۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

غریبه‌ای همه‌چیز را می‌بیند

غریبه‌ای همه‌چیز را می‌بیند

غریبه‌ای همه‌چیز را می‌بیند

جزئیات

یادداشت

14 آبان 1403

داستان از ۱۳۸۵ (۲۰۰۶م) شروع شد؛ زمانی که فهمیدند کارها به این سادگی، طبق خواست‌شان پیش نمی‌رود. جوانانی مثل سایه می‌رفتند و می‌آمدند، بی‌خبر، بی‌سروصدا، بدون این‌که بشود ردشان را زد. همین‌ جوان‌ها نقشه‌های‌شان را به آب می‌دادند و عاجزشان کرده بودند. فقط برق سکه می‌توانست اوضاع را دگرگون کند و پیدا کردن غریبه‌ها‌یی که برای‌شان مهم نبود چه کسانی سکه‌ها را کف دست‌شان می‌گذارند. شاید هم پای گرایش سیاسی در میان بود یا شاید کسی که خیال می‌کرد با حذف رقیب، به آرمانش می‌رسد.

جاسوسی پدیده تازه‌ای نبود، در گذشته هم توازن بسیاری از جدال‌ها را بر هم زده بود. مثل آنچه اوایل انقلاب در ایران اتفاق افتاد و در یک بازه زمانی کوتاه، نیروهایی را از انقلاب گرفت که مثل‌شان پیدا نمی‌شد. این ‌بار اما در این زمان و در منطقه غرب‌آسیا، باید کسانی را می‌یافتند که برای نفوذ در صفوف بالا، در تراز حزب‌اللهی‌ها باشند. کسانی که شانه‌به‌شانه رفاقت، چشم‌های نامحرم‌شان درحال تماشا در حدقه‌ها بچرخند. در لحظه بیینند، در لحظه مخابره کنند تا در لحظه، بمب و پهپاد و موشک سنگرشکن از راه برسد و کار را تمام کند.

اکنون، در ششم مهر۱۴۰۳ (۲۷ سپتامبر۲۰۲۴)، غریبه‌ها کار خودشان را کرده‌اند؛ شاید هنوز تا آخر راه را نرفته باشند؛ ولی او را دیده‌اند و در لحظه، اخبارش را رسانده‌اند. خبر این است «فرد مورد نظر، همین حالا وارد شد.» چند ثانیه بعد، چندین بمب سنگرشکن از راه می‌رسند و تا اعماق زمین نفوذ می‌کنند تا شهادت سیدحسن و تعدادی از اعضای جبهه مقاومت تحقق یابد.

امروز یکی از ترفندهای جنگ‌های ناجوان‌مردانه، نفوذ دادن جاسوس‌هاست. قطعا هر تکنیک و تاکتیکِ دشمن، مقابل دارد؛ ولی چطور می‌شود تاثیر برق سکه‌ها را از بین برد تا غریبه‌ها به جمع‌های خودی راه نیابند؟ این ترفند، راهی جز مقابله‌به‌مثل ندارد. برای پیدا کردن چشم‌های غریبه، باید چشم‌هایی را به جمع‌های غریبه نفوذ داد، این‌جا هم سکه پیدا می‌شود!

نویسنده: زهره علی‌عسگری

مقاله ها مرتبط