دوران دانشجویی دقیقا چیست؟ چرا اینقدر مورد توجه است؟ چرا اینقدر خواهان دارد؟ چرا برای رسیدن به آن، اینقدر هزینه میشود؟ در حالی که خودِ دانشگاه رفتن برای بعضی جوانها مجانی درمیآید، چرا از پیشدبستان تا قبل از دانشگاهی شدن، سالهای چندین میلیون تومانی، بهراحتی جیب پدرها و مادرها را خالی میکند و وادارشان میکند به کار دو سه برابری و شبانهروزی؟ آیا دانشگاه واقعا سکویی است برای پرش به آغوش خوشبختی که هیچ پدر و مادری حاضر به دریغش نیست و هیچ جوانی حاضر به چشمپوشی؟ سالها پیش وقتی از یک دانشآموز کوشا پرسیدم این همه اشتیاق برای چیست؟ او دلیل سالها همت خودش و خانوادهاش را در سه چهارتا کلمه خلاصه کرد: ثروت، شهرت، موقعیت اجتماعی. اینها کلماتی هستند که در هیچکدامشان نشانی از «دیگری» نیست.
البته که میدانیم دانشجویی برای همه دانشجویان اینطوری نیست ولی انصافا این همه اشتیاق برای راهیابی به دانشگاه، باید آسیبشناسی بشود. چیزی که امروز با آن مواجهیم، از یک طرف دانشجویان نخبۀ خادم به نیازمندیهای جامعه است و از طرف دیگر، خیل مدرکجویان ناپلئونی که چشم دوختهاند به دولت تا برایشان کار تولید کند.
چیزی که باید اقرار کنیم این که نتوانستیم در خانه یا مدرسه و دانشگاه، در یک نهضت آموزشی فراگیر، به عموم فرزندانمان بیاموزیم «تلاش و قناعت» فقط دو گوهر باارزش اخلاقی نیستند بلکه تنها راه موفقیت و آرامشند. وقتی در جامعه داریم کسانی را که با یک مدرک پزشکی به ثروتهای افسانهای، جهانگردی در تعطیلات دلبخواهی، خانههای لاکچری و ماشینهای مدلبالا رسیدهاند یا کسانی بدون زحمت، از راه دلالی، قاچاق یا اختلاس و کلاه و خلافکاری، ثروتهای اعجابآور به هم زدهاند، سخت است فرزندانمان را قانع کنیم برای رسیدن به شرایط بهتر باید تلاش کنند و به هرچه روزیشان بود و به آنان رسید، قناعت کنند.
از طرفی، در علوم رقابتی امروز نمیشود بسنده کرد به این مَثل معروف که «خوش آن چاهی که آب از خود درآید» یعنی نمیتوانیم منتظر بنشینیم و ببینیم کدام یک از فرزندانمان بهطور ذاتی، جویندۀ واقعی دانش و اهل کار و زحمت و تلاش است و کدام یک دنبال وقتگذرانی و بازی مستمر و اتلاف عمر و در نهایت، آرزومند درآمد فراوان بدون کار.
این الگوی رهاسازی تربیتی متعلق است به چند صد سال پیش دنیا که قرنها میآمد و میرفت و بس بود که یکی بشود بوعلیسینا و یکی مولانا و خوارزمی یا ملاصدرا و ناصرخسرو یا دکتر حسابی و دکتر سمیعی و استاد فرشچیان یا دانشمندان هستهای مثل شهید علیمحمدی و دانشمند ارشد شهید فخریزاده یا دانشمند موشکی مثل شهید طهرانیمقدم. انصافا ما دانشمند داریم ولی کم داریم.
امروز مثل گذشته نیست که زمانه صبور باشد. تربیت امروز باید متناسب باشد با فشردگی زمان و خیل مشکلاتی که یا بهطور طبیعی در جوامع وجود دارد یا از خارج به آنها تحمیل میشود. اگر جوینده واقعی دانایی کم داشته باشیم، پس چه کسی باید مشکلاتمان را حل کند؟!
زمان دارد روی دور تند به پیش میرود و هر جامعۀ ناتوانی را لای چرخدندههایش له میکند. جوانانِ جویندۀ واقعی دانش، فرصتی برای هدر دادن ندارند. ایران ما برای رفع نیازمندیهایش، چشم دوخته به تلاش شبانهروزی جوانان وطن که امید همهمان به آنهاست.
نویسنده: زهره علیعسگری