علت شروع جنگ جهانی اول جنگ جهانسوز جهانی اول به دلیل رقابت دول استعمارگر اروپایی بر سر چپاول کشورهای اشغال و استعمار شده در آسیا و آفریقا در سال ۱۲۹۳شمسی شروع شد، اما بهانه شروع جنگ، کشته شدن ولیعهد اتریش و همسرش در کشور صربستان بود. در آن زمان کشورهای بزرگ و قدرتمند همچون اتریش و آلمان پیمان مشترک نظامی داشتند که بر اساس آن اگر کشورهای رقیب یعنی فرانسه، روسیه، انگلیس و... اقدامی علیه منافع این دو کشور انجام میدادند، باید هر دو کشور به کمک یکدیگر و علیه رقبا وارد جنگ شوند، تا بتوانند از منافع خود دفاع کنند. در واقع به دلیل رقابت و اختلاف شدیدی که دو دولت روسیه و اتریش بر سر مالکیت منطقه بوسنی و هرزگوین داشتند با کشته شدن ولیعهد اتریش به وسیله یک گروه تروریستی مشکوک، آتش جنگ میان همپیمانان اتریش و همپیمانان روسیه آغاز شد.
به این شکل دولت عثمانی که از طرفداران آلمان در برابر انگلستان بود، وارد جنگ شد و چندین شهر ساحلی روسیه را به وسیله کشتیهای خود هدف بمباران قرار داد. در آن زمان روسیه و انگلستان پیمانهای متعدد سیاسی و نظامی با هم داشتند، به این ترتیب روسیه هم برای پاسخ به حملات دریایی عثمانی وارد جنگی شد که به سرعت تمامی اروپا، بخشی از آسیا و آفریقا را تحت تأثیر خود قرار داد
۱.
نقش نفت ایران در جنگ اول در آن زمان ایران تجربۀ به انحراف کشیده شدن مشروطه را پشت سر گذاشته بود، پادشاه جوان و بیتجربه کشور یعنی احمدشاه قاجار پی خوشگذرانیهایش بود و از طرف دیگر نمایندگان روسوفیل و انگلوفیلش در مجلس و دولت، مشغول دعوا و مرافعه و زورگویی به مردم بودند. در چنین شرایطی ایران، توسط تعدادی از نمایندگان خداشناس و وطندوست مانند شهید مدرس، ملکالشعرای بهار، محیالدین شیرازی و علی کازرونی و... که صلاح مملکت برایشان اصل بود اعلام بیطرفی کرد، اما متأسفانه اعلام بیطرفی ایران فایدهای نداشت. بر اثر بیکفایتی حاکمان وابسته و نالایق و در ضمن اوضاع به هم ریخته سیاسی کشور، انگلیسیها از جنوب، روسها از شمال و عثمانیها هم که همپیمان آلمان در جنگ جهانی اول بودند، بیطرفی ایران را نقض کردند. گرچه آن دینداران وطنخواه تمام تلاششان را به کار بستند و در زمان اشغال کشور سعی کردند با تشکیل «دولت موقت» یا «دولت سایه» جلوی اشغالگران را بگیرند ولی تلاششان راه به جایی نبرد و به این شکل ارتش این سه کشور، خاک ایران را از شمال و جنوب و غرب اشغال کردند
۲.
شاید بتوان ادعا کرد که یکی از عوامل اصلی اشغال ایران در جریان جنگ جهانی اول، مسئله «نفت» بود. در زمان شروع جنگ، براساس قراردادهای نفتی که انگلیس با پادشاهان بیکفایت قاجار امضا کرده بود ماهیانه ۲۵ هزار تُن نفت از چاههای نفت مسجدسلیمان و آبادان استخراج میشد. اهمیت این مقدار نفت برای نیروی دریایی انگلستان به اندازهای بود که دولت این کشور تصمیم گرفت که از راههای مختلف از جمله حضور نظامی در ایران، مانع از سرایت جنگ به خوزستان شود. در ضمن از آنجا که جنگ، نیاز به نفت را چند برابر کرده بود، انگلستان در طول سالهای جنگ -۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹- اکتشاف و استخراج نفت از چاههای ایران را بیشتر کرد
۳. گرچه در همان زمان، غیور مردان جنوب کشور به حکم جهاد «شیخ عبدالحسین لاری» و فرماندهی «رئیسعلی دلواری» وارد جنگ با انگلیسیها شدند و حتی توانستند از نفوذ بیش از پیش روباه پیر به خاک ایران جلوگیری کنند ولی به هر حال انگلیسیها به کمک عناصر خودفروخته قاجار همچون «فرمانفرما» توانستند به بسیاری از اهداف استعماریشان در ایران دست پیدا کنند.
به هرحال با شروع انقلاب «اکتبر ۱۹۱۷ روسیه»، نیروهای ارتش روسیه خاک ایران را ترک کردند و در پایان سال ۱۹۱۸ برابر با ۱۲۹۷شمسی، ارتش عثمانی هم از ایران خارج شد ولی نیروهای انگلیسی تا دو سال بعد از اتمام جنگ جهانی اول یعنی تا سال ۱۳۰۰ همچنان به حضور نظامی در جنوب کشور ادامه دادند
۴.
وقتی جنگ جهانی دوم آغاز شد... بعد از شکست سنگینی که آلمان در جنگ جهانی اول از کشورهای مخالف خود خورده بود، مردم این کشور برای جبران این شکست حیثیتی، کار و تلاش بیوقفه را سرلوحه خود قرار دادند. برخی از سیاستمداران این کشور هم با مطرح کردن شعارهای نژادپرستانه نظر مردم را به خود جلب کردند و به این شکل دولتی فاشیستی به رهبری «آدولف هیتلر» در آلمان بر سرکار آمد؛ دولتی که سودای حکومت بر جهان را در ذهن میپروراند.
روابط دو کشور ایران و آلمان از اواخر دوره قاجار به خاطر ورود کارشناسان فنی و تجار آلمانی به ایران کمی گسترده شده بود. به دلایل متعددی مردم ایران از این گسترش روابط با آلمان استقبال میکردند. اول این که تجار ایرانی در برخورد با تجار آلمانی احساس تحقیر و پایمال شدن حقوقشان را نداشتند و از انصاف و احترام متقابل تجار آلمانی راضی بودند. دیگر این که کارشناسان فنی آلمان، ماشین آلات جدیدی را به ایران وارد میکردند و ایرانیان عاشق علم را با روشهای واقعی علمی آشنا میکردند، اما شاید اصلیترین دلیل علاقه و استقبال ایرانیان از گسترش روابط با آلمان، نداشتن خاطره بد تاریخی از حضور آلمانها در ایران بود. یعنی ایرانیان، هیچگاه آلمانیها را به چشم استعمارگر و غارتگر منابع خود ندیده بودند. به این شکل با شروع جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۱۸ شمسی روزنامههای ایران بیشتر اخبار مربوط به پیشرویهای آلمان را منعکس میکردند. از طرف دیگر انگلیسیها که از تمایل نسبی نوکرشان -رضاشاه- به آلمان ناراضی بودند در شهریور ۱۳۲۰ به راحتی رضاشاه را از سلطنت خلع کردند و به جای او پسرش محمدرضا را به پادشاهی رساندند
۵.
کشورهای نمکخور و نمکدان شکن! گرچه دولت ایران از همان روزهای آغاز جنگ جهانی دوم اعلام بیطرفی کرده بود، ولی متأسفانه با یأسآور شدن وضعیت متفقین در مقابله با ارتش آلمان هیتلری، بیطرفی ایران به راحتی نقض شد زیرا تنها راه کمکرسانی به سربازان شوروی که در حال جنگ با آلمانها بودند، خاک ایران بود. پس متفقین و در رأس آنها انگلستان به بهانه حضور عدهای از کارشناسان فنی آلمانی در ایران، راه حمله و اشغال خاک کشورمان را در پیش گرفتند. به این ترتیب در سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای انگلیسی از غرب و جنوب و شوروی از شمال به داخل خاک ایران هجوم آوردند و محمدعلی فروغی هم به عنوان نخستوزیر تازه منصوب شده، به ارتش ایران دستور ترک مقاومت داد
۶.
این چنین شد که تمام امکانات و منابع ایران به راحتی در اختیار متفقین قرار گرفت تا آنها بتوانند جلوی ارتش هیتلر بایستند. تا جایی که «سِر کلارمونت اسکراین» -کاردار سفارت انگلستان در شهر مشهد و بعدها مأمور تبعید رضاشاه به جزیره موریس- در کتاب خاطراتش اعتراف میکند: «از ژانویه یعنی زمانیکه قرارداد سه جانبه صورت وقوع یافت، پرسنل راه آهن و مهندسان ایرانی و بریتانیایی در افزودن ظرفیت راه آهن سراسریِ رضاشاه[!] شگفتی آفریدند و با تناژ(ظرفيت) فزاینده، تجهیزات جنگی ارسالی را از خلیج فارس به سوی روسیه گسیل میداشتند... و به قول خبرنگار تایمز، هرگز نیرویی تا به این حد زیاد از سوی قدرتهای جهانی به سوی ایران سرازیر نگشته بود
۷» و این چنین بود که مطبوعات آن روزگار اروپا از ایران با عنوان «پل پیروزی» متفقین یاد کردند.
قحطی، گرسنگی و تیفوس؛ ارمغان متفقین استفاده از امکانات و خاک ایران برای پیروزی در جنگ جهانی دوم تنها سود متفقین از اشغال خاک ما نبود بلکه بر سر اشغال ایران از شمال و جنوب توسط ارتش متفقین، بعد از ۱۳۱۹ عملاً روابط تجاری بازرگانان ایران با سایر کشورها قطع و امکان صادرات و واردات کالا به دلیل بسته شدن مرزهای شمالی، غربی و جنوبی ایران توسط اشغالگران، غیرممکن شد. با طولانی شدن جنگ، شوروی برای تأمین غذای روزانه سربازانش شروع به مصادره گندم و سایر غلات سیلوهای منطقه حاصلخیز آذربایجان در طی سال ۱۳۲۱ کرده و آنها را به روسیه میفرستاد. میزان این غارتگری در پایان مهر همان سال به حدود ۱۰ هزار تن رسید. به این ترتیب روند ارسال جو و گندم سیلوهای آذربایجان به مناطق دیگر ایران، قطع شد و قحطی و فقر شدید به ویژه در مناطق شهری گسترش پیدا کرد. به غیر از شرایط موجود و هزینه حضور متفقین در ایران، کسری بودجه دولت و تورم شدید هم باری شده بود سنگینتر و طاقتفرساتر که امان مردم را بریده بود. علاوه بر اینها شیوع بیماریهای واگیر مثل تیفوس و وبا در ایران به خاطر ورود جنگزدههای لهستانی و حضور سربازان بیمار متفقین، دردِ بیدرمان دیگری بر دردهای مردم ایران اضافه کرده بود. در چنین شرایطی خانوادههای فقیر که توانایی تأمین نان روزانه خود را نداشتند، با مرگ کودکان گرسنه و بیمارشان مواجه شدند، مرگی دردناک که مقصر اصلی آن اشغالگران زیادهطلب و زورگو بودند. البته در مرتبه دوم، حکومت وابستۀ پهلوی مقصر وضعیت به وجود آمده بود زیرا شخص محمدرضا پهلوی برای رقابت با قوام السلطنه –نخست وزیر دست نشانده انگلیس- به دنبال پیشدستی در خدمترسانی به متفقین بود. رقابتی خائنانه که در نهایت به «بلوای نان»، گرسنگی مردم و کشته شدن بسیاری از آنها منجر شد
۸.
پل پیروزی و رنجهای تحمیلی متفقین در ابتدای اشغال خاک ایران و غارت منابع و استفاده از امکانات، به دولت ایران قول داده بودند که بعد از پیروزی، غرامت پرداخت خواهند کرد. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، ایران از کشورهای انگلستان، شوروی و آمریکا خواست که نیروهایشان را از خاک کشور خارج کنند، اما ظاهراً حضور در ایران به شدت به مذاق اشغالگران خوش آمده بود. آنها تا سال ۱۳۲۵ حاضر به ترک ایران نشدند
۹. البته بعد از جنگ، کشورهای انگلستان، شوروی و آمریکا تنها به پیامهای تشکر ساده بسنده کردند و هیچ خبری از پرداخت غرامتی که قولش را در زمان جنگ داده بودند نشد. به علاوه، بعدها انگلیسیها در جریان نهضت ملی شدن نفت و آمریکاییها در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رنج و آزار خود را نسبت به مردم ایران تجدید کردند.
پینوشت:
۱. روزشمار تاریخ قرن بیستم، جان باومن، ترجمه یحیی افتخارزاده، انتشارات هیرمند، چاپ دوم، ۱۳۷۷، ص۹۳.
۲. زنده تاریخ(شهید آیتالله مدرس به روایت اسناد)، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص۶ و۷.
۳. تحولات سیاسی-اجتماعی ایران معاصر، حجتالاسلام نجف لکزایی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، بهار ۱۳۹۱ ، ص۳۷۸.
۴. دانشنامه دانشگستر، جلد ۶، موسسه علمی و فرهنگی دانشگستر، ۱۳۸۹، ص۶۴۴.
۵. ایران در بحران، کیانوش کیانی و پرویز بدیعی، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۹، مقدمه.
۶. دانشنامه دانشگستر، جلد ۶، مؤسسه علمی و فرهنگی دانشگستر، ۱۳۸۹، ص۶۴۹.
۷. جنگهای جهانی در ایران(خاطرات)، سِر کلارمونت اسکراین، ترجمه حسین فراهانی، انتشارات نوین، ۱۳۶۳، ص۳۱۹ و ۳۲۱.
۸. بلوای نان(فاجعه ۱۷ آذر ۱۳۲۱)، محمد عتیقپور، نشر شریف، مقدمه و ص۱۴۹ تا ۱۵۴.
۹. روزشمار تاریخ قرن بیستم، جان باومن، ترجمه یحیی افتخارزاده، انتشارات هیرمند، چاپ دوم، ۱۳۷۷، ص۳۰۱.
نویسنده: انوشه میرمرعشی