هفتم اکتبر قهرمانبازی نبود؛ یک نگاه واقعبینانه به وطنی بود که صورت مادرانهاش، داشت برابر چشمان فرزندانش ذرهذره محو میشد.
جامعهشناسی سرزمینهای اشغالی تا پیشاز هفتم اکتبرِ سال گذشته، ترسیم یک اسارتگاه است با زندانیانی که بعضیهایشان برای کم کردن فشارهای خردکننده، به خواستهای زندانبانان تن میدادند. صهیونیستها میخواستند در غزه و کرانه باختری جامعهای درست کنند مانند جوامع رایج جهان با مردمی که در رقابت برای خوشباشیِ نیمبند و عاریتی حل شوند و برای یک لقمه غذا به مناطق اشغالیِ یهودینشین و مرفه رفتوآمد کنند و در نهایت، در وطنفروشی و همکاری با رژیم غاصب، عمر را به سر آورند. فلسطین داشت تبدیل به یک کشور پوشالی میشد.
مردان غزه در تقابلِ این ناهنجاریهای ساختگی با آرمانهای وطندوستی، در دوراهی سعادت و ذلت، سعادتِ مرگ را انتخاب کردند و فلسطین را به این نقطه از جوشش رساندند. امثال هنیه، سنوار و ضیف فهمیده بودند اگر تعلل کنند، فلسطین برای همیشه از دست خواهد رفت. مردانی که درست مثل مردم ایران در سال۵۷ خسته و عصیانزده برخاستند. تعدادیشان به سعادت جاودانۀ شهادت رسیدند و تعدادی ماندند و این روزها غروب عاشورا را تجربه میکنند. امروز خرابههای غزه در آتش صهیونیستها میسوزد. در موج جدید حملات اشغالگران، ویرانهها ویرانهتر میشوند و رژیم نشان میدهد که جز تسلط بر این باریکه به چیز دیگری حتی آزادی اسرایش فکر نمیکند.
امروز غاصبان فلسطین در بیعملی دولتهای مسلمان و تماشاگران جهان، جنگ تازهای را علیه تن مجروح فلسطین و فلسطینیها شروع کردهاند و عرصه را بر جبهه مقاومت تنگ گرفتهاند. آزاردهندهتر از همه، حرکت بیوقفه ماشین ترور رژیم و شکار دانهبهدانه رهبران و همکاران جبهه مقاومت در فلسطین و لبنان و سوریه است که معلوم نیست زخمش هرگز التیام پیدا کند.
بله، امروز غزه ویرانه است، سوریه زیر چکمه است و تن لبنان زخم خورده؛ ولی آرمان فلسطین نجات یافته و نقشههای خبیثانه اشغالگران برای نابودی مقاومت، به قهقرای غیرقابل تصوری برگشته. زمان نشان خواهد داد که رژیم اشغالگر اسراییل هرگز سرپا نخواهد شد. در انتهای عاشورای فلسطین، اینقدری که به گذشت زمان و بزرگشدن کودکان امید هست، به سران و دولتمردانِ ترسو و بیخاصیت کشورهای اسلامی و غیراسلامی امید نیست.
خداوندا! در این غروب که مردان در میدان به شهادت رسیدهاند و چادرها میان ویرانهها در حال سوختن است، زینبِ مردم بیپناه غزه را برسان تا باقیماندهها را جمع کند و چتر حمایتش را بر سر این مردمِ تنها بگشاید...
نویسنده: زهره علیعسگری