همه چیز با یک جمله خاتمه پیدا میکند؛ تمام بدبختیهای یک ملت زجرکشیده، تمام فتنههای چند وقت به چند وقت و از دست رفتن جانهای عزیز، تمام هزینههای بیمورد و غیرضرور، تمام شاخ و شانه کشیدنهای غربیها و شاخ شدن غربزدهها و مهرهها. اگر کسانی که مبتلا هستند، همین یک جمله را به زبان بیاورند، کار تمام است و ملت میتواند بار سنگین ۴۴ سالهای را از دوش بردارد که وزر و وبالش کردهاند. حتی انقلاب خلاص میشود از هراس اینکه به بیراهه کشیده شود و به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. اگر این جمله به زبان بیاید و در عمل نشان داده شود، خیال تمام خانوادههای شهدا و ایثارگران هم راحت میشود. دیگر مردم عادی کوچه و بازار میمانند و انقلابشان که بیش از چهار دهه است که برایش خون دل خوردهاند و بر مژه حملش کردهاند، جان دادهاند و راحتی و آرامش زندگی را به پایش ریختهاند. بعد از این، دیگر ملت میماند و میراث عزیز امامشان. ملت میماند و رخداد عظیمِ پایان دادن به نظم نوین ظلم جهانی. اگر این اتفاق بیفتد و یک بار برای همیشه، تمام دروغگویان اقرار کنند و بگویند که تا حالا در همراهی با این اندیشه دروغ میگفتهاند، زیباترین پدیده انقلاب به ظهور میرسد.
آغازِ این خاتمه، با یک جمله شروع شد. دروغگویی که پایش لب گور است بالاخره زبان باز کرد و راستش را گفت: «امروز فکر کردم دیگر دروغ گفتن بس است.» چه فکر خوبی! کلید حل همه مشکلات مملکت همین است که دروغگوها بس کنند!
در این نمایش مستند، یک دروغگو بعد از ۴۴ سال که پای سفره انقلاب نشسته، جلوی دوربین اقرار کرد که در این مدت نقش بازی میکرده و به مردم دروغ میگفته. این که یک هنرپیشه است و ارزش چندانی ندارد ولی ما چقدر سیاستمدار تراز اول و وزیر و وکیل و مدیران ردهمیانی و روزنامهنگار و چهرههای هنری و ورزشی داریم که یک عمر به دروغ با ملت همراهی کردهاند و در هر فتنه تازه، کشف نقاب کرده و میکنند. ما خیال میکردیم عدهای از اول، انقلابی بودند و برای خدمت به انقلاب پست گرفتند ولی به مرور از انقلابیگری توبه کردند و قصد اصلاح تصمیمات و رفتارهایشان را دارند. با این اقرار روشن شد اینها از اول دروغ میگفتند. تمام صدمههایی که این مملکت خورده از همین دروغگوهاست که سوداگری، هوش از سرشان برده بود. یکی در سودای قدرت، یکی در سودای شهرت، یکی در سودای ثروت ولی همه زیر چتر تزویر جمع شدند و به مردم دروغ گفتند. همان دروغگوهایی که تند و تیز ادای انقلابیگری درآوردند و با همین اداها عرصههای مسئولیت را به دست گرفتند ولی با ایجاد موانعی بر سر راه انقلاب، کمکم سر از آخور جیرهخواری غرب و وابستگان خفیفشان درآوردند.
تنها راه برای رفع این تقلب بزرگ، همین ایستادگی مردمی در فتنههاست تا بقیه دروغگوها هم از بزرگ و کوچک مجبور به اعتراف بشوند و دست از سر این ملت بردارند. اینها هرچند به اعتماد مردم ضربههای اساسی زدند ولی وقتش رسیده که بفهمند نباید بیش از این عمرشان را تلف کنند. دروغگوها بدانند که این انقلاب تا آخر همین است و جز تحمل سختیها چیزی ندارد. پس هرچه زودتر با اقرار به دروغ، ملت را رها کنند و هرچند خیلی پیر شدهاند ولی بیایند به دروغگویی پایان بدهند و بروند دنبال باقیمانده زندگیشان. دروغگوها نمیتوانند تا ابد دوام بیاورند و در آزمونها دانه به دانهشان زبان به اعتراف باز میکنند و حذف میشوند. هرچند پرداخت خرج این جراحی از جیب ملت و مملکت ناگریز است ولی این هزینه نیست، سرمایه است.
نویسنده: زهره علیعسگری