۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

بدر؛ امید ملت عراق

بدر؛ امید ملت عراق

بدر؛ امید ملت عراق

جزئیات

گفت‌و‌گو با سردار اسماعیل بهمئی درباره چگونگی تشکیل سپاه بدر/ به بهانه ۲۷ بهمن، سالروز شهادت شهید اسماعیل دقایقی، فرمانده لشگر ۹بدر در سال ۱۳۶۵

27 دی 1402
اشاره: سپاه بدر را به فرمانده‌اش می‌شناسند، به اسماعیل دقایقی که در کوران سال‌های سخت جنگ، برادران شیعی عراقی رانده‌شده از وطن را دور هم جمع کرد تا ایرانی و عراقی، متحد و شانه‌به‌شانه هم مقابل رژیم بعث و رئیس جنگ‌طلبش بایستند. تشکیلاتی که خیلی زود مامنی امن برای برادران مجاهد عراقی‌مان شد؛ آن‌هایی که به جرم مخالفت با دیکتاتوری صدام از وطن رانده شدند یا نخواستند مقابل ایرانی‌ها سینه سپر کنند و خون برادر شیعه‌شان را حلال بدانند. از روزی که نهال این شجره مبارک به دستان اسماعیل دقایقی غرس شد تا همین امروز، این تشکیلات روزهای پرفرازونشیب زیادی را پشت‌سر گذاشته است؛ اما به پشتوانه خون پاک شهدا، باوجود طوفان‌های سهمگین فتنه و توطئه، هنوز سربلند ایستاده و حالا او را در قامت درختی بارور و تنومند در عرصه‌های گوناگون عراق می‌بینیم.
با توجه به موضوع ویژه‌نامه‌ای که حالا در برابر شماست، بر خود لازم دیدیم تا در گفت‌و‌گویی دوستانه با سردار اسماعیل بهمئی، از رزمندگان لشکر بدر درباره نحوه تشکیل، ماموریت‌ها و اقدامات این لشکر، قبل و بعد از جنگ صحبت کنیم.
***
شهید اسماعیل دقایقی فرمانده لشگر ۹ بدرجنگ که تمام شد، صدام هنوز سرکار بود. همین شرایط باعث ایجاد بلاتکلیفی بین رزمندگان سپاه بدر شد؛ چراکه آن‌ها نه امکان بازگشت به عراق را داشتند نه سازمان مشخصی برای ایام بعد از جنگ برای‌شان تعریف شده بود. این بلاتکلیفی سایه‌ای از ناامیدی و یأس را بین رزمندگان عراقی ایجاد کرده بود. رهبر معظم انقلاب در همان مقطع، در دیدار با نیروهای بدر فرمودند «بدر، امید آینده ملت عراق است.» جمله‌ای که امروز انعکاس آن را به‌صورت عینی و ملموس در سطح سیاسی، اجتماعی و نظامی عراق به چشم می‌بینیم. اما این‌که سازمان بدر از کجا شکل گرفت، به سال‌های اول جنگ تحمیلی برمی‌گردد. بخشی از نیروهای بدر از مبارزین عضو حزب‌الدعوه بودند که تا قبل از الحاق‌شان به بدر در عراق علیه صدام فعالیت داشتند. با شروع جنگ، خیلی از این مبارزین به ایران هجرت کردند و هسته اولیه سازمان بدر را برای مبارزه علیه صدام تشکیل دادند. گروه دومِ نیروهای بدر را احرار تشکیل می‌دادند. افرادی که در جریان جنگ به اسارت رزمندگان ایرانی درآمده بودند و تحت‌تاثیر شرایط اسارت و برنامه‌های اعتقادی، از کَرده خود پشیمان شده و در‌صدد جبران بودند. به همین خاطر، داوطلب هم‌کاری با ایران شده و به بدر پیوستند.
بعد از جنگ، مسئله اول این بود که حالا لشکر بدر زیرنظر کدام قرارگاه باشد. ابومهدی یک سال قبل از شهادتش تعریف می‌کرد «ما همان موقع گفتیم ببینید فرمانده‌ کدام قرارگاه قرابت بیش‌تری با شهید دقایقی دارد، ما زیرنظر همان کار می‌کنیم.» تا وقتی که حاج‌قاسم فرمانده سپاه قدس شدند، انگار نیروهای بدر گم‌شده‌شان را پیدا کردند. حاج‌قاسم همان کسی بود که ما بدری‌ها دوست داشتیم با او کار کنیم. از‌طرفی برای سپاه قدس ماموریت‌های برون‌مرزی تعریف شده بود و همین، به‌ترین دلیل و توجیه برای کارکردن زیرنظر سپاه قدس بود.
عمده فعالیت‌های سپاه بدر در خاک عراق، در زمان فرماندهی حاج‌قاسم انجام شد. تا قبل از آن، بدر داخل عراق فعال بود؛ اما ماموریت‌هایش موردی و بیش‌تر در جهت مقابله با منافقین بود. فقط در جریان انتفاضه‌شعبانیه که سال ۱۹۹۱م شکل گرفت، نیروهای بدر به‌صورت جدی و برای مقابله با صدام وارد عراق شدند و ابتکار‌عمل را در شهرهای کربلا، نجف و بصره به‌دست گرفتند. انتفاضه تا مرز پیروزی رسید؛ اما با ورود آمریکا و منافقین به غائله، انقلاب سرکوب شد. صدام و هم‌دستانش حتی از هتک‌حرمت حرم‌های مطهر عراق ابا نکردند و خیلی از مردم به شهادت رسیدند.
در این شرایط نیروهای بدر دوباره به ایران برگشتند، با این تفاوت که این بار خیلی از نیروهایی که در انتفاضه شرکت داشتند، به‌دلیل شرایط خفقان‌آورِ بعد از انتفاضه به ایران آمدند و به سپاه بدر ملحق شدند. با ملحق‌شدن بدر به سپاه قدس، تدبیر حاج‌قاسم ورود جدی‌تر بدریون به عراق بود. برخلاف قبل هدف فقط برخورد با منافقین نبود؛ حاج‌قاسم برای بدر اهداف بزرگ‌تری را در نظر گرفته بود.
شهید اسماعیل دقایقی فرمانده لشگر ۹ بدر در کنار شهید ابومهدی المهندسبعد از سقوط صدام و اشغال عراق، نیروهای بدر بلافاصله دست‌به‌کار شدند. با نظر حاج‌قاسم، نیروهای بدر به‌هم‌راه خانواده‌های‌شان خیلی سریع به عراق برگشتند. آن‌ها تجربه‌ای را که در هشت سال دفاع‌مقدس و بعد از آن در مقابله غیر‌مستقیم با صدام به‌دست آورده بودند، پای کار آوردند و گروه‌های مقاومت متعددی را برای مقابله با نیروهای اشغالگر تاسیس کردند. گروه‌هایی مثل نجبا، عصائب اهل‌الحق، کتائب حزب‌الله و... . این گروه‌ها در ظاهر فقط در فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی مشارکت داشتند تا آمریکایی‌ها مانع کارشان نشوند. بعدها فعالیت‌شان شکل منسجم‌تری به خود گرفت و همه این‌ها تحت‌نظر حاج‌قاسم و با مشورت ایشان انجام می‌شد.
ورود داعش به عراق نقطه‌عطف نقش سازمان بدر در عراق بود. حشد تازه تشکیل شده بود و تا خودش را پیدا کند، زمان می‌برد. با مدیریت حاج‌قاسم نیروهای کادر بدر وارد عمل شدند. مثلا ابوعلی البصری را فرستاد تا مسئول محور دوجی نزدیک سامرا باشد. ابو‌بلال الجابری، که پسرش محمد به‌هم‌راه ابومهدی به شهادت رسید مسئول محور سیدمحمد شد. پشتیبانی لجستیکی حشد را هم به ابوعلی النجفی، که مسئول لجستیک بدر بود سپرد. به همین صورت، با تصمیم‌گیری شخص حاج‌قاسم مابقی کادر هم مسئولیت گرفتند.
ابومصطفی شیبانی، برادر شهید ابوجعفر الشیبانی از نیروهای قدیمی سپاه بدر و عموی محمد الشیبانی که به‌هم‌راه ابومهدی به شهادت رسید، می‌گفت «وقتی جلسه تشکیل می‌دادیم، همه‌ برنامه‌ها و نظرات‌مان را ارائه می‌دادیم. حاج‌قاسم خوب گوش می‌کرد، بعد جمع‌بندی کرده و نظرش را اعلام می‌کرد. همیشه نظر حاج‌قاسم کامل‌تر از نظر ما بود. معمولا به نکاتی اشاره می‌کرد که از چشم ما دور مانده بود. کم‌کم به این نتیجه رسیدیم که نیاز به بحث و صحبت نیست، به‌تر است همه ‌کار را بسپاریم به حاج‌قاسم. مطمئن بودیم او حرفی نمی‌زند که به ضرر ما و شرایط ما در عراق باشد. البته حاجی بر پایه تجربه و اشرافی که روی شرایط منطقه داشت، بعد از گوش‌دادن به نظرات بقیه، نظرش را می‌گفت. این همان روش شهید دقایقی بود. او معتقد بود که باید کار را به‌دست خود نیروهای بدر بسپاریم و اگر جایی نیاز به کمک ما بود، وارد عمل شویم تا اعتماد‌به‌نفس‌شان را تقویت کنیم. در‌واقع می‌خواست کار دست خود عراقی‌ها باشد. حاج‌قاسم در قلب نیروهای عراقی رسوخ کرده بود. آن‌قدر قبولش داشتند که روی حرفش حرف نمی‌آوردند. سردار سلیمانی در رفتارش با بدری‌ها آن‌قدر متواضعانه و برادرانه و گاهی پدرانه بود که اگر هم می‌خواستند، نمی‌توانستند دوستش نداشته باشند! توی کار خیلی جدی بود و گاهی تند هم می‌شد؛ اما بسیار مهربان بود؛ طوری‌که گاهی برای یک جمله‌ای که تند گفته بود، چند بار عذر‌خواهی می‌کرد. البته شخصیت حاج‌قاسم خیلی کاریزماتیک بود؛ حضورش باعث می‌شد که عراقی‌‌ها زودتر به وفاق و جمع‌بندی برسند. از‌طرف دیگر، دیدن حاج‌قاسم و حضورش، به نیروها روحیه می‌داد و تشجیع‌شان می‌کرد.»
شهید سردار حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندساما در این بین نمی‌توان از نقش ابومهدی غافل ماند. شهید ابومهدی از رزمندگان سپاه بدر بود که سابقه مبارزه‌اش با صدام، به سال‌ها قبل از ورود او به بدر برمی‌گشت. عضو حزب‌الدعوه بود و سابقه درخشان جهادی‌اش در کنار مسئولیت‌های سیاسی بعد از سقوط صدام، باعث شده بود که جایگاه خاصی بین مردم داشته باشد. ابومهدی به‌عنوان مسئول حشد به‌هم‌راه حاج‌قاسم توانستند جلوی ریشه‌گیری داعش را در عراق بگیرند؛ وگرنه داعش تا یک‌قدمی بغداد رسیده بود و چیزی نمانده بود که حکومت را ساقط کند. من آن موقع کربلا بودم. وقتی آمدم بغداد، انگار روی شهر خاک مرده پاشیده بودند! مردم خودشان را باخته بودند و پذیرفته بودند که دیر یا زود کشورشان به‌دست داعش می‌افتد. سایه تلخ و سنگین ناامیدی روی اذهان مردم سایه انداخته بود. حتی بعضی از نیروهای بدر هم امیدی نداشتند؛ اما حاج‌قاسم برخلاف همه این تحلیل‌ها با‌کمک خودِ عراقی‌ها کاری کرد که برآوردهای جهانی را تغییر داد. هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد که می‌شود ریشه داعش را در عرض پنج، شش سال خشکاند!
حاجی در جنگ با داعش، لحظه‌ای آرام‌وقرار نداشت. این عملیات تمام نشده بلافاصله برنامه عملیات بعد را ارائه می‌داد. یادم هست بعد از عملیات آزادسازی آمرلی، صحبت از آزاد‌سازی جاده بغداد-کرکوک بود. فرماندهان می‌گفتند «صبر کنید حداقل برگردیم عقب و دوباره نیروهای‌مان را سازماندهی کنیم.» حتی گاهی اظهار خستگی می‌کردند حاج‌قاسم گفت «معلومه خیلی از دست من خسته شدید! دعا کنید من شهید بشم از دست من راحت بشید!»
حضور ما در عراق برعکس سوریه، که یگان‌های‌مان را به آن‌جا بردیم، بیش‌تر مستشاری بود و گاهی تخصصی. مثلا به پهپاد نیاز داشتیم، گروه پهپادی ما پای کار می آمد. توپ‌خانه نیاز داشتیم همین‌طور و... ؛ ولی نیروی میدانی در عراق نداشتیم. نظر حاج‌قاسم این بود که با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی عراق، کار دست خودشان باشد و ما فقط کمک‌شان کنیم.
به نظرم بی‌نظیرترین کار حاج‌قاسم در عراق، یک‌پارچه‌کردن گروه‌های مردمی، دولت عراق و گروه‌های نظامی در برابر داعش بود. با یک نگاه دیپلماتیک و البته نهضتی، همه گروه‌های عراقی را با گرایشات و نظرات مختلف، که به این راحتی به وحدت نمی‌رسند، کنار هم قرار داد. قدم بعدی، دولت مرکزی عراق بود. حاج‌قاسم دولت را با وجود حضور آمریکا در عراق قانع کرد که می‌شود مقاومت کرد و مردم و دولت و نیروهای نظامی را با یک وحدت‌رویه به میدان آورد.
شهید سردار حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندسدر مقابل، آمریکایی‌ها خیلی تلاش کردند که نقش حشدالشعبی را کم‌رنگ کنند تا خودشان میدان‌دارعراق باشند و موثر به نظر بیایند؛ اما با تدبیر حاج‌قاسم و ابومهدی راه به جایی نبردند. مثلا در عملیات آزاد‌سازی تکریت می‌گفتند با هم وارد عمل شویم. حاج‌قاسم قبول نکرد و نیروها را از منطقه عملیات خارج کرد. حتی نیروهای کادر بدر هم برگشتند ایران. آمریکا نتوانست کاری از پیش ببرد و دوباره حشدالشعبی وارد عمل شد. یا در عملیات آزادسازی فلوجه، گفتند نیروهای حشدالشعبی بیرون از شهر عمل کنند و پلیس مسئولیت ورود به شهر و پاک‌سازی آن را به عهده بگیرد که باز هم نشد و حشدالشعبی نیروهایش را وارد عمل کرد.
***
بعد از داعش، بخش نظامی‌ خیلی از گروه‌های مقاومت، که تحت‌لوای حشدالشعبی جمع شده بودند، در حشد تثبیت شده و بقیه بخش‌ها فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دارند. در این بین، سازمان بدر بیش‌ترین سهم را هم در حشد و هم در صحنه سیاسی عراق دارد. بیش از پنجاه‌درصد نیروهای حشدالشعبی از بدری‌ها هستند. روزی که هسته اولیه سپاه بدر تشکیل شد و مجاهدین عراقی را دور هم جمع کرد، هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد که روزی بدر، صحنه‌گردان اصلی عراق شود.

نویسنده: زینب‌سادات سیداحمدی

مقاله ها مرتبط