارد شد و منطقه را امن کرد. با استقرار تیپ‌هایی در نصرت‌آباد، بم و سیرجان، باراندازها و مکان‌های اختفای مواد مخدر شناسایی شدند. اگر اشرار تسلیم نمی‌شدند با آن‌ها مبارزه می‌شد و ماشین‌هایی که از مردم دزدیده بودند به مردم برگردانده می‌شد. در آن منطقه بالگردهای هوانیروز و سپاه، برای ایجاد امنیت کمک می‌کردند.
سردار مهدی ایرانمنشبا تدابیری که داشت، امنیت را حاکم کرد و با پیگیری، مجوز حفر سیصد حلقه چاه آب کشاورزی را گرفت و با ایجاد شغل و فرصت‌های اقتصادی، بسیاری از اشرار و فریب‌خوردگان و بعضی را که در کار قاچاق بودند به زندگی عادی برگرداند. حاجی با کارهای اقتصادی و فرهنگی و تبلیغاتی و بهداشتی که انجام داد، به شدت روی مردم تاثیر گذاشت و نظر آن‌ها را نسبت به نظام و انقلاب مثبت کرد.
***
حاجی تا پای آبرویش از مسئولان و فرماندهان تحت امر خودش دفاع می‌کرد. می‌گفت اگر اشتباهی داشته‌اند، در جایی دیگر رشادت‌هایی داشته‌اند. در بحث درجه هم به‌خصوص برای بچه‌های جنگ، می‌گفت بدون سخت‌گیری باید درجه آن‌ها را داد. این‌ها تا پای شهادت برای این نظام خدمت کرده‌اند و این کم‌ترین حق آن‌ها است.
علاوه بر نیروهای خودش به فکر مردم هم بود. دست و دلبازی داشت. تا جایی که می‌توانست از کمک‌های مالی و درمانی دریغ نمی‌کرد. هدایایی که در این چند سال اخیر می‌داد، اکثرا انگشتر بود. به‌خاطر فضایلی که عقیق دارد می‌گفت عقیق یمانی تهیه کنید.
***
حضرت‌آقا به دلیل شایستگی‌ها، شجاعت همراه با تدبیر و تجارب حاج‌قاسم در دفاع مقدس، جنوب شرق کشور و نگاه جامعی که در شناخت مرزها و آن‌سوی مرزها و مردم منطقه و ضدانقلاب و حتی جامعه داشت، هم‌چنین هوش و ذکاوتش او را فرمانده سپاه قدس قرار دادند. او هم به ‌سرعت توجیه شد و کار را دست گرفت. حاجی در طول خدمتش در نیروی قدس به‌خصوص در دهه دوم، رشد سریعی کرد. طراحی و ابتکارات خاصی در موضوعات نظامی، هنری و رسانه، سازندگی و ساخت‌وساز و عام‌المنفعه داشت. در مواقعی نگاه‌ دیگران به سمت نظرات او بود. گاهی مسئولان نظامی یا سیاسی بر اساس آن‌ها برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری می‌کردند.
***
حاج‌قاسم به معنای واقعی کلمه خستگی‌ناپذیر بود. او خستگی را خسته کرده بود. اکثر اوقات قبل از طلوع آفتاب می‌آمد سر کار و تعطیلی هم نداشت. حتی زمانی که در محل کار حضور نداشت، همه‌ چیز زیر نظرش بود. زمانی که در ماموریت بود از ۲۴ ساعت، شاید نوزده بیست ساعت جلسه می‌گذاشت و کار می‌کرد. یک‌بار آن‌قدر جلسه گذاشته بود که فرماندهان گفتند حاجی کی می‌خوابد؟! این اواخر همراهان ایشان می‌گفتند که حاج‌قاسم در حوادث اخیر عراق، شبی دو سه ساعت می‌خوابید. با این حال، به سلامتی‌اش اهمیت می‌داد. فرصت پیدا می‌کرد  کوه‌ می‌رفت یا پیاده‌روی و شنا می‌کرد. این اواخر، بعد از نماز صبح می‌رفت استخر که به کارش لطمه‌ای وارد نشود. اگر پزشک دارویی می‌داد، دقیق بود و سر وقت و منظم استفاده می‌کرد.
شهید سردار حاج قاسم سلیمانیخیلی هم اهل مطالعه بود. کتاب‌هایی که ما فکرش را نمی‌کردیم می‌خواند و به ما توصیه می‌کرد بخوانیم. یک‌بار گفت: «کتاب کوفه که پسر آقای رجبی‌دوانی نوشته، خیلی قطور است. این را من در سفر خوانده‌ام و شما هم بخوانید.» من تعجب می‌کردم که چطور فرصت کرده‌ بخواند. هوش و حافظه بسیار قوی داشت و خودش دست ‌به ‌قلم بود. کتاب‌های شهدا را می‌خواند و روی آن‌ها نظر می‌داد. بعضی‌ها حاج‌قاسم را فقط یک فرمانده نظامی صِرف می‌دانستند، اما او در بحث‌های سیاسی، بین‌المللی، اقتصادی و موضوعات دیگر کاملا تسلط داشت.
***
با وجود تمام مسئولیت‌ها و گرفتاری‌ها، عطوفت خاصی داشت. به خانواده شهدا اظهار ارادت می‌کرد و مدام به آن‌ها سر می‌زد. رسیدگی به فرزندان شهدا را وظیفه خودش می‌دانست و در این راه از هیچ کاری دریغ نمی‌کرد. صبح‌ها که سر کار می‌آمد، از مسیری که به اتاقش منتهی می‌شد به عکس‌های شهدا دست می‌کشید. بعضی عکس‌ها را می‌بوسید و یاری می‌خواست و خود را با شهدا متبرک می‌کرد. ارادت خاصی به شهدا داشت. حتی روی چیدن آن‌ها هم نظر داشت.
نامه‌هایی را که مردم به ایشان می‌دادند با جدیت دنبال می‌کرد و می‌گفت: « وقتی کسی به من نامه داده، جواب نامه را می‌خواهد. من تکلیف دارم و باید جواب بدهم.» معمولا وقتی فردی دو بار به جایی نامه می‌زند و موثر نمی‌شود، دیگر این کار را نمی‌کند، اما حاجی این‌طور نبود. شان و آبروی خودش را به‌خصوص برای خانواده شهدا و جانبازان خرج می‌کرد. بارها من به ایشان می‌گفتم: «حاج‌آقا! امضای شما دارد شهید می‌شود. نامه‌هایی که می‌فرستید برای فلان وزارتخانه یا نهاد ترتیب اثر داده نمی‌شود، به‌خصوص در مورد درخواست‌ها.» ایشان می‌گفت: « شما نامه را بزن و مسئولیت خودت را انجام بده.»
آن‌قدر به فکر بود که می‌گفت: «اگر نامه‌ای به جایی می‌زنی، باید کپی آن را به فرد هم بدهی.» از آن‌جایی که احتمال می‌رفت از نام و امضای سردار سوءاستفاد شود، ایشان قانع شد که یک سایت راه بیندازیم. به افراد پیامک می‌دادیم که نامه شما با این شماره به فلان‌جا رفته.
***شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
ساختمانی که داشتیم به لحاظ امنیتی در حد و اندازه‌ مطلوب نبود. من چند‌بار این مطلب را به حاجی گفتم. ایشان می‌گفت: «همین‌جا خوب است. من این ساختمان را با همین دمپایی از آقای وحیدی۱ تحویل گرفتم، همین‌طور هم از این‌جا می‌روم.» همین‌ هم شد. حاجی اهمیتی به تهدیدها نمی‌داد.
من شهادت می‌دهم که در این ۲۱ سال ایشان یک‌بار هم حق ماموریت ارزی نگرفت. من شخصا دو بار پیگیری کردم که حق ماموریت‌هایش را محاسبه کنم و بگیرم که تذکر داد این‌ کار را نکنم. حقوق ماهانه‌اش همان حقوق سپاه بود که پرداخت می‌شد.
صندلی‌‌های مهمان اتاق ایشان متعلق به سال ۷۶ است. اجازه نمی‌داد آن‌ها را عوض کنیم. به دلیل فرسوده شدن، روکش و کفی آن‌ها را چند سال یک‌بار تعمیر می‌کردیم. ایشان یک سمند معمولی داشت که ضدگلوله نبود. غذایش هم همان غذایی بود که بقیه می‌خوردند. حتی زمانی هم که مهمان‌های خاص داشت، همان غذای نیروها را استفاده می‌کردند. گاهی هم از منزل غذا می‌آورد، طوری که به هفت هشت نفر دیگر هم برسد. ایشان برنج کم‌تر استفاده می‌کرد و بیش‌تر نان و ماست و سبزی می‌خورد.
***
حاجی شگردهای خاصی در حفاظت داشت. می‌دانست کجا حضور پیدا کند و کجا حضور پیدا نکند. اکثرا با هواپیمای عمومی می‌رفت، نه اختصاصی. خیلی شجاعت می‌خواست که در کشور بیگانه آن‌قدر راحت رفت ‌و آمد کند. این نتیجۀ اعتقاد به خدا، ایمان عمیق، شجاعت و تهور و بی‌باکی او بود.
جنگ نامنظم بدتر از جنگ منظم است و هر لحظه امکان دارد شما را از هر جایی مورد حمله قرار دهند. این رفت ‌و آمدها و کارهای بی‌نظیری که در آن مناطق از حاج‌قاسم شاهد بودیم، ناشی از ایمان عمیقش بود.
***
در طول ۲۱ سالی که من در خدمتش بودم، ندیدم حکم اخراج کسی را امضا کرده باشد. می‌گفت: «ممکن است فرد خطا کرده باشد، اما خانواده او گناهی ندارند و آبروی او نباید برود. این فرد پاسدار است. اخراجش نکنید، بازنشسته‌اش کنید، جایش را عوض کنید و...» نسبت به افراد به شدت مهربان بود. همه جوانب را می‌سنجید و این آینده‌نگری را داشت که فرد تباه نشود، ضدانقلاب و ضدنظام نشود و رشته امیدش قطع نشود. اگر می‌دید فرمانده و یا مسئول رده‌ای نمی‌تواند کاری را انجام دهد، آن را به معاونش می‌سپرد. به سلسله مراتب کاری نداشت. مهم این بود که کار انجام شود.
هیچ کاری را فراموش نمی‌کرد و قاطع و پیگیر بود. ممارست در کار باعث پیشرفت حاج‌قاسم بود. با تمام مشغله‌ و سختی‌های کار، هیچ وقت از سختی‌ها اظهار ناراحتی نمی‌کرد.
***شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
خیلی دل‌رحم بود. برای این‌ که کمکی به افرادی که سر چهارراه‌ها و پشت چراغ قرمز چیزی می‌فروشند کرده باشد، تعداد بالایی از اجناس آن‌ها را می‌خرید. این وسایل اغلب توی ماشینش می‌ماند و به افرادی که سوار ماشین می‌شدند می‌گفت استفاده کنند.
حاج‌‌قاسم نسبت به حیوانات هم بسیار دل‌رحم بود. در مناطق حفاظت‌ شده، اگر نیرویی به طرف حیوانات تیراندازی می‌کرد اخراج می‌شد. زمانی پیش آمد که فردی تیراندازی کرده بود. حاجی قاطع گفت باید برود. به آب و غذای این حیوانات هم خیلی اهمیت می‌داد. دستور داده بود برای آن‌ها منبع آب درست کرده بود و مراقب و پیگیر بود که  همیشه به خصوص تابستان‌ها آب داشته باشند.
یک‌بار یک گربه در خانه‌شان بچه گذاشته بود و این بچه آسیب دیده بود. به دامادشان گفته بود گربه را ببرند دامپزشکی و سفارش کرده بود که: «وقتی من نیستم به این‌ها برسید.»
***
حاج‌قاسم به‌خصوص در این اواخر، دایم‌الذکر بود. یک روز به ایشان گفتم: «آن‌چه در اذکار بسیار توصیه شده و گفته‌اند و افضل است، صلوات است. ذکر شما هم همین است یا چیز دیگری می‌گویید؟» گفتند: «نه، همین است. از آن بالاتر نداریم.» البته ذکرهای دیگر هم می‌گفت.
حاج‌قاسم به روحانیت خیلی احترام می‌گذاشت، به‌خصوص مراجع و دست آن‌ها را می‌بوسیدند. این جمله را من خودم شنیدم که گفت: «من به بچه‌های خودم توصیه کرده‌ام که علما را تکریم کنند. خم شوند و دست آن‌ها را ببوسند.» البته من خودم هم دیده بودم که ایشان دست علما را می‌بوسید.
در منزل‌شان جلسات هفتگی روضه داشت که در زمان نبودنش هم برگزار می‌شد. حاجی نسبت به والدینش به شدت احترام می‌گذاشت و رسیدگی می‌کرد. نسبت به ایشان خیلی عاطفی و وابسته بود.
***
یک‌بار به شوخی به حاج‌قاسم گفتم: «ما وقتی از دست شما عصبانی می‌شویم دعا می‌کنیم شما شهید بشوی، البته بعد از ۱۲۰ سال.» گفت: «نه مهدی! ۱۲۰ سال نه، همین الان!» گفتم: «چرا الان؟ الان نظام و حضرت‌آقا به شما نیاز دارند. شما باید باشی و خدمت کنی.» گفت: «آن اثری که خون من الان در جامعه، به‌خصوص روی جوان‌ها دارد بعدا نخواهد داشت.» دقیقا دیدیم اثر خون مقدس او چه تحولی در ایران، منطقه، حتی دنیا و در عالم آزادی‌خواهی و مبارزه با ظلم و ستم ایجاد کرد. می‌بینیم که کشورهای غیرمسلمان و حتی کشورهای بی‌دین، نسبت به ایشان اظهار ارادت می‌کنند و اعلام می‌کنند برای مبارزه با امپریالیسم آمادگی دارند. جهان، آمریکا را مقصر می‌داند. آمریکا که در عراق به دنبال به هم ریختن اوضاع آن کشور بود. همه دیدند که خون حاج‌قاسم چه انسجامی ایجاد کرد. با شهادت سردار سلیمانی، عراقی‌ها آن‌طور منسجم شدند و پیکر ایشان را تشییع کردند. پیکر ایشان در حرم چند امام طواف داده شد، آن هم توسط مردم عراق‌.مراسم تشییع شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
در ایران هم تشییع در خوزستان، همان خوزستانی که حاج‌قاسم بهترین یاران و همرزمانش را آن‌جا از دست داده بود و در مشهد و قم و کرمان بی‌نظیر بود. تشییع تهران هم عجیب بود. وقتی پیکرها در شهرک شهید دقایقی به دست ما رسیدند، از شدت شلوغی به زحمت داخل خانه بردیم. این گرمای خون حاج‌قاسم بود که در رگ‌های مردم غلیان کرد. شهادت حاج‌قاسم نظام مقدس جمهوری اسلامی را بیمه کرد و دو یوم‌الله۲ دیگر به این نظام اضافه شد.
***
این که حضرت‌آقا در نمازی که بر پیکر ایشان خواندند آن‌طور اشک ریختند و صراحتا طلب شهادت کردند و دو سه‌بار فرمودند که ما جز خیر از حاج‌قاسم ندیدیم، توفیق کمی نبود. کسی که آن‌طور جانبازی کرد و پای ولایت ایستاد و ولی‌امر مسلمانان آن‌طور در نماز او اشک ریخت، یک سرباز مخلص بود. آن‌چه خوبان همه داشتند، او یکجا داشت.
دشمن فکر کرد با حذف ایشان همه‌ چیز تمام می‌شود، در صورتی که خون حاج‌قاسم باعث بیداری امت‌ها و ملت‌ها شد. مقاومت، بی نام سلیمانی ناشناخته بود و با نام سلیمانی به دنیا شناسانده شد. نهال مقاومت به دست سلیمانی کاشته شد، با نام او رشد کرد و امروز به یک درخت تنومند تبدیل شده است. انرژی و اثری که خون این شهید در مقاومت ایجاد کرد ان‌شاءالله در آینده طرح‌های مستکبران خصوصا آمریکا را در خاورمیانه به شکست کامل خواهد کشید. اگر خون شهید سلیمانی بیش‌تر از وجودش اثر نداشته باشد، یقینا کم‌تر نخواهد داشت.

نویسنده: میثم راستاد
 
پی‌نوشت
۱- فرمانده سابق نیروی قدس
۲- روز شهادت سردار و روز حمله به عین‌الاسد

مقاله ها مرتبط