چندی قبل پای منبر بزرگی شنیدم که مومنان در آخرالزمان به بلاهای بزرگی مبتلا میشوند تا اخلاصشان سنجیده شود؛ تا اگر مضطر نیستند، طبیعت آنها را به اضطرار برساند؛ تا اگر هر روز و شبشان را بدون دعا برای امام زمان(عج) میگذرانند، آنقدر روزگار بر آنها تنگ بگیرد که دست به دامان ظهور امامشان شوند.
آن روز، خیلی از این حرفها سر در نیاوردم. انگار مخاطبشان من نبودم. کماکان در قنوت نمازهایم دعای فرج میخواندم و آخر صلواتهایم «و عجّل فرجه» را از قلم نمیانداختم؛ بیآن که حتی لحظهای احساس نیاز کنم به حضور امامم، یا حتی ثانیهای، حسی از ترس و اضطراب، به دلیل ندیدن صاحبم بر من حاکم شود.
و اما حالا، بعد از شیوع منحوس تنها ۵ گرم از ویروس کشندهای در دنیا و بعد از تماشای ضعف و بیچارگی بشر در مقابل آن و بعد از دیدن انسانهای بیپناهی که برای حفظ جانشان، به گمان عقل ناقصشان، سرِ پَستترین امکانات بهداشتی به همنوعان خود رحم نکردند، خود را در دریای توفانیِ بلا، مضطر و پریشان و بیپناه حس کردم و بارزترین صدایی که در قلبم آونگوار تکرار میشد «أغثِنا یا مُغیث» بود و حسرت مدام از این که ای کاش صاحبمان از نظرها پوشیده نبود تا در پناه نگاه امنش، معنی واقعی سلامت و امنیت را حس میکردیم.
آقاجان! یا حضرت صاحب! به حال نادانیمان رحم کن. باور کن سخت است برای محصور شدهای از غفلت، همچون من که لذت حضور شما را نچشیده و در جوار صاحب خود نزیسته، درک لذت ظهور. اگر این روزها دعای ما دنیانشینانِ غفلتزده، فقط اینست که بیماری پایان یابد تا اوضاع مثل قبل شود، این حقارت را بر ما ببخش و هرچند مضطر غیبتت نیستیم، بر قلبهای کوچکمان که ضعیفتر از آنند تا مبتلا شوند و به ایمانشان خدشهای وارد نشود، رحم کن.
نویسنده: زهرا عابدی