۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

صحبت از خداست

صحبت از خداست

صحبت از خداست

جزئیات

برشی کوتاه از زندگی و مبارزات سردار شهید جعفر جنگروی جانشین تیپ۱۰ سیدالشهدا(ع) / به مناسبت ۲۷ بهمن سالروز شهادت شهید جنگروی

27 بهمن 1399
سال ۱۳۳۳ در فریدن اصفهان به دنیا آمد. تقریبا یک ساله بود که خانواده­اش به تهران مهاجرت کردند. سال ۱۳۴۰ باید وارد دوره ابتدایی می­شد، اما به­خاطر یک­سری مشکلات از جمله گم شدن شناسنامه­اش هیچ مدرسه­ای او را ثبت­نام نمی­کرد.
شهید جعفر جنگروی پس از دریافت شناسنامه المثنی که چند سال بزرگ­تر از سنش صادر شده بود برای تحصیل وارد دوره شبانه شد تا روزها به کار خیاطی و شب­ها به درس خواندن بپردازد. در کنار این فعالیت­ها، او که به ورزش کشتی علاقه­مند شده بود وارد این رشته شد و با پشتکار و تلاش، مقام نایب قهرمانی کشتی را در تهران کسب کرد و به مدال نقره دست ­یافت.
***
یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، پس از تهیه مقداری سرمایه، دست از کار خیاطی کشید و به فروشندگی لباس روی آورد. با همه­گیر شدن مبارزات ضد رژیم، همراه برادرش طبقه بالای مغازه­اش را به فعالیت­های انقلابی اختصاص داد و به­طور پنهانی مبارزه علیه رژیم را آغاز کرد. در جریان این مبارزات در روز ۱۷ شهریور که جمعه سیاه نام گرفت، حضوری فعال داشت.
با فرارسیدن دوازدهم بهمن و بازگشت حضرت امام خمینی(ره) به میهن، به عنوان عضو فعال کمیته حفاظت و حراست از امام حضور داشت و در روزهای باقی مانده تا ۲۲ بهمن و پیروزی قطعی انقلاب نقش پررنگی در هدایت حرکت­های مردمی و تسخیر و تصرف پادگان­ها و مراکز نظامی داشت.
***
اوایل سال ۱۳۵۸ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و دوره آموزشی خود را در پادگان ولی­عصر(عج) تهران گذراند. در خرداد همین سال به دنبال شروع غائله خلق عرب در خوزستان، همراه تعدادی از دوستانش راهی این استان شد و در این ماموریت، با دستگیری عناصر ضدانقلاب و اشرار منطقه، بیش از پیش شناخته شد. در این روزها برای مدت کوتاهی به همراه شهید جهان­آرا به ساماندهی سپاه خرمشهر و تامین امنیت شهر مشغول بود.
بعد از آرام شدن نسبی شرایط خوزستان، برای مبارزه با ضدانقلاب عازم کردستان شد. در یکی از ستون­کشی­ها به سمت بانه و پاکسازی آن محور، در درگیری با گروهک کومله در گردنه خان به اسارت ضدانقلاب درآمد و ۳۵ روز زیر سخت­ترین شکنجه­ها قرار گرفت. چهار بار او را به پای جوخه اعدام بردند و هر بار به دلیل اختلاف­نظر میان گروهک­ها، اعدام نشد و سرانجام مبادله شد.
پس از آزادی از اسارت ضدانقلاب، در دفتر فرماندهی کل سپاه در تهران مشغول به خدمت شد و به عنوان نماینده سپاه برای شرکت در سمینارها و جلسات مختلف به کشورهایی چون پاکستان، افغانستان و لیبی سفر کرد. 
***
شهید جعفر جنگرودیشهید جعفر جنگروی هنگام شروع جنگ تحمیلی در لبنان بود، اما خود را از طریق مرز زمینی به ایران رساند و راهی جبهه غرب شد. او که در طراحی و اجرای جنگ­های نامنظم و چریکی خبره و باتجربه شده بود، با تدبیر و رشادت­هایی که از خود نشان داد به عنوان معاون فرمانده اطلاعات عملیات غرب انتخاب شد.
اواخر سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و تقریبا یک ماه پس از ازدواج راهی جبهه جنوب شد تا خود را به عملیات فتح­المبین برساند.­ پس از فتح­المبین در عملیات مهم بیت­المقدس حضور فعال داشت و در پاکسازی جاده شلمچه نقش موثری ایفا کرد.
تیر سال ۱۳۶۱ در جریان عملیات رمضان از ناحیه سر و صورت به­شدت مجروح شد. او را میان شهدا با هواپیما به پشت جبهه منتقل کردند ولی در هواپیما به هوش آمد. مدتی در یکی از بیمارستان­های مشهد بستری بود و پس از آن به تهران منتقل شد. تقریبا هشت ماه در تهران در یک بیمارستان بستری بود. او بعد از ۱۵ عمل جراحی در حالی که یک چشم و یک گوشش را از دست داده بود و یک سمت صورتش فلج شده بود از بیمارستان مرخص شد. با این شرایط، زیاد در تهران ماندگار نشد و پس از بهبودی مختصر، خود را به جبهه رساند و در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد.
سال ۱۳۶۳ در تشکیل قرارگاه رمضان سهم بسزایی داشت و در راه­اندازی و طراحی جنگ­های نامنظم و چریکی در داخل خاک عراق نیز لیاقت و توانمندی بالایی از خود نشان داد. در عملیات بدر به عنوان فرمانده جناح راست وارد عمل شد و در پاسگاه تنومه عراق به هدایت نیروهای تحت امر خود پرداخت.
***
اولین فرمانده سپاه خرمشهر و قائم­مقام قرارگاه رمضان، در سال ۱۳۶۴ پس از بازگشت از حج به عنوان جانشین سردار علی فضلی به تیپ۱۰ سیدالشهدا(ع) رفت. با مطرح شدن عملیات والفجر۸ با توجه به نقش برجسته تیپ۱۰ در این عملیات، سهم بسزایی در آماده­سازی نیروها، شناسایی منطقه و طراحی عملیات ایفا کرد.
سردار شهید جعفر جنگروی پس از سال­ها مجاهدت، در ۲۷ بهمن همین سال در ۳۱ سالگی در مقر تاکتیکی تیپ در منطقه فاو بر اثر اصابت ترکش به همراه شهید حسن احسانی­نژاد رئیس ستاد لشکر به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
 
فرازهایی از وصیت­نامه شهید جعفر جنگروی
خدایا! تو خود می­دانی که بیش­تر اوقات در این فکر هستم که توشه­ای جهت آخرت کسب کنم ولی هر­چه فکر می­کنم بهتر از این نمی­یابم که به سپاس نعمات بیکران تو، جان ناقابل خود را که برای خودم گرانبهاترین سرمایه است فدای راهت کنم.
خدایا! تو خود آگاهی که در شب­هایی که خواب دوستانت یعنی شهدا را می­بینم، چقدر افسوس می­خورم که نمی­توانم خود را به قافله آن بزرگواران برسانم و در اوقاتی فکر می­کنم آیا این نعمت بزرگ نصیب منِ درمانده هم خواهد شد یا نه. در این مطلب می­مانم و فقط مجددا از آن شهدا می­خواهم که به خوابم بیایند.
از برادران می­خواهـم که در کنـار مـطالعات و درس­­های مدرسه­ای، مطالعات اسلامی خـود را کامل کنند، به وسیله درس­های حوزه. البته همیشه سعی کنند درس­شان خوب باشد.
من در زندگی انفاق را خیلی دوست دارم. پس خواهش می­کنم هر ماه مقداری پول به آدم­های مستـحق، در این زمان به جنگ­زده­ها بدهید.
 
نامه به فرزند در سفر حج
نامه­ای به پسرم
و تو ای گل آقا، ای پسر خوشگل، ای پسر باهوش، ای پسر شجاع، ای رزمنده کوچک و سرباز خوب، ای شهید آینده اسلامی، ای حسین عزیزم! بدانید که فرزندان خلف، عزیزترین مال دنیا و ذخیره آخرت برای پدران و مادران­شان هستند. هیچ پدر و مادری نمی­تواند دوری فرزندان خود را تحمل کند، الا در یک صورت و در یک طریق، آن هم طریق خدا. وقتی صحبت از خداست و طریق او، هیچ چیز معنا ندارد، چرا که همه چیز از او شروع می­شود و به او ختم می­شود.
برای همین، انسان وظیفه دارد با کمک خداوند این راه را راه خود قرار دهد و این سعادتی است که خدا نصیب ما کرده و ما را به خانه خودش و شهر پیامبر گرامی­اش دعوت کرده.
حسین­جان! این­قدر عظمت مکه و مدینه زیاد است که شاید انسان فکر جای دیگری را نکند، اما هر موقع بچه کوچک یا طفل نوزادی را می­بینم به یاد تو و خواهرت می­افتم.

نویسنده: زینب‌سادات سیداحمدی

مقاله ها مرتبط