در سفر راهیاننور با تعدادی از فرهنگیان همراه بودیم. چند راوی داشتیم. همهشان سپاهی بودند و رزمنده و جانباز هشت سال دفاعمقدس. گرد سفیدی که بر سرورویشان نشسته بود، خوب نشان میداد که از استخوانخردکردههای انقلاب هستند.
در میانه راه، یکیشان بلند شد و بعضی مطالب مربوط به منطقهای را که از آن میگذشتیم تعریف کرد. بعد هم شروع کرد از موفقیتهای نظامی ایران و توان بازدارندگی و امنیتی که از همین پیشرفتها عاید مردم ایران شده، گفت. صحبتش که تمام شد، یکی از معلمها شروع کرد به انتقاد از اوضاع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه و گلایه از این که چرا به عنوان یک معلم نمیتواند جواب شاگردانش را بدهد. وقتی همه اعتراضهایش را گفت و کاسهکوزهها را بر سر راوی شکست و نشست، لبخند یکی دو نفر از دوروبریهایش قشنگ نشان میداد که دارند از او که با انتقادهای تندش، یک رزمنده و جانباز دفاعمقدس را سر جایش نشانده تشکر میکنند.
پذیرش این طرز برخورد سنگین بود، نه از بابت این که انتقادها ناوارد بودند؛ از این جهت که بهخاطر عدمموفقیت خودت و دیگران، یقه یک جماعت موفق را بگیری و آنها را بیندازی گوشه رینگ و تا جایی که میخورند بزنی! اگر سپاه بنا بر عواملی در وظایفش موفق بوده، رواست برای کوتاهی خودمان که معلمیم و دیگرانی که هر کارهای هستند، از او بازخواست کنیم؟ بهتر نیست بگردیم و علل موفقیت سپاه را پیدا کنیم و از رویش کپی برداریم؟
سپاه عین چهل و چند سالی که از عمر انقلاب میگذرد «ولایتپذیر» بود و چشمبهدهان فرماندهکلش دوخته بود. پاسدارها هرکدامشان از اولی که وارد سپاه شدند، بنایشان را گذاشتند بر «سربازی» و «جانبازی» و «پرکاری». این ادعا را میشود به استناد چهرههای آفتابسوخته همان راویها در دل بیابانهای مناطق جنگی پس از چند دهه، ثابت کرد. آنها در جنگ وارد شدند تا جانفدا باشند. بعد از جنگ هم قدرت نظامیشان را تا مرزهای تهدیدناپذیریِ ایران ارتقا دادند. آنها جبهه مقاومت جهانی در برابر استکبار و بسیج بینالمللی حقطلبان را به راه انداختند. کسانی که بعد از بازنشستگی هم دست از کار نکشیدند و در بیابانها با کوچک و بزرگ مردم پابهپا شدند تا داستان این پیروزیها را روایت کنند.
سپاه در عمل ثابت کرد سرباز انقلاب اسلامی و ایران است و هیچ کوتاهی نکرده و نمیکند. روا نیست مسئولان فرهنگ و غیرفرهنگ، سپاه را بگذارند زیر تیغ انتقاد که چرا بخشی از امورِ جامعه عقبگرد دارد؟ سوالی را که باید از خودمان بپرسیم، از سپاه نپرسیم.
نویسنده: زهره علیعسگری