درباره لیبی و تاریخ چند هزار سالهاش سخن بسیار است اما آنچه در اینجا پیشکش نگاهتان میشود تنها چند سطری از اوراق تاریخ این سرزمین است، آنقدر که چرایی حوادثی که در لیبی میگذرد را دریابیم.
موقعیت سرزمینی و خصوصیات جغرافیایی و اجتماعی در قلب مناطق شمالی آفریقا، چهارمین کشور بزرگ این قاره قرار دارد که حدود هزار و هشتصد کیلومتر ساحل جنوبی مدیترانه را به خود اختصاص داده و با مصر، سودان، چاد، نیجر، الجزایر و تونس همسایه شده است
قریب به صد در صد جمعیت لیبی مسلمان و به مذهب مالکی هستند. قبل آمدن اسلام، نژاد بیشتر ساکنان این منطقه، بِربِر بوده است و با آمدن اسلام و رشد زبان عربی اکنون به عنوان کشوری با قومیت عرب شناخته می شود. لیبی با آنکه کمترین جمعیت را نسبت به وسعت سرزمین دارد اما چهارمین صادر کننده نفت محسوب میشود.
لیبی بعد از کشور تونس نزدیکترین فاصله را با ایتالیا دارد و موقعیت استراتژک آن (در وسط آفریقای شمالی بودن، نزدیک کانال سوئز قرار داشتن، منابع غنی نفت مرغوب، راه دریایی امن و نزدیک به اروپا، راه نزدیک به سرزمین های قلب آفریقا و ...) باعث شده است که همواره مورد طمع کشورهای استعمارگر غربی باشد.
شاید برایتان جالب باشد که در لیبی آنتن ماهواره را حتی بر فراز چادر بدویهای صحرانشین در عمق بیابان هم میتوان مشاهده کرد و دولت با همه ادعای مبازره با غرب و ترویج اسلام در سراسر دنیا و کمک به مبارزان ضد استعمار غربی و ... عکسالعمل خاصی نشان نداده است.
لیبی یکی از کشورهایی است که هزینه ازدواج در آن بالا و شرایط ازدواج سخت است و در خوشبینانهترین محاسبه، پسانداز برای مراسم عروسی و حواشیاش، هشت سال کار مداوم را میطلبد.
صادرات و واردات اقتصادی لیبی بیشتر با کشورهای اروپایی است و ایتالیا، فرانسه، انگلیس و آمریکا سهم عمدهای در این روابط تجاری دارند و لیبی کمترین مراوده اقتصادی را با کشورهای مسلمان و دوست خود دارد.
اقتصاد لیبی وابسته به نفت است و ۸/۹۵% صادرات آن را نفت تشکیل میدهد بازار این نفت هم اروپا و آمریکاست چراکه نفت لیبی از مسیری امنتر و نزدیکتر از خاورمیانه به دستشان میرسد و شاید همین وابستگی متقابل لیبی و اروپا باعث شده است علیرغم شاخ و شانه کشیدنهایشان به همدیگر همچنان روابطشان برقرار باشد و حتی مقامات اروپایی در برابر قذافی تا کمر خم شوند! این رابطه برای هر دو طرف حالت حیاتی به خود گرفته است چراکه بدون فروش نفت، لیبی درآمد قابل ملاحظهای ندارد و اروپا نیز بدون نفت لیبی شریان اصلی حیات خود را از دست میدهد.
خلاصه ای از تاریخ سیاسی لیبی در زمان خلافت عمربن خطاب، عمروعاص که مصر را فتح کرده بود وارد لیبی شد و بعدها امویان به گسترش فتوحات در این منطقه، پرداختند و این چنین، اسلام به این منطقه وارد شد. تا این زمان علاوه بر بربرها که ساکنان بومی بودند یونانیان و یهودیان هم در لیبی زندگی میکردند. اما بعد از ورود اسلام به یونان اقدام به ترک آنجا کرده و کمکم عربها با بربرها مخلوط میشوند و غالب میگردند.
سال۲۱ هجری قمری که اسلام به لیبی وارد شد، مردم شهرهای بنغازی و برقه اولین کسانی بودند که به اسلام گرویدند و سپس سپاهیان اسلام با محاصره طولانی طرابلس رومیان را وادار به فرار کردند تا سال ۸۴ هجری قمری بارها از سوی رومیان و قبایل محلی مورد هجوم قرار گرفتند؛ اما کمکم اسلام تثبیت شد و مسلمانان با بنا نهادن مسجد جامع، ارگ حکومتی و بازار، اراده حکومت را به خود مردم محلی دادند. تا سال ۹۱۶ هجری قمری این منطقه حکومتهای اسلامی امویها، عباسیها، اغلبیها، فاطمیون، موحدین و ممالیک و الحفصییم را به خود دید و البته حکومتهای پراکندهای هم بودهاند که تاریخ قابل ذکری ندارند.
در قرن ۱۳م (۷ه ق) زمان حکومت ممالیک صلیبیها به رهبری سن لویی پادشاه فرانسه وارد لیبی شدند اما در کشورگشایی توفیقی نیافتند تا آنکه امرای بنی حفص که در تونس حاکم بودند لیبی را ضمیمه ولایات خود کردند.
در قرون بعدی بخشی از لیبی موقتاً دست دولتهای اروپایی و همسایه افتاد تا آنکه سال ۱۵۵۱م قسمت اعظم آن قلمرو امپراطوری عثمانی شد. تا ۱۹۱۱م که ایتالیا به لیبی حمله کرد، لییبی همچنان قلمرو عثمانیها محسوب میشد و تا اینزمان یکبار به طرابلس غرب استقلال دادند بعد از ۱۱۱سال دوباره آن را به امپراطوری خود ضمیمه نمودند.
مهمترین و خونبارترین حوادث لیبی در تجاوز ایتالیا به این کشور رقم خورد. سال ۱۹۱۱م ایتالیا روابط با عثمانی را که بعد از یک دوره تنش از سر گرفته شده بود، قطع کرد و به امپراطوری آنکه به بیماری در حال احتضار شباهت یافته بود، اعلام جنگ کرد ایتالیا با رویای تجدید امپراطوری روم باستان اقدام به کشورگشایی در شمال آفریقا کرد تا سرزمینهایی که حدود هزار سال پیش از دست داده بود را پس بگیرد. با وجود مقاومت مردم و افسران ترک، طی جنگی خونین طرابلس به تصرف ایتالیا درآمد و طی سه سال همه لیبی به اشغال ایتالیا درآمد. در این مدت نیروهای مختلفی اقدام به سازماندهی نیرو برای مبارزه با متجاوزین کردند که مهمترین و به یاد ماندنیترین آنها مبارزات بیست ساله جبنش سنوسی
۲ به فرماندهی عمر مختار بود.
بعد از جنگ جهانی اول ایتالیا موافقت کرد که در نواحی از طرابلس غرب و سیرنائیک زیر نظر ایتالیا پارلمان محلی تشکیل شود، که مردم تریپولیتانیا و سیرنیکا برای مقابله با استعمار ایتالیا بالاخره به توافق رسیدند و تصمیم گرفتن با سید ادریس سنوسی (نوه بنیانگذار سنوسیه) بیعت کنند. قبل از این جریان سید ادریس سنوسی که بزرگ مجاهدان سنوسی محسوب میشد عملاً در منطقه سیرنیکا رهبر مردم بود. با این بیعت ایتالیا که خشمگین شده بود خشونتها را افزایش داد و در پی آن سید ادریس کار جهاد را به عمر مختار سپرد و خود به مصر تبعید شد. در این مدت ایتالیا که به دنبال ایجاد زمینه برای مستعمره کردن لیبی بود، با ساختن مدرسه در اکثر نقاط لیبی و تحمیل نظام آموزشی به سبک نظام ایتالیا، سعی بر تغییر فرهنگ مردم برای پذیرش استعمار داشت و حتی دانشآموزانی را که میخواستند بیش از نظام ابتدایی درس بخوانند، وادار به پذیرش تابعیت ایتالیایی میکرد و به غیر این اتباع ایتالیایی تقریباً همه کارها را (کشاورزی، صنعت، حکومت...) قبضه کرده بودند. سال ۱۹۳۴م ایتالیا نواحی طرابلس غرب و سینائیک را به مستعمره تبدیل کرد و با نام لیبی آن را جزو خاک خود خواند. تا آنکه جنگ جهانی دوم شروع شد و لیبی به یکی از میدان های زد و خورد میان متفقین و متحدین در شمال آفریقا تبدیل شد و در ۱۹۴۲ م به دست انگلیسی ها افتاد و تا دو سال بعد مشترکاً توسط فرانسه و انگلیس اداره شد.
ایتالیا در زمان اشغال لیبی جنایات زیادی مرتکب شدند که به عنوان نمونه تنها به مواردی اشاره کنیم:
در حمله به طرابلس در منطقه منشیه تعداد زیادی از اهالی را کشتند و مثله کردند (تعدادی که کمترین آمار آنها چهارهزار نفر است) نهصد تن را تبعید و بقیه را از زن و مرد به زندان افکندند. به آتش کشیدن یکی از محلات طرابلس که در نتیجه افراد ناتوانی که در خانهها بودند از پیرمرد و زن و کودک در آتش سوختند، تیرباران ۵۰ زن و کودک، پاره کردن شکم زنان حامله و هتک حرمت به زنان و دختران ، توهین به مقدسات و لگدکوب کردن قرآن، وادار کردن امام جمعه شهرها به دعا کردن برای پادشاه ایتالیا، وادار کردن زنان به پذیرش مسیحیت و ازدواج با افراد ایتالیایی، آزار مسلمانان در حال نماز در مساجد، سوزاندن چند روستا همراه اهالی آن، پرت کردن تعدادی زیادی از کسانی که به مجاهدان کمک میرساندند از هواپیما، درآوردن وحشیانه لباس ده تن از زنان اهل جفاره و بدار آویختن آنها و ماندن جنازهها به همین حالت به مدت یک هفته، راه انداختن دادگاه هوایی توسط گرازیانی که در آن تنها صرف آوردن فرد مشکوک، برای اعدام کافی بود، گرازیانی هشتاد هزار نفر را مجبور به ترک خانه و املاکشان و سکونت در پادگانهای مرگ میکرد و در این مدت تلفات کودکان به خاطر گرسنگی و بیماری به نود درصد رسید. در ۱۹۳۱م وقتی الکفره را گرفتند و به جز پیرمردان و زنان و کودکان کسی را در آنجا نیافتند، پیرمردان و کودکان را مانند گوسفند سر بریدند و زنان را مورد تعرض قرار دادند. قرآنها را به زیر پا انداختند و از آنها برای درست کردن آتش غذا استفاده کردند چرا که معتقد بودند تا این کتاب هست نمیتوانند بر مسلمانان مسلط شوند.
یکی از دو برنامه اصلی که حاکمان ایتالیایی میبایست در لیبی اجرا میکردند از بین بردن لیبیاییها به هرطریق بود و چنان کار را از حد گذراندند که یک روزنامهنگار انگلیسی بیان میکند کاری غیر از قتل و جنایت از ارتش ایتالیا برنمیآید. در مدت اشغال ۵۷۱ هزار نفر لیبیایی را کشتند (چیزی بیش از یک سوم مردم) و زمینها و املاک مردم لیبی را مصادره کردند تا در اختیار ایتالیاییهایی قرار دهند که میخواستند در این مستعمره بر روی خون انسانهای دیگر زندگی کنند. ناگفته نماند نیروهای مبارز لیبی به جز اندک زمانی نتوانستند در صف واحد مقابل تجاوز ایتالیا بجنگند و همین عامل اصلی ناکامی آنها در بیرون راندن متجاوزین بود.
بعد از پیروزی متفقین در جنگ جهانی، موضوع تقسیم لیبی بین نیروهای پیروز مطرح شد. سید ادریس سنوسی که از تبعید برگشته بود، مردم را که هنوز خاطر خوش دوران قبل قردت سنوسیها داشتند، به سمت انگلیسیها سوق میداد. مردم تریپولیتانیا هرچند با این امر و حاکمیت سنوسی مخالف بودند اما دیگر حاضر به پذیرش ایتالیا هم نبودند. ایتالیا به دنبال آن بود که با وجود شکست در جنگ مستعمرات خود را به عنوان خاک خود حفظ کند یا در آنها با سایر دولتهای انگلیس و فرانسه و آمریکا شریک شود چیزی که اصلاً قابل پذیرش مردم نبود. در این میان آنچه در نظر گرفته نمیشد خواست مردم مبنی بر استقلال و بیرون رفتن همه نیروهای خارجی بود. بخت با مردم لیبی یار بود که اختلاف بر سر چگونگی تقسیم لیبی بین قدرتهای بزرگ چنان زیاد بود که مانع توافق آنها شد و مسئله در سازمان ملل متحد مطرح گردید و بعد از چند بار مذاکره رأی به استقلال لیبی و خروج نیروهای خارجی داده شد و از سال ۱۹۵۱م استقلال آن رسماً توسط اولین پادشاه آن ملک ادریس سنوسی اول اعلام شد. در این زمان اوضاع اقتصادی لیبی وخیم بود و حکومت ملک ادریس برای دریافت کمک اقتصادی از آمریکا و انگلیس به آنها اجازه ایجاد پایگاههای نظامی در خاک لیبی را داد.
سال ۱۹۵۲ با کشف اولین چاه نفت وضعیت اقتصادی لیبی رو به بهبود نهاد. اما فساد داخلی و عدم برنامهریزی، دولتهای ناپایدار، دخالت دربار و بیخبری سلطان از امور مملکت باعث شد مردم همچنان با فقر و مشکلات دست به گریبان باشند.
سال ۱۹۶۹م سلطنت ملک ادریس (که برای معالجه در ترکیه به سر میبرد) با کودتای بدون خونریزی افسران جوان به رهبری قذافی از هم پاشید و شورای انقلابی به رهبری او که تنها ۲۷ سال داشت، بلافاصله سیستم کشور را جمهوری سوسیالیستی اعلام کرد. ناگفته نماند که این افسران لیبیایی در کار خود به شدت از کودتای افسران آزاد مصر و نظریات جمال عبدالناصر الگو میگرفتند و دنبال ناسیونالیت عربی بودند.
به دنبال اعلام انقلاب بانک های خارجی ملی اعلام شد و مماشات دولت سابق با رژیم اشغالگر قدس به کمک همه جانبه به فلسطینیان تبدیل گردید، تدریس زبانهای خارجی ممنوع و به تدریس زبان عربی و احیای فرهنگ قومیت عربی اهتمام شد. یکسال بعد پایگاه های آمریکا و انگلیس درلیبی بر چیده و نیروهای خارجی پاکسازی شدند. بعد از انقلاب دولت لیبی از غرب فاصله گرفت و به کشورهای کمونیستی شرق به ویژه شوروی سابق نزدیک شد، همین امر حساسیت دول غربی و آمریکا را در پیداشت چرا که شوروی با استقرار سیستم موشکی در خاک لیبی میتوانست بهراحتی تا قلب اروپا را هدف قرار دهد و دریای مدیترانه را زیر نظر بگیرد.
سال ۱۹۸۰-۸۱ م اختلافات آمریکا و لیبی به اوج خود رسید آمریکا سفارت خود را در طرابلس بست و دیپلمات های لیبی را اخراج کرد. خصومتها در سال ۱۹۸۶ چنان اوج گرفت که هواپیماهای آمریکایی شهرهای طرابلس و بنغازی را بمباران کرد و حتی منزل قذافی هم هدف بمباران قرار گرفت. این دشمنیها تا دو سال بعد ادامه یافت و در این مدت لیبی جنگ با چاد راهم پشت سر گذاشت. در چاد معادن غنی اورانیوم کشف شد و قذافی را به فکر انداخت تا ادعا کند آن قسمت که معادن اورانیوم در آن واقع شده است متعلق به لیبی است.
حادثه لاکربی ۱۰/۱۹۸۸ م ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا لیبی را تحریم اقتصادی کرد و از سایر کشورها خواست که با او همراهی کنند دو ماه بعد هواپیمای «پان امریکن» بر فراز لاکربی اسکاتلند منفجر شد در حالیکه ۱۸۹ نفر از ۲۷۲ مسافر آن تبعه آمریکا بودند کشته شدند.
آمریکا بعد از فروپاشی نظام شوروی به عنوان ابرقدرت، سعی کرد نظام تک قطبی را بر جهان حاکم کند و کشورهای دیگر را به صورت قمرهای تحت استعمار خود درآورد و در این زمینه هر کشوری که مخالف برنامه های آمریکا بود، مشکل عمده در برابر رسیدن به این هدف محسوب میشد، لیبی با توجه به موقعیت استراتژیک و نفت مرغوب خود یکی از این کشورها بود و این سناریو دستاویزی برای به سازش کشاندن مخالفان بود.
در این مسیر آمریکا در دوره تیرگی روابط بین لیبی و مصر، بارها مصر را تشویق به حمله به لیبی کرد و اسباب ناآرامی ها در مرزهای مشترک سودان و چاد و الجزایر با لیبی را به وجود آورد.
در نهایت اگر یادتان باشد همین چند سال پیش لیبی که بعد از فروپاشی شوروی گردش به سوی غرب را آغاز کرده بود، بالاخره اعلام کرد حاضر است به بازماندگان مقتولین لاکربی غرامت پرداخت کند به شرط اینکه تحریمها برداشته شود.
عمر مختار عمر بن مختار بن عمر بن المنفی سال ۱۸۵۸ میلادی (۱۲۷۵ه ق) در شهر بطنان یکی از بخشهای ایالت برقه لیبی دیده به جهان گشود. پدرش که از قبیله منفه بود هنگامی که با مادر عمر مختار، عایشه، برای انجام فریضه حج عازم سفر شد، فوت کرد. در این هنگام عمر و برادرش محمد در زاویه زنزور درس می خواند و کودکی بیش نبود. بعد از اتمام تحصیلات در زنزور به زاویه جغبوب رفت و مدت هشت سال در آنجا اقامت گزید و به خودسازی و تحصیل پرداخت. در این مدت صفات اخلاقی والای او روز به روز آشکارتر میشد و نزد رهبران سنوسی جایگاه ویژهای می یافت. سال ۱۸۹۷م سید محمد المهدی سنوسی رئیس فرقه سنوسیها او را شیخ زاویه القصور در جبل الاخضر نمود. در اطراف این زاویه قبیله بردگان زندگی میکردند که به قدرتمندی و سرکشی معروف بودند و عمر مختار توانست با درایت خود آنها را تحت فرمان درآورد و به خود وفادار نماید.
سید مهدی سنوسی تصمیم گرفت به سودان برود و مختار هم برای جهاد با فرانسویها عازم آنجا شد. بعد از مدتی اقامت در قرو، از سوی سنوسی به سمت شیخ زاویه عین کلک تعیین شد و مدت زیادی را در سودان غربی به عنوان نماینده او، به آموزش فرزندان مسلمانان و تبلیغ اسلام در مناطق دوردست پرداخت.
هنگامیکه سید محمد المهدی سنوسی در سال ۱۹۸۵م از جغبوب به الکفره هجرت کرد، عمر مختار را به عنوان یاری امین و قابل اعتماد، همراه برد. در سال۱۹۰۲ م بعد از وفات سید محمد المهدی، مختار به برقه دعوت شد و در سال اول اقامتش در آنجا، دوباره به عنوان شیخ زاویه القصور تعیین شد و توانست در همان سال اوضاع آشفته القصور را سامان دهد. مختار تا شروع تجاوز ایتالیا به لیبی در زاویه القصور ماند و در سال ۱۹۱۱م زمانی که ارتش ایتالیا تا بنغازی پیش آمد مختار که در واحه جالو بود به القصور برگشت تا دستههای جنگی از قبیله بردگان سامان دهد. او به همراه این نیروها به ستاد ارتش عثمانی در الرجمه رفت و سلسله عملیاتهایی را علیه نیروهای ایتالیایی مستقر در بنغازی شروع نمود تا اینکه ایتالیا مناطق القصور را در سپتامبر ۱۹۱۳م اشغال کرد و مختار از آن ناحیه رفت و فرماندهی مجاهدان در پادگانهای جبل العبید را عهدهدار شد. در ژوئن ۱۹۲۲م توانستند برای مدتی نیروهای برقاوی و طرابلسی را در مبارزه با ایتالیا متحد نماید.
هنگامیکه سید ادریس سنوسی تصمیم به ترک برقه کرد، رهبری مجاهدان را به عمر مختار سپرد. بعد از این تاریخ عمر مختار مقر خود را در جبل الاخضر قرار داد و تا ده سال بعد که به شهادت رسید از آنجا شبیخونها و عملیاتهای خود را برنامهریزی میکرد. در سالهای ۱۹۲۴و ۱۹۲۵م مجاهدان سنوسی به رهبری عمر مختار دایره فعالیت خود را در جبل الاخضر گسترش دادند تا از فشار ارتش ایتالیا بر پادگانهای برقه بکاهند، در این مدت اعراب قبایل ساکن کوهپایهها به آنها پیوستند و اهالی منطقه نیز سلاح و مهمات آنها را تامین میکردند . ایتالیاییها که متوجه شدند قدرت کافی برای تحرک جنگی در جبل الاخضر را ندارند تصمیم گرفتند مراکز فعالیت نیروهای سنوسی در جنوب را تصرف کنند و به دنبال آن واحه جغبوب و زاویه آن را در فوریه ۱۹۲۶م اشغال کردند. سقوط جغبوب که در طول سالهای جهاد مانند مرکز پشتیبانی و تجهیز مجاهدان بود برای مجاهدان گران بود. ایتالیاییها بارها از طریق تفرقهافکنی میان مجاهدان و تهدید و تطمیع عمر مختار سعی کردند آنها را از سر راه بردارند که موفق نشدند. تا سال ۱۹۲۷م ارتش ایتالیا به فرماندهی گرازیانی کمکم تمامی راههای ارتباط مجاهدان در جبل الاخضر را بست تا از نظر سلاح و آذوقه تحت فشار قرار بگیرند و امکان شبیخونهای گسترده از آنها گرفتهشود اما عمر مختار حملات متوالی را در درنه و اطراف آن آغازکرد.
در سپتامبر ۱۹۲۷م بر اثر اتفاقاتی که در ایتالیا رخ داد موسولینی ادغام اداره دو ناحیه لیبی را اعلام و مارشال بادولیو را به عنوان حاکم آن تعیین نمود. بادولیو در ژانویه ۱۹۲۹م به لیبی آمد. او برای مقابله با مجاهدان دستور کاهش نفرات ارتش برای مقابله بهتر با حملات چریکی را داد و سعی کرد با ساختن راههای ارتباطی رفت و آمد نیروهای نظامی را سریعتر نماید و با عمر مختار مذاکره نماید. بعد از تلاش بسیار در مه ۱۹۲۹ مذاکراتی بین دو طرف آغاز شد. نمایندگان حکومت عمر مختار را بین دو راه مخیر کردند: رفتن به مصر یا حجاز و یا مانده در برقه همراه با طرفدارانش که به همه آنها مستمری ماهانه پرداخت شود بهشرط آنکه دست از مبارزه بردارند. عمر مختار نپذیرفت و اولین دور مذاکره پایان یافت. ایتالیاییها که فهمیده بودند به هیچوجه نمیتوان مختار را به سازش کشاند تصمیم گرفتند در دور دوم مذاکرات او را دستگیر کنند؛ اما او احتیاط کرد و در مذاکره حاضر نشد. در مذاکرات سوم و چهارم بالاخره آتشبس دوماهه بین آنها منعقد شد بادولیو اعلام کرد که برای بازگشت امیر لیبی (سید محمد ادریس) آمادگی دارد و البته این خدعهای بیش نبود.
مختار به حاکم تا ۲۴ اکتبر ۱۹۲۹م فرصت داد تا راهی انتخاب کند و وقتی پاسخی دریافت نکرد، یقین نمود ایتالیا با وقتکشی، خود را برای جنگ و پاکسازی آماده میکند. عمر مختار بیانیهای مشهور خطاب به ساکنان برقه و طرابلس (لیبی) صادر کرد که در آن، گزارش همه مذاکرات و آتشبس را بیان نمود و اعلام کرد از آنجایی که خود ایتالیا پیشنهاد آتشبس خود را نقض کرده است، مسئول جنگی که در لیبی درخواهد گرفت است و از مردم خواست به دفاع از دین و میهن برخیزند.
در این بیانیه آمده است :« هر مجاهد باید بداند که غرض حکومت ایتالیا فقط گسترش فتنه و دسیسه بین ماست تا یکپارچگی و اتحاد ما را از بین ببرد و بتواند حق مشروع ما را از ما بگیرد و بر ما غلبه یابد. چنانچه بسیاری از این دسیسه ها در خلال آتش بس اتفاق افتاد اما به شکر خدا موفق به انجام کاری نشدند. همه دنیا بداند که نیت ما نسبت به حکومت ایتالیا صادقانه است و هدف ما جز مطالبه آزادی نیست و هدف ایتالیا نابودی هر حرکت ملیای است که ملت طرابلس [لیبی] را به قیام و پیشرفت وادارد. مادامی که ما هرچه در توان داریم در راه آزادی ایثار کنیم، ایتالیا به مقصود خود نمیرسد.»
پیشبینی مختار محقق شد و هواپیماهای ایتالیایی در شانزدهم ژانویه همان سال بمبهای خود را بر سر مجاهدان ریختند و نبرد دوباره آغاز شد. بعد از آن گرازیانی به عنوان جانشین بادولیو به لیبی آمد و مأموریت داد در کوتاهترین زمان مقاومت مجاهدان را از بین ببرد. در آن زمان پایگاههای مجاهدان نزدیک چادرهای اهالی بود تا راحتتر آذوقه و اسلحه تهیه کنند، اما گرازیانی سیاست جمع کردن عشایر از مناطق حامی مجاهدان در اردوگاه ها منحل کردن زاویهها و مصادره موقوفات آنها را پیش گرفت و در نتیجه حلقه محاصر جبل الاخضر تنگ و تنگتر شد. با کشیدن سیم خاردار در مرز با مصر، مجاهدان برای تهیه مایحتاج و اسلحه در مضیقه قرار گرفتند. اما عمر مختار ناامید نشده بود و به حملات خود ادامه میداد.
در ۲۰ سپتامبر ۱۹۳۰م بهترین فرمانده سپاه عمر مختار سید فضیل بوعمر به شهادت رسید. عمر مختار در خاطرات خود از این جنگ نوشته است: «دشمن به پادگانی حمله کرد که فرمانده آن سید فضیل بوعمر بود. در این نبرد فضیل و چهل نفر دیگر از مجاهدان به شهادت رسیدند .در میدان جنگ بیش از پانصد کشته از دشمن یافتیم که در بین آنها چند مزدور و سه افسر وجود داشت.»
در ژانویه ۱۹۳۱ الکفره بعد از نبردی نابرابر سقوط کرد و مواضع عمر مختار در جبل الاخضر با سقوط آن به خطر افتاد. گرازیانی خط مرزی با مصر را کاملاً بست و پاسگاههایی گذاشت تا هر رفت و آمدی کنترل شود. راه رسیدن کمک به مجاهدان از همه طرف قطع شد.
.
.
.
آن روز عمر مختار میخواست برای سرکشی و تجدید روحیه به یکی از مراکز مجاهدان برود. طبق عادت هرساله با حدود صد سوار به راه افتاد که شصت نفر را برگرداند. او راه صعب العبور دره وادی جریب را پیش گرفت و نمیدانست جاسوسان حرکت او را گزارش دادهاند و طی دو روزی که آنها در آنجا مستقر هستند دره را محاصره کردهاند. وقتی متوجه شد که محاصره شدهاند، فرمان داد با حمله مستقیم به دشمن خود را نجات دهند. این نبرد دو روز طول کشید و عمر مختار و یارانش توانستند حلقه محاصره را بشکنند و از دره خارج شوند؛ اما نیروهای دیگری از ارتش ایتالیا آنها را غافلگیر کردند. مهمات و آذوقه رو به اتمام بود که دوباره مجبور به حمله شدند. تا آنکه عمر مختار از ناحیه دست مجروح شد و سربازان توانستند او را به اسارت درآورند.
او را در بنغازی زندانی کردند و گرازیانی که آنزمان در رم بود و میخواست عازم پاریس شود، به محض دریافت خبر دستگیری عمرمختار به لیبی برگشت تا دادگاه ویژه نظامی تشکیل دهد. گرازیانی به مختار پیشنهاد کرد در مقابل نوشتن نامهای خطاب به مجاهدان مبنی بر دستبرداشتن از مقاومت و تسلیم اسلحه خود را از اعدام نجات دهد. عمر مختار در جواب او گفت: وجدان و دینش بدین کار رضایت نمیدهد. دادگاه فرمایشی برپاشده برای او محلی بود تا او فریاد حقطلبی و آزادخواهی خود را به گوش دنیا برساند و چنان محکم و با شجاعت و صداقت سخن گوید که حتی دشمنانش هم متأثر شوند. مترجمی که ایتالیاییها آورده بودند چنان متأثر شده بود که نمیتوانست حالت خود را پنهان کند. رئیس دادگاه دستور داد مترجم دیگری بیاورند. وقتی حکم اعدام عمر مختار بعد از محاکمهای فرمایش قرائت شد، تنها کلمهای که از او شنیده شد آیه استرجاع بود. رئیس دادگاه که کنجکاو بود بداند او چه گفته است از مترجم خواست سخن او را ترجمه کند: «همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم». ترجمه آن جمله همه کسانی را که در دادگاه حاضر بودند، بهتزده کرد. صبح روز سیزدهم سپتامبر ۱۹۳۱م ایتالیاییها، مردم را مجبور به شرکت در مراسم اعدام و تماشای شهادت عمر مختار کردند. ساعت نه صبح بود که او را بهدار آویختند.
فکر کنم کسانی که فیلم «شیر صحرا» ساخته مصطفی عقاد را دیده باشند این صحنه را هرگز فراموش نکنند. آنتونی کوئین بسیار خوب در نقش عمر مختار بازی کرده است. وقتی با صلابت به طرف دار میرود و حتی دشمنانش هم از دیدن آرامش و شجاعت او متأثرند.
عمر مختار از ۱۹۱۱ تا ۱۹۳۱م پیوسته با مهاجمان ایتالیایی جنگید و با استفاده از روشهای متنوع و چریکی توانست در این مدت ضربات زیادی به آنها وارد کند به گونهای که بنا به اقرار گرازیانی تنها در مدت بیست ماه ۲۶۳ نبرد رخ داده است و این غیر از سایر حملات او در سالهای دیگر است.
-پینوشتها:
۱. دو شهر با نام طرابلس داریم: یکی پایتخت لیبی است و دیگری شهری بندری در شمال لبنان که به طرابلس شرق هم نامگذاری شده است.
۲. سنوسیه فرقهای است که سید محمدبن علی سنوسی در سال ۱۸۳۷ بنا نهاد و آن را در شمال آفریقا گسترش داد. سنوسیها نوعی صوفیگری همراه با اعتقاد به جهاد در راه خدا را قبول دارند و به ایجاد مراکزی به نام زاویه (خانقاه) اقدام میکنند که مرکز فعالیتهای آنها و آموزش اسلام و قرآن به کودکان رفع اختلافات و دعاوی مردم، اعزام مبلغ به مناطق داخلی آفریقا اقدام میکنند. عصر طلایی آن بین سالهای ۱۸۵۹تا ۱۹۰۲ م است. در این زمان سید محمد المهدی فرزند بنیانگزار سنوسی رهبر آنها بود و توسعه نهضت را بر دو اصل استوار کرده بود، یکی وعظ و ارشاد و عمل به کتاب خدا و سنت و دوم آموزش تیراندازی و کسب مهارتهای جنگی . بعد از محمد المهدی چون پسرش سید محمد ادریس سیزده سال بیشتر نداشت برادرش سید احمد شریف عهدهدار فرقه سنوسی شد و سنوسیه قبل از تجاوز ایتالیا با فرانسویان که منطقه فزان را اشغال کرده بودند به جهاد برخاستند و در دوره اشغال اول با ایتالیا و بعد از اندکی با انگلیس که بر مصر حاکم شده بود به جهاد برخاستند. آخرین رهبر آنها سید ادریس سنوسی بود که بعد از تبعید به مصر به انگلیس نزدیک شد و بعد از اینکه در جنگ جهانی دوم ایتالیا از انگلیس شکست خورد و مجبور به ترک لیبی شد از سوی انگلیس به عنوان حاکم لیبی معرفی شد تا آنکه با کودتای افسران آزاد خلع ید شد و نهضت سنوسی هم تقریبا به پایان کار خود رسید.
منابع: