اشاره: روز ۱۴ تیر در تقویم به نام «روز قلم» ثبت شده است. قلمی که خداوند دوبار در قرآن از آن به بزرگی یاد کرده(آیه۴ سوره علق و آیه۱ سوره قلم) و آن را گرامی داشته است.
معمولا هر ساله در این روز از اصحاب قلم و صاحبان اثر، تجلیل و تقدیر میشود. به مناسبت این روز تلاش کردیم تجلیلی داشته باشیم از شهید صاحب قلمی که در دوران خفقان و سرکوب پهلوی دوم با قلم و کلامش از حق و حقیقت گفت و نوشت. حجتالاسلام شهید سیدمحمدکاظم دانش، نویسندهای که لباس روحانیت بر تن داشت و با سلاح قلم به جنگ جهالت و استبداد میرفت، اما امروز کمتر از او و کتابهایش یاد میشود. مادر معلم و پدر روحانی سیدمحمدکاظم سیدمحمدکاظم دانش در ششم آبان ۱۳۱۸ در خانوادهای که حقیقتا اهل دانش و فضل بودند به دنیا آمد. پدرش سیدمحمود، از روحانیان برجسته و مورد احترام مردم شهر دزفول بود و مادرش بانویی درسخوانده و معتقد که در دزفول مکتبخانه داشت و به زنان و كودكان دزفولی قرآن و احكام یاد می
داد. برای همین، سیدمحمدکاظم از کودکی در فضایی رشد کرد که دین و علم در آن حرف اول را میزد.
او مدرسه را تا کلاس ششم دبستان با شور و اشتیاق و البته با موفقیت پشت سر گذاشت. بعد از آن و در سال ۱۳۳۰ وارد حوزه علمیه دزفول شد و کسب علوم دینی را از محضر علمای دیار خود آغاز کرد. جالب است که او با سن کم و در همان سالهای نخست طلبگی به منبر میرفت و برای همسن و سالهای خود و گاهی برای بزرگترها سخنرانی می
کرد.
شوق بیش
تر آموختن باعث شد سیدمحمدکاظم شش سال بعد و در حالی
که ۱۹ سال داشت، دزفول را به قصد مهاجرت به شهر قم و حوزه علمیه بزرگ آن ترک کند. ایشان با ورود به حوزه علمیه قم، تحصیل علوم دینی را در محضر آیات عظام علی مشکینی، حسین نوریهمدانی، فاضل لنکرانی، سلطانی و... ادامه داد. البته کمی بعد هم ابتدا به درس اخلاق و سپس به درس خارج فقه امامخمینی(ره) وارد شد و شیفته آن مرد الهی شد
. در ضمن، آقاسیدمحمدکاظم در طول سالهای طلبگی از کسب علوم جدید هم غافل نبود و با فراگیری زبانهای عربی و انگلیسی به مترجمی ماهر تبدیل شد.
نهضت اسلامی مردم و شروع مبارزه با شروع دهه ۴۰ شمسی و با مطرح شدن نقشه حکومت پهلوی برای اجرای سیاستهای آمریکایی یعنی «انقلاب سفید و اصلاحات ارضی» نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) آغاز شد. سیدمحمدکاظم خیلی سریع به جرگه یاران امام پیوست و مبارزه را با حکومت پهلوی آغاز کرد. از آنجا که ایشان هر سال در ایام تعطیلات حوزه به خوزستان و شهرها و روستاهای اطراف زادگاهش می
رفت و به تبلیغ دین میپرداخت، معرفی کردن امام و آگاه کردن مردم آن دیار درباره سیاست
های ضددینی حکومت شاه هم به فعالیتهایش اضافه شد. همسر شهيد درباره این فعالیتها میگويد «وقتی من در فروردين ۱۳۴۳ با او ازدواج كردم، توسط ایشان با امام خمینی(ره) آشنا شدم. او به من میگفت آيتاللهالعظمی خمينی(ره)، اعلم مجتهدان است.»
در کنار این فعالیتها، آقاسیدمحمدکاظم حساسیت زیادی نسبت به تبلیغات انحرافی بهاییت داشت و از همان دوران جوانی و در مناطق مختلف کشور با تفکر منحرف بهاییان مبارزه فرهنگی می
کرد.
جنگ قلمی شهید دانش با رژیم پهلوی به دلیل محیط فرهنگی که آقاسید در آن رشد کرده بود، از ابتدای جوانی به تالیف و نوشتن پرداخت. به همین علت، قبل از شروع نهضت اسلامی به عضویت هیات هفت نفره تحریریه مجله «مکتب اسلام» درآمد و نوشتن مقاله برای این مجله پرطرفدار را در قم آغاز کرد.
«سیمای فداکاران» مجموعهای از مقالات ایشان بود که با موضوع اصحاب رسولالله(ص) ابتدا در این مجله چاپ شد و سپس به شکل دو جلد کتاب منتشر شد. همچنین به دلیل سفرهایی که ایشان به سوریه، لبنان و مصر داشت از وضعیت فلسطینیان مطلع بود و برای آگاه کردن مردم ایران از جنایات اسرائیلیها شروع به ترجمه مقالاتی با موضوع مبارزات ضدصهیونیستی مسلمانان منطقه کرد. البته عمده این مقالات و رسالههای ترجمهای به شکل مخفیانه چاپ و توزیع میشد
. به دلیل حساسیت ساواک نسبت به فعالیتهای ایشان، آقاسیدمحمدکاظم کتابهای تالیفی و ترجمهای خود را با نام «کاظم ابوعلی» به چاپ می
رساند. نام پسر بزرگ ایشان علی بود و برای همین، کنیه ابوعلی را به عنوان اسم مستعار خود انتخاب کرده بود.
جالب است که ایشان از تالیف کتاب برای کودکان هم غافل نبود و داستان «قورباغهها و غازهای مهاجر» را برای آنها نوشت. این کتاب، داستان قورباغهای است که می
خواهد از برکهاش برود و در جای دیگری زندگی کند، برای همین از غازهای مهاجر میخواهد که او را با خودشان ببرند. در این داستان، آقاسید با زبانی کودکانه مسئله هجرت و گذشتن از تعلقات مادی برای رسیدن به معرفت را تبیین کرده است.
در کنار این مبارزات قلمی، او برای آگاه کردن مردم از ابزار نمایش هم استفاده می
کرد. مثلا در مسجد نجفیه شهر دزفول و با کمک جوانان انقلابی نمایشنامهای برای مردم تدوین و اجرا کرد که در آن رویارویی «سعیدبنجبیر» با «حجاج یوسف ثقفی» وزیر شیعهکش عبدالملک مروان را به زیباترین شکل به نمایش گذاشته بود. البته برگزاری این نمایش در مسجد دردسرهای زیادی از طرف ساواک برای ایشان ایجاد کرد.
از ممنوعالمنبری تا دستگیری آقاسید با وجود مزاحمتهای مداوم ساواک و تبعید و دستگیریها دست از مبارزه برنمیداشت و مخفیانه و علنی با حکومت پهلوی مبارزه می
کرد. به غیر از سخنرانی و انتقادهای علنی از سیاستهای ضددینی و ضدمردمی حکومت، روشهای مخفی زیادی برای مبارزه با حکومت وابسته به آمریکای شاه داشت. مثلا با تهیه یک دستگاه تکثیر که آن را در زیرزمین مدرسه علمیه آیتالله معزّی دزفول مخفی کرده بود، اعلامیههای امام(ره) را چاپ و با کمک طلبههای انقلابی میان مردم توزیع میکرد. ایشان با سخنرانی در حسینیهها و مساجد شهرهای مختلف استان خوزستان، جوانان را آگاه میکرد و آنها را به سمت مبارزه می
کشاند. مثلا شهید امیرحسین علیاکبری که به حسینیه محله ساختمان(کوی شهدای فعلی) رفتوآمد داشت، معمولا اعلامیههای

حضرت امام(ره) را از آقا سیدمحمدکاظم می
گرفت و بعد از چندین نسخه دستنویس کردن، آنها را در محلههای مختلف شهر اندیمشک توزیع می
کرد. آقاسید همچنین مخفیانه با تعدادی از افسران و درجهداران ارتش ارتباط گرفت و به روشنگری درباره جنگ ظفار و سلطه آمریکا بر ارتش پرداخت. این اقدام ایشان بعد از مدتی لو رفت و به سه سال ممنوعالمنبری ایشان انجامید.
یکی از اقدامات مخفیانه آقاسید که از چشم ساواک دور ماند، مشارکت در تاسیس گروه «منصورون» بود. گروهی که جوانانی انقلابی را که به دنبال مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی بودند دور هم جمع کرده بود. عمده آن جوانان، بعدها از فرماندهان شاخص دفاع مقدس شدند. کسانی چون محمد جهانآرا، غلامعلی رشید، عزیز صفری و...
فعالیتها و مسئولیتهای بعد از انقلاب بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیتهای آقاسیدمحمدکاظم چند برابر شد. ابتدا به شهر شوش رفت و سرپرستی كميته انقلاب اسلامی اين شهرستان را برعهده گرفت. کمی بعد از طرف امام خمینی(ره) به امامت جمعه این شهر هم منصوب شد
. ایشان قبل از شروع جنگ تحمیلی و پس از اطلاع از این که نفوذیهای استخبارات ارتش بعث صدام در میان برخی از طوایف و قبایل خوزستان اسلحه پخش کردهاند تا زمینه تجزیهطلبی فراهم شود، به دیدار بزرگان عشیره و روسای طوایف می
رفت و با تشریح وضعیت انقلاب و اهداف شوم صدام، اسلحهها را از آنها می
گرفت و در اختیار نیروهای انقلابی منطقه قرار می
داد.
با برگزاری اولین دوره انتخابات مجلس و با پیشنهاد بزرگان حزب جمهوری اسلامی، نامزد نمایندگی از شهرهای شوش و اندیمشک شد و توانست در مرحله دوم این انتخابات در اردیبهشت ۱۳۵۹ با رای بالای مردم این دو شهر به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کند. از آن به بعد، حضور مفید و پرتلاش در جلسات مجلس، سرکشی به حوزه انتخابیه و هر دو هفته یک
بار حضور در جبهههای جنگ جزو برنامههای ایشان شد. این فعالیتهای آقاسیدمحمدکاظم ادامه داشت تا این که در تاریخ هفتم تیر ۱۳۶۰ و در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به وسیله منافقین به شهادت رسید.