۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

کاری که برجام نتوانست

کاری که برجام نتوانست

کاری که برجام نتوانست

جزئیات

یادداشت

18 مهر 1400
برای همسایه‌ای که بیش از چهار دهه از استعمار و استثمار و استحمار بیگانگان به تنگ آمده‌، همسایه‌ای که همه چیزش را از امنیت و معادن زیرزمینی و منابع مالی و انسانی به تاراج برده‌اند، همسایه‌ای که خانه‌اش را با داشتن ارتش صدها میلیارد دلاری‌ با عدد تقریبی سیصد و پنجاه هزار پرسنل در عرض ۱۱ روز به یک نیروی ۷۰ هزار نفری طالبانِ امتحان پس‌داده سپرده‌، چه می‌شود کرد؟
چند راهبرد در افق دید جمهوری اسلامی ایران وجود دارد:
۱-  به رسمیت شناختن فوری حکومت طالبانی
۲- پیوستن به مخالفان در دره پنجشیر و جنگ با طالبان
۳- ایجاد یک جبهه مشترک جهانی برای رسیدن به تصمیم واحد درباره حضور طالبان در افغانستان
۴- مذاکره دوجانبه با دولت حداقلی طالبان برای فراهم کردن آینده‌ای در شأن مردم همسایه شرقی
اولین راهبرد بیش‌تر به سردرگمی و بی‌برنامگی در سیاست خارجی می‌ماند تا یک راهبرد. یک همراهی بی‌مورد با سیاست‌بازان سعودی و اماراتی و دولتمردان پاکستانی و تاجیکستانی که شایسته کشور بزرگی مثل ایران نیست.
راهبرد دوم و جنگ با طالبان الزاماتی می‌خواهد که اولین قدم آن، مذاکره با مخالفان طالبان در دره پنجشیر است. اول باید با پنجشیری‌ها به فهم مشترک از موقعیت و شرایط جنگ با طالبان رسید. موضع جمهوری اسلامی مشخص است. هر کسی که همراهی ایران را می‌خواهد، باید به این ادراک برسد که نمی‌شود هم با ایران جبهه متحد تشکیل داد و همزمان از آمریکا و فرانسه تقاضای کمک و پشتیبانی کرد. بنابر عملکردی که از احمد مسعود دیده شد، این شخص کسی نیست که در مقابل طالبان به خود و نیروهای داخلی متکی باشد. انتهای راهِ نرفته با احمد مسعود، افتادن به دامان غرب است؛ بلایی که افغانستان بعد از ۲۰ سال، تازه از آن رهایی یافته.
سومین راهبرد نیز چیزی جز نتیجۀ راهبرد دوم به دنبال ندارد؛ تحلیل رفتن سیاست مقاوم و مستقل ایران و همراهی با اشغالگرانی که افغانستان را به خاک سیاه امروز نشانده‌اند. نباید تاریخ افغانستان را در ورود چند روزۀ طالب‌ها خلاصه کرد. این همان چیزی است که اشغالگران می‌خواهند.
و اما چهارمین راهبرد همان است که جمهوری اسلامی از اول و قبل از هر غوغاسالاری به دنبالش بوده و هست. وقتی خود مردم افغانستان در دولت آمریکایی اشرف غنی‌ دستاوردی ندیده‌اند که قابل جانفشانی باشد و دروازه‌ها را در برابر طالبان گشوده‌اند، برای یک همسایۀ مسئولیت‌پذیر جز مذاکره در چارچوب‌های تعریف‌شده برای یافتن راه‌حل‌هایی به منظور کم کردن دردهای تاریخی مردم افغان، چه راهی باقی می‌ماند؟
در همین راستا، کسانی در داخل کشور هستند که رنگین‌کمانی از راهبردها را به نظام توصیه کرده و می‌کنند. اگر به روند شکل‌گیری مواضع این‌ افراد در قبال حوادث افغانستان برگردیم، این‌قدر واژه «سوریه» تکرار شده که در صورت انکار هم کاملا معلوم است از جمهوری اسلامی ورودی مثل ورود به مسئله سوریه را انتظار داشتند. کسانی که با صَرف کوچک‌ترین هزینه در جنگ با تروریسم داعشی که تا ۴۵ کیلومتری مرزهای غربی ایران رسیده بود مخالف بودند، نشان دادند با جنگ در مرزهای شرقی و با طالبان که تا این‌جای کار تهدیدی برای ایران ایجاد نکرده، هیچ مشکلی ندارند. 
بعد از این که به آن‌ها گفته شد این گوی و این میدان، بفرمایید در افغانستان بجنگید، سریع تغییر موضع دادند و این‌بار ساز مذاکره را کوک کردند، اما کدام مذاکره؟ مذاکرۀ دوجانبه با پشتون‌هایی که در افغانستان به قدرت رسیده‌اند و نزدیک به نیمی از جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند یا دست برداشتن از استقلال مواضع و حل شدن در دمدمی مزاجی‌های آمریکای رو به افول و دنباله‌‌گیری توافقات پشت پرده‌هایش با طالبان در دوحه قطر؟
این که ترسیم‌کنندگان این رنگین‌کمان چه در سر دارند، باید ایستاد و منتظر ماند، اما تشکیل یک تیم واحد با غرب و ورود به مسئله افغانستان، خنثی‌سازی نتایج رهبری جبهه مقاومت و هضم کردن ایران در دور باطل سیاست‌بازی غربی‌ها است. کاری را که برجام نتوانست انجام دهد، حالا به بهانه مشکلات همسایه‌مان، داوطلبانه و با دست خودمان انجام دهیم؟!
 
 
 نویسنده: زهره علی‌عسگری

مقاله ها مرتبط