بعد از واقعه كربلا وقتی یزید با تبختُر بر تخت نشست و سر امام شهید را روبهرویش گذاشتند، خیال كرد یک مخالف سیاسی داشته، از سر راه برداشته و دیگر تمام. خیال كرد روزهای آرام حكمرانیاش رسیده. در غیاب حسینبنعلی دیگر كسی نمانده تا خیالش را آشفته كند. نمیدانست خوابهای پریشانش تنها سه سال بعد، با مرگش تعبیر میشود. به علاوه این كه دنباله حكومت از خاندان معاویه به مروانیان منتقل میشود، در ۱۰ سال آینده، جامعه روی خوش نمیبیند و تا سه امام بعد، بنیامیه به كلی منقرض شده و سلسلهای دیگر جایش را میگیرد. یزید در محرم ۶۱ قمری نفهمید چه كرده و خون چه كسی را ریخته.
همانطور كه آمریكا با به شهادت رساندن حاجقاسم نفهمید كه را كشته. نفهمید كه خون، بیشتر از شخص فعالیت دارد. آمریكا داغی بر دل مردم گذاشت كه در حد و اندازه خودش و بدون قیاس با خون سیدالشهدا علیهالسلام تا ابد سرد نخواهد شد. البته كه هیچ خونی با خون خدا قابل مقایسه نیست، اما «خون مظلوم» شمشیر اسلام است. در عرف عمومی، دو نفر كه با هم جنگ دارند، اگر یكی دیگری را بكشد، پیروز شده ولی در دینِ اعجاببرانگیز ما كشته، پیروز است و خون مظلوم، آغاز سقوط ظالم.

از آنجا كه فرد بیخردی مثل ترامپ، دنیا را از دریچه معوج چشم خودش میبیند، خیال كرد ما در مواجهه با غیاب حاجقاسم غافلگیر میشویم. خدا میداند كه خبر، ناگهانی نبود و چنین ماجرای محتومی را میدانستیم. شهادت در قاموس ما رخداد تازهای نیست كه كسی را شوکزده كند. سالهاست كه این مردم در مكتب شهادت زانو زدهاند و درس میآموزند. اصلا شهادت شده تک ستارهی خال آسمانِ آرزوها و برای خیلیها دور از دسترس. هر كس كه سرِ سودای شهادت دارد، وارد این بازار شده و دست و پا میزند كه نشان دهد به بضاعت خود، خریدار این متاعِ یوسفی است.
اینها با افق كوتاه دیدشان خیال میكنند، هرطور نباشی، یعنی نیستی. مانده تا این قوم، قول و قرارهای میان زمین و آسمان را درک كند. آمریكا گمان كرد یک فرمانده نظامی مثل فرماندهان ناتو یا وزیر جنگ یا فرمانده ارتش كشوری را كشته كه چهارتا سرباز سر و ته تابوتش را بگیرند و با ادا و اطوار چند قدم تا گورستان ببرند و قضیه فیصله پیدا كند. نفهمید این ژنرال، بچه مردم است. ۴۰ سال است كه بچه مردم است. از جنگ هشت ساله به آرامش رو نداده كه پایش را به گلیم زندگیاش دراز كند و مردم این را با تمام وجود میدانند و درک كردهاند. نفهمید رفتن حاجقاسم چنان موج انسانی به راه میاندازد كه به اندازه یک عملیات بیتالمقدس تاثیر میگذارد و یک كربلای پنج است در به زانو درآوردن ایدهای كه از تمام توان غرب و شرق بهرهمند بود. نفهمید مشایعت او میشود رفراندوم مقاومت، بدون تكرار كلید واژههای تقلب و تحمیل رخدادهایی كه مملكتها را به قهقرا میكشاند.
آمریكا داعش را ساخت، با اهداف زیاد. داعش میتوانست چهرهای از اسلام به جهان بشناساند كه كسی هوس تمایل به اسلام و مسلمانی نكند. یک مانع رادع در برابر گرایش مستضعفان جهان به اعتلای انقلاب جهانی اسلام. داعش میتوانست تا مرزهای ایران بیاید و با نفوذش در خاک ایران و بر هم زدن ثبات و امنیتش، انقلاب و اسلام را تضعیف كند. از همه مهمتر، آمریكا داعش را ساخت و در شطرنج منطقه، میان فاصله اندک ایران و رژیم اشغالگر قدس چید، طوری كه از رژیم اشغالگر به ایران نزدیکتر باشد، تا هم برای اشغالگران حاشیه امنی ساخته باشد، هم ایران را به معامله قرن با آمریكا بكشاند، با این استدلال كه اگر شما میخواهید بجنگید، خب این دشمن، بیایید با هم با داعش بجنگیم! البته این، یعنی ورود به یک جنگ از نوع آمریكایی؛ یعنی پنهانی كمک كردن و ظاهری كوبیدن. این دشمن باید حالاحالاها میماند تا ایران از اشغالگران قدس غافل شود. باید میماند تا ایران با همكاری آمریكا در جنگی فرسایشی با داعش دست از آرمانهای امامش بردارد و چشم بدوزد به نوک دماغش و دشمنی بسیار نزدیکتر از اسرائیل. قرار نبود ایران تنهایی و به این زودیها بساط داعش را از منطقه جمع كند. حاجقاسم این معادلات را به هم زد. اینها ریشه كینه از فرمانده مبارزه با تروریسم شد.

آمریكا نفهمید خاتمه حضور فیزیكی سلیمانی، آغاز خیزشهای مردمی در منطقه است. خون او به مقاومت جرات داد. وقتی بشود مثل حاجقاسم را برای «استقلال و قدرت» هزینه كرد، پس میشود به خونخواهی تمام مظلومان ایستاد و مقاومت كرد. پیكر اربااربای حاجقاسم پایان آمریكاست، همانگونه كه سر حججی پایان داعش بود.
وقتی حاجقاسم به آمریكا میگفت «ایران نمیخواهد، من به تنهایی حریف شما هستم.» خیلیها جا خوردند كه این چه ادعای بزرگی است، مگر میشود یکتنه با آمریكا جنگید! آن روز كسی نفهمید «شهید»ی دارد از سرنوشت محتوم ذلتبار متكبری حرف میزند كه با به شهادت رساندن او، با دست خودش به تخریب خانه خود اقدام كرده است.*
این پیشگویی است، نه حتی پیشبینی و دنیا خواهد دید كه قاسم، سرنوشت آمریكا را به دو قسمت تقسیم كرد؛ قبل از شهادتش و بعد از شهادتش. او به هیمنه آمریكا خاتمه داد. به زودی گروههای مقاومت در گردانهایی به نام او تشكیل خواهند شد و به صف تجاوزكاران خواهند زد و ترس را در برابر چشم آمریكاییها به رقص درخواهند آورد. نسلهای آتی هم خواهند آمد، از صلب پدران و بطن مادران، در سالهای دور و به تاسی از او بنیان ظالمان را به لرزه خواهند انداخت. ظالمانی كه پیشپیش، هدف تیر مبارزان راه حق قرار گرفتهاند.
اگر حاجقاسم میماند، شاید چیزی به پایان عمر مبارزاتیاش نمانده بود. ۲۰ سال، قدری كمتر یا بیشتر. بیست سی سال در مقایسه با اعداد نجومی عمرِ ظلم در زمین، رقم قابل اعتنایی نیست. شاید او در نهایت میتوانست رژیم آمریكا را سرنگون كند. یک قهرمان ملی، منطقهای یا جهانی شود، سپس رو در نقاب خاک كشد. امروز اما حاجقاسم تبدیل شده به یک قوه و توان، نه فعلیتِ صِرف كه ستاره بختش در زمانی طلوع و در زمانی غروب كرده باشد. شد ستاره سهی و هر صبح و شب، راهپله سربدارانی كه تا ابدِ تاریخ كمر همت بستهاند بر نابودی ظلم و دست از خور و خواب كشیدهاند.
از اولین آثار این خون این بود كه هنوز به خاک نرسیده، فاتحه برجام خوانده شد. برجام بیجانی كه فقط از ایران انتظار داشت همچنان متعهد بماند در حالی كه كوچکترین خاصیتی جز بر باد دادن توان هستهای ایران نداشت. این تازه آغاز ماجراست. این خون هر شک و تردید را از نیروهای مقاومت گرفت و زیادهخواهان جهان را ترساند. نیروهای آلمان از منطقه رفتند، نیروهای ایتالیا رفتند، نیروهای كروواسی و دانمارک و دیگران نیز. حالا منتظریم تا آمریكاییها بر ترس ذلتبارشان از موشکهای ایرانی غلبه كنند و با تمركز بر مشكلات خودشان، نه مشكل رژیم اشغالگر قدس، برای ترک كامل خاک عراق دستی بجنبانند.
دین ما معتقد است همه چیز در جهان هدایت شده است. میتوانستند حاجقاسم را در ایران بزنند. میتوانستند در سوریه كه با عراق خیلی فرق دارد بزنند. میتوانستند تنها بزنند، طوری كه خونش با خون مجاهد فیسبیلالله ابومهدی مخلوط نشود و نوعی همپیمانی با خون، میان دو همسایه مسلمان امضا نشود. سنت معهود الهی اما بر اینها مقرر نشد تا خونهای ممزوج دو مجاهد، دو ملت را درگیر كند و كارستانی به راه بیندازد. خونها با هم مخلوط شدند، پرچمها به هم گره خوردند، دستها و شانهها برای مشایعت مردان خدایی با هم جابهجا شدند و انتظار برای همراهی در مسیر دشواری كه سالهاست روبهروی دو كشور است بالا گرفت و بازار گرم شد.
این شب، صبح میشود.
نویسنده: محمد گرشاسبی
پینوشت
* حشر/۲.