وقتی پسرم در مورد عملياتهای دوران دفاع مقدس از من سئوال میكند، تا حدود زيادی در مورد آنها توضيح میدهم ولی هر وقت از والفجر ۴ سئوال میكند، دانستههای من خيلی كم است و مثلاً نمیتوانم اهداف عمليات را خوب توضيح دهم.
به پسرم می گويم: عمليات والفجر ۴ كه ۶۲/۷/۲۷ و در محله بانه ـ مريوان انجام شد و هدف اصلی عمليات آزادسازی ارتفاعات منطقه بود. میخواستيم ارتفاعات يا تله كانیمانگا را از دست دشمن خارج كنيم ولی نتوانستيم و خلاصه درهشيلر را پاكسازی كرديم!!
وقتی پسرم از شهيدان بزرگ آن عمليات سئوال میكند، فقط چند نام را به ياد میآورم. مهدی خندان، حاجیپور، معصومی و ورامينی. آن روزها میگفتند ضدانقلاب در اين منطقه خيلی فعال است و عمليات(والفجر۴) شر آنها را كم میكند و با آزادسازی ارتفاعات قوچ سلطان و سدركوه، حاكميت جمهوری اسلامی ايران در اين مناطق كامل میشود و میتوانيم بر شهر پنجوين عراق مسلط شويم. گفته میشد اگر میتوانستيم بر روی ارتفاعات كانیمانگا بمانيم، شهرهای خرمال و سيدصادق و عربت و حتی سليمانيه در ديد مستقيم رزمندگان اسلام قرار میگيرند.
به هر حال آنچه كه در عمليات ديده شد با آنچه كه اهداف عمليات بود، فاصله داشت و فكر میكنم رزمندگان اسلام نتوانستند به تمام خواستههای خود برسند.
جنگ در مناطق كوهستانی برای اكثر رزمندهها، يك ويژگی خاص بوجود آورده بود و همه میدانستند كه عمليات سختی در پيشرو است. زندگی در اردوگاه «قلاجه» يكی از جاودانههای هشت سال دفاع مقدس گرديد و بيش از چهار ماه رزمندگان لشكر ۲۷ محمدرسولالله(ص) در آن اردوگاه مستقر شدند و با مانورهای كوهستانی آشنا گرديدند.
پس از عملياتهای والفجر مقدماتی و الفجر يك، دلها شكسته بود و تمام رزمندگان تشنه يك عمليات تمام موفق بودند و خيلی دوست داشتند يك بيتالمقدس(آزادسازی خرمشهر) را تكرار كنند. در اين حال و هوا و هنگامی كه خط فرهنگی و معنوی جبهه، نيازمند صداقت و خلوص بود، صادقترين و خالصترين نيروها در اردوگاه قلاجه جمع شدند و برای خودسازی از هيچ چيز دريغ نميكردند و مردانه در قلاجه عبادت میكردند. شايد بارزترين جلوههای زيبای جنگ در همان منطقه شكل گرفت و ستونهای محكم و قوی درسهای روحالله آنجا عينيت يافت.
همزمان با كارهای رزمی و نظامی بسيار سنگين و بیسابقه، مراتب روحی و عرفان بچهها در اوج خود قرار داشت و قلاجه نورانی شده بود. گردانهای لشكر ۲۷ در آمادگی كامل بهسر میبردند و حدفاصل كرمانشاه تا ایلام عرصه جولان دلاوران بسيجی و سپاهی شده بود.
يكی از نيازمندیهای عمليات پيشرو (والفجر4) آموزش استفاده عملياتی از هلیكوپتر(هلیبرد) بود. تمام نيروها بايد میآموختند كه چگونه از قدرت مانور هلیكوپتر(چرخبال) در عمليات بهره ببرند. بنابراين اكثر نيروها در دورههای كوتاه مدت ولی جسورانه، چگونگی سوار و پياده شدن از هلیكوپتر در مناطق كوهستانی را آموختند كه البته اين آموزشها بدون حادثه نبود. اكثر روزها بهداری لشكر، پذيرای آسيبديدگان اين آموزش بودند.
در آن ايام، من هم برای كمك به مسايل آموزش لشكر ۲۷، همراه تعداد ديگری از رزمندگان عمليات ديده به واحد آموزش نظامی معرفی شديم تا در كنار سرداران و مربيان پادگان آموزشی امام حسين(ع) (واقع در تهران) مانند شهيد ميثم(گركانی)، آجرلو، سماواتی، پيربداغی، عباس عنايتی و ... مشغول فعاليت گرديم. مربيان آموزش اين دوره كه اكثراً جزو بهترين مربيان پادگان امام حسين(ع) بودند، جزو خشنترين و سختگيرترين مربيان دوره جنگ بودند و اگر بگويم كه نام برخی از آنها لرزه به تن رزمندگان آموزشی میانداخت، بيراه نگفتهام و بارها و بارها شاهد بودم كه نيروهاي گردانها برای ديدن اين مربيان و چريكهای ورزيده، به واحد آموزش نظامی میآمدند تا از نزديك برادر ميثم را ببينند.
شهيد ميثم(۱) نيز علیرغم آوازه خشم و جديت، بيشتر از هر چيز با خنده و شوخی آشنا بود و از هر سوژهای برای خنده و مزاح استفاده میكرد و گاهی اوقات شيطنتهايش انسان را شگفتزده میكرد. مسئول ما برادر آجرلو بود ولی او هم از شر مربيان در امان نبود. لحظهای غافل ميشد، بلايی سرش میآمد. اصلاً چادر آموزش نظامی، كلكسيون عمليات انفرادی بر روی ديگران بود. اگر دقت نمیكردی آفتابه در دستت منفجر ميشد. يك شب قبل از خواب و پس از يك مجلس روضه مفصل و پريشون و همچنين قرائت سوره واقعه همه به خواب رفتند. همه خوابيده بودند ولی منتظر بودند تا مطمئن شوند كه ديگران واقعاً خوابيدهاند. به هر حال من هم با همه مراقبتها به خواب رفتم. وقتی از سرما بيدار شدم تا به توالت بروم. متوجه شدم چادر اسكان، از بالای سر ما هشت نفر جابهجا شده و بيست متر آنطرفتر فقط آن شش نفر زير آن خوابيدهاند، گويی ما شب گذشته در محوطه باز خوابيده بوديم.
فانوس چادر را به يك نخ ميبستند و هنگامی كه با حساب و كتاب فكر میكردی سرت از زير فانوس رد میشود، نخ آن را شل میكردند تا محكم به سرت برخورد كند، آنگاه تو میماندی و چندين نيشخند.
بههر حال آن هم روزگاری بود و در عين حال كه حرمت آن مربيان واجب و ضروری بود ولی رگههای جنوب شهری ما هم گل میكرد و شيرينكاری میكرديم. ميثم هيچگاه فكر نمیكرد احتمال دارد پوتيناش از داخل واكس بخورد و يا نمیدانست چه میشود كه وقتی عزاداری تمام میشود و فانوس را روشن میكنيم، يك قسمت از لباس او به لباس بغل دستياش دوخته ميشود.
خروج از اردوگاه قلاجه و حركت به سمت مريوان آن هم با كاميون بود. شبی يا دوشبی در قرارگاه عمليات مريوان بوديم و سپس عملياتی بزرگ و سنگين به نام والفجر4 در منطقه پنجوين عبور از كمينهای متعدد دشمن و چندين ساعت كوهپيمايی، رمقی باقی نگذاشته بود و نزديك صبح، آغاز عمليات اصلی بود.
صعود از كوههای مرتفع و جنگيدن با نيروهای بعثی وحشی، سختی كار را دوچندان كرده بود. عراقیها همواره مسلط بر ما بودند زيرا آنها در بلندی قرار داشتند و ما برای رسيدن و عبور از آنها بايد رو به بالا میجگيديم. صبح كه شد فهميديم میتوانيم، عراقیها را دور بزنيم و از پهلو به آنها حمله كنيم. روز بعد، قله ۱۹۰۴ تصرف شد، ولی فقط برای چند ساعت. دوباره حمله كرديم و قله را بازپس گرفتيم ولی اين بار هم برای مدت كوتاهی. برای سومين بار حمله كرديم و قله را تصرف كرديم ولی فقط تا فردا صبح.
دعوای سختی بوجود آمده بود و نيروهای مخصوص عراق، قله را میخواستند. بيشتر از آتش خمپارهها، جنگ تنبهتن كارساز بود و عراقیها با تمام توان میجنگيدند و قله را میخواستند. ما هم ايستاده بوديم وقله را نمیداديم. تا آنكه نظامآبادی شهيد شد. ناگهان ضعيف و خسته شديم. فرمانده رفته بود و به خدا پيوسته بود. نيروهای كمی باقیمانده بود و به هر ترتيب، قرار شد ما به پايين برگرديم تا ديگران جايگزين شوند و بجنگند و مقاومت كنند.
در بين راه حوادث عجيبی رخ داد و صعبالعبور بودن اين كوههای سربهفلك كشيده، شرايط را بوجود آورده بود كه هادی قربانعلی با وجود يك جراحت در دستش تاب نياورند و همانجا شهيد شد و ماند. حميد غياثی، از ناحيه سر مورد اصابت تركش قرار گرفت ولی هيچكس نتوانست او را پايين بياورد و او نيز همانجا ماند و شهيد شد.
جنگ سختی بود و عمليات در مرحله دوم و از منطقه گرمك نيز توفيق چندانی به همراه نداشت و پس از يك هفته، همه لشكر ۲۷ به دره شيلر بازگشت و بعد از سخنرانی فرماندهان به عقب بازگشتيم.
والفجر۴ يك مانور عظيم كوهستانی بود كه بيشتر از هر چيز به ما آموخت كه جنگ خيلی سخت است. در والفجر۴ به ياد آورديم كه آفريننده اين قلل مرتفع كه ميخهای زمين هستند. دين و دينداران مرا ياری خواهد كرد و نصرت و پيروزی پس از سختيها نزديك خواهد بود. والفجر۴ آزمونی بود برای بهتر بودن و خدا را در سختیها و شدايد فريادزدن.
والفجر4 با رمز «ياالله ياالله ياالله» آغاز شد و پژواك فرياد شهيدان هنوز در آن كوهها، به گوش جان شنيده میشود.
ياد تمامی شهيدان مظلوم عمليات بزرگ والفجر۴ گرامی باد.
پینوشت: