وقتی که نامه مینوشت و جوانان غربی را به «مسئولیتپذیری در قبال حقیقت» دعوت میکرد، سال ۱۳۹۳ بود. هنوز خیلی مانده بود به اغتشاشات مهر و آبان۴۰۱. هنوز دانشجونماهای بیتربیت، جلوی دانشگاه شریف تجمع نکرده بودند و باطن کدر و زبان آلوده خودشان را رو نکرده بودند. هنوز جامعه و خانوادهها از دستپرودههای خودشان اطلاع نداشتند. هنوز مانده بود تا دانشجوهای فعلی دانشگاههای غربی که حدود ده سال سن داشتند، به دانشگاه وارد شوند. نامه را نوشت به بچهدبستانیهایی که فرسنگها از او دور بودند. خودش را معطل میوههایی نکرد که معلوم نبود قصد رسیدن دارند یا نه. شاید هم در خشت خام دیده بود آنچه را که خیل جمعیت در آینه نمیدیدند. قطعا پی برده بود که برای آرمانهای بلندش، در تغییر نظام ناعادلانه جهان نیاز به نیروهای بیشتری دارد و نمیشود به نیروهای داخل اکتفا کرد.
حالا بیتربیتهای مهر و آبان۴۰۱ بنشینند و انگشتبهدهان و حیران تماشا کنند که جلودار پیرشان چگونه و با چه سرعتی از آنها عبور کرد و نیروهای خودش را در خارج از مرزها پیدا کرد. دیگر احتیاجی به جاماندههای بیادب نیست که تا آب دیدند، زبان به دشنام از بالا و پایین نظام مقدس جمهوری اسلامی باز کردند. بیادبهای نازپرورده شاهد باشند که انقلاب اسلامی نیازی به مرددها، اختلاسگرهای رفاهزده، توبهکنندگان از انقلابیگری، غربگراهای تهیمغز و خستهها و واماندههای خیالزده ندارد. انقلاب اسلامی راه خودش را در جهان یافته، چراکه دریچه قلبها را گشوده و با باطن آدمها وارد مذاکره معصومانه شده است.
هدف امام خمینی(ره) از اول حرکتش، صدور انقلاب اسلامی به سراسر دنیا بود و ابایی هم از بیان آن نداشت. اما کجاست تا ببیند نه فقط انقلابش، بلکه نام ایران، زبان فارسی و منش مردم نجیب و انقلابی که او «پابرهنگان تاریخ» میخواندشان در نقاط دور و نزدیک جهان حلول کرده تا زمینه را برای یک انقلاب جهانی و عصیان مردمی در برابر نظام ظلم و سلطه بیمعنی غرب فراهم کند.
نویسنده: مهدی هادوی