خرداد برای من بیشتر از آنکه یادآور سالروز فتح خرمشهر و رحلت امام(ره) باشد، نماد توست. خرداد برای من یعنی قدم گذاشتن تو به این دنیا؛ و چه امری مبارکتر از آن؟
با اینکه در آغاز کار، جزو تیم نویسندگانت نبودم، اما خوب میتوانم تولد تو را تصور کنم. آنقدر با تو عجین شدهام که وقتی شماره یکمت را ورق میزنم، لابلای کاغذهای کاهیاش گم شوم و تا رملهای فکه که نام مبارکت را از آن وام گرفتهای، پرواز کنم.
آنقدر در این سالها در آغوش دستانم بودهای که با دیدن مصاحبهها و گفتگوها و گزارشهایت، سالها به عقب برگردم و همچون کارگردانی ماهر، صحنهای از یک عملیات را آرایش دهم و به تماشای آن بنشینم یا خودم را جای مادر شهیدی فرض کنم که خبر شهادت فرزندش را میشنود و آنقدر اشک بریزم که سیلی جاری شود و کلمات نقش بسته بر صفحه دلت را در هم بریزد.
نازنین فکهام! چه روزها که کنارت نگذراندهام. باید روزنامهنگار باشی که بدانی سختی کار ماهنامه درآوردن آن هم با حداقل امکانات، ماه به ماه و سر وقت یعنی چه؟ باید دستی بر آتش نوشتن و ویرایش داشته باشی که بدانی، اگر یک ماه ویراستار نبود، یا طراح عذر کار را خواسته بود یا چاپخانه به هر بهانه نوبت چاپ را عقب انداخته بود یعنی چه؟ چانه زدن با نویسندهها و طرح هزار خواهش و تمنا برای آنکه مطالبشان را سر وقت بفرستند که دیگر غوز بالا غوز.
حالا که بعد از ۲۴ سال، شاخه رویاندهای و سرو قامت، سایه بر سرم افکندهای، حالا که از پس هزار مشکل ریز و درشت، هرگز از پیشروی در مسیر حقی که نور شهدا راهنمایش بود، یک قدم هم پا پس نکشیدی؛ شدهای قوت قلب و مایه افتخارم.
در تمام این سالها که از صدقهسریات قد کشیدم و برای خودم شدهام خانم نویسنده، مثل معلمی صبور، تحملم کردی.
در این مدت خیلی از رفقا آمدند و بر سفرهای که به نام تو و به رسم پر فیض شهدا پهن شده بود، نشستند. خیلیها هنوز به رسم معرفت ماندهاند و هرچند اندک، سهم کوچکی در این ثمره برای خویش نگه داشتهاند. خیلیها هم رفتند و به کمک پلههایی که برایشان ساخته بودی، خدا را شکر درجات بالاتری کسب کردهاند.
با معرفتِ همیشگی من! الهی روزی نیاید که تو نباشی و من باشم. من با همه کم و زیادت ساختهام، هرچند کم، فقط باش.
نویسنده: زهرا عابدی