۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

نفتی که بعد از تلاش بسیار ملی نشد!

نفتی که بعد از تلاش بسیار ملی نشد!

نفتی که بعد از تلاش بسیار ملی نشد!

جزئیات

بررسی دلایل ایجاد اختلاف میان آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق در نهضت ملی شدن صنعت نفت، به مناسبت ۲۹ اسفند سالروز ملی شدن صنعت نفت

29 اسفند 1399
نهضت ملی شدن صنعت نفت در تاریخ معاصر ایران، مقطع بسیار حساس و مهمی محسوب می‌شود. مقطعی که در آن مردم به رهبری آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق تمام تلاش خود را کردند تا نفت را از حلقوم استعمارگر پیر یعنی انگلستان بیرون بکشند و از آن خود کنند اما، متأسفانه این تلاش‌ها به شکست انجامید؛ شکستی تلخ که به خاطر آن هم نفت ایران به چنگ استعمارگران آمریکایی افتاد و هم دوران دیکتاتوری محمدرضا تا ۲۵ سال بعد ادامه پیدا کرد.
کارشناسان تاریخ یکی از عمده‌ترین دلایل وقوع موفقیت‌آمیز کودتای ۲۸ مرداد و شکست نهضت را بروز اختلافات جدی میان رهبران آن، یعنی آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق می‌دانند؛ اما این اختلافات سر چه چیزهایی بود و چگونه به اوج خود رسید؟ این‌ها سئوالاتی است که برای رسیدن به پاسخ آن، سعی داریم در این مقاله به شکل مختصر به آنها بپردازیم:


اتحاد تاکتیکی
آیت‌الله کاشانی از زمان جوانی و دوران طلبگی، مبارزه با استعمار انگلستان را شروع کرده بود. او به همراه آیت‌الله خالصی‌زاده و شهید مدرس مبارزه‌ای مخفی و سازمان یافته را بعد از پایان جنگ جهانی اول علیه انگلیسی‌ها شروع کرد که همچنان تا زمان روی کار آوردن رضاشاه ادامه پیدا کرده بود. آیت‌الله کاشانی سر همین مبارزه و جهاد علیه استعمار انگلیس بارها و بارها در عراق دستگیر شده و به زندان افتاده بود. از آن طرف دکتر مصدق هم سیاستمداری بود که به شدت با استعمار انگلستان و تسلط آن بر منابع ایران مخالف بود، البته دکتر مصدق در دوران زندگی سیاسی‌اش چرخش‌های زیادی داشت؛ در مقطعی از رضاشاه و روی کار آمدن او حمایت کرده بود و در مقطعی دیگر به شدت با کارها و اقدامات او مخالف کرده بود. خلاصه اینکه نقطه اصلی اشتراک این دو رهبر مذهبی و ملی مخالفت با استعمار انگلستان بود، اما به لحاظ عقیدتی شباهت چندانی میان این دو رهبر نهضت وجود نداشت. بنابراین اتحاد روحانیت با جبهه ملی نه یک اتحاد استراتژیک (یعنی اتحاد بر مبنای اصول و ماهیت یکسان)، که یک اتحاد تاکتیکی (یعنی یک اتحاد روشی) بود. بر همین اساس هم آیت‌الله کاشانی در پاسخ به سیدمجتبی نواب‌صفوی که از چرایی همراهی او با جبهه ملی پرسیده بود، گفته بود: «ما چون الان رجل سیاسی نداریم و می‌خواهیم که با انگلیسی‌ها هم مبارزه کنیم، لازم است که آنهایی را هم که همین هدف را دارند، همراهی کنیم».
آیت‌الله کاشانی راست می‌گفت؛ در آن زمان مذهبیون تجربه و علم اداره کشور را نداشتند. به بسیاری از مفاد حقوق بین الملل ناآگاه بودند و به تنهایی نمی‌توانستند مبارزه پیچیده‌ای را با انگلیسی‌ها در سطح بین‌الملل پیش ببرند.

وقتی اختلاف‌ها علنی شد
شاید یکی از دلایل مهم اختلاف میان آیت‌الله کاشانی با دکتر مصدق تفاوت نگاه این دو به قضیه استقلال ایران بود. دکتر مصدق آنقدر خودباوری نداشت که معتقد باشد بدون اتکا به هیچ قدرت خارجی می‌توان کشور اداره کرد، اما آیت‌الله کاشانی به خاطر نگاه دین محورش معتقد بود ما به هیچ قدرت جهانی نباید اتکا داشته باشیم. هر دو آنها یعنی رهبران مذهبی و ملی، با اتکا به قدرت انگلستان و روسیه سخت مخالف بودند اما دکتر مصدق به این دلیل که تا آن روز «آمریکایی‌ها» جایی را به شکل مستقیم استعمار نکرده بودند۱، آنها را مردمانی صلح‌خواه می‌دانست و معتقد بود آنها جز کمک به مردم ایران هیچ قصد سوئی ندارند! این دیدگاه نه به شکل یک تفکر خائنانه که به شکل یک تفکر کاملاً خوش خیالانه در میان سایر اعضای جبهه ملی هم رایج بود. مثلاً کریم سنجابی وزیر فرهنگ دکتر محمد مصدق در صفحه ۹۹ کتاب «خاطرات سیاسی»‌اش درباره این مسئله می‌نویسد: «در همین زمان بود که دو هیئت آمریکایی برای مطالعه برنامه هفت ساله سازمان برنامه و بودجه به ایران آمدند... هیئت دوم قریب بیست روز یا دو هفته در ایران ماندند. آنها افراد متعددی بودند که در رشته‌های مختلف تخصص داشتند. برای ارتباط با هریک از آنها در هر رشته یک یا دو نفر از شورای عالی برنامه برگزیده شدند... من در امور حقوقی و قوانین لازم مربوط به اجرای برنامه با شخص آقای آلن دالس برادر جان فوستر دالس و رئیس آینده سازمان سیا آمریکا [مرتبط شدم] بنده قریب دو هفته حداقل روزی دو ساعت با این شخص قوانین موجود ایران را مطابق سئوالاتی که او می‌کرد و مطالبی که می‌خواست، مورد مطالعه قرار می‌دادیم... .»
این کارهای دکتر مصدق و اعضای کابینه‌اش بارها مورد اعتراض گروه فدائیان اسلام، برخی از روحانیون بزرگ قم و آیت‌الله کاشانی قرار گرفته بود. تبلور این اعتراض‌ها در روزنامه‌های آن زمان در نهایت باعث علنی شدن اختلافات این دو رهبر نهضت شد.

اختلاف بر سر پاره تن اسلام
برای آیت‌الله کاشانیِ ضداستعمار و مبارز قضیه اشغال فلسطین و همراهی ایران با صهیونیست‌های غاصب به خاطر تشکیل دولتی یهودی در خاک فلسطین، اصلاً قابل قبول نبود. ایشان نمی‌توانست در مقابل این واقعه شوم سکوت کند. پس از همین جا یکی از اختلافات اساسی آیت‌الله کاشانی با دکتر مصدق شروع شد، زیرا در زمان نخست وزیری دکتر مصدق، اولین دفتر اقتصادی اسرائیل در تهران افتتاح شد که در واقع دفتر اقتصادی نبود و همان سفارتخانه اسرائیل در ایران محسوب می‌شد. اول، آیت‌الله کاشانی شروع کرد به اعتراض به دکتر؛ اما دکتر اصلاً متوجه خطری که جهان اسلام را تهدید می‌کرد، نبود. در مرحله بعد آیت‌الله کاشانی تصمیم گرفت برای توجه دادن بزرگان مذهبی و مسئولین سیاسی کشورهای اسلامی به خطر صهیونیسم و اسرائیل، کنگره‌ای جهانی تشکیل دهد. بخشی از نامه‌نگاری‌های لازم را انجام داده بود که دکتر مصدق با برگزاری این کنگره در ایران به دلیل هزینه‌بربودن تشکیل کنگره مخالفت کرد. در نهایت کنگره علی‌رغم رایزنی‌های آیت‌الله کاشانی با دکتر مصدق تشکیل نشد و این مسئله به اختلافی اساسی میان این دو نفر منجر شد. در این جریان دکتر مصدق می‌گفت که به دلیل شرایط خاص در کشور و کسری بودجه ناشی از خریده نشدن نفت ایران توسط کشورهای اروپایی، نمی‌توان این کنگره را برگزار کرد؛ و دیگر اینکه چون اسرائیلی‌ها حاضر هستند در چنین شرایطی با ایران روابط اقتصادی برقرار کنند، ما نباید با برگزاری این کنگره آنها را از خود برانیم(!) در واقع مشکل اصلی، تفاوت اساسی در نگاه آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق به دین و مسائل جهان اسلام بود. دکتر، فرد متشرع و دین‌محوری نبود برای همین مسئله مهمی چون صهیونیسم بین‌الملل و اهداف سلطه طلبانه آنها برایش موضوعیت نداشت.

باند بازی اداری و بی‌تدبیری سیاسی
یکی دیگر از اختلافات آیت‌الله کاشانی با دکتر مصدق سر نحوه اداره کشور بود. انتصابات دکتر در کابینه، گاهی حسابی انتقادات روحانیت را برمی‌انگیخت. انتصاب آدم‌هایی که عملاً ضد مذهب بودند و به اصطلاح عضو حزب توده بودند، باعث ناراحتی روحانیون و مذهبی‌ها می‌شد. از یک طرف به کار گماردن خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌های دکتر بر امور اداری نوعی باندبازی را در نظام اداری کشور به وجود آورده بود. از آن طرف اعضای درستکار کابینه دستشان در کارها بسته شده بود. آنها اعتراض‌هایشان را به آیت‌الله کاشانی منتقل می‌کردند و ایشان هم آن اعتراض‌ها را در قالب نامه به دکتر مصدق منتقل می‌کرد و همین مسئله موجب می‌شد اختلاف‌ها عمیق‌تر شود. به طور مثال «محمدابراهیم امیرتیمور» وزیر کار کابینه دکتر مصدق در صفحه ۱۶۴ خاطراتش می‌نویسد: «سوءظن فوق العاده آقای دکتر مصدق، مانع از این است که کسی بتواند قدمی‌بردارد، همه امور به تظاهر و حرف می‌گذرد و ماست مالی می‌شود».
در نهایت این نامه نگاری‌ها و کدورت‌ها منجر به جدایی رهبران نهضت از یکدیگر شد. مردم که همه اعتمادشان در نهضت به وجود رهبران مذهبی بود با کنار کشیدن آنها و به ویژه آیت‌الله کاشانی از کارها، آنها هم میدان را خالی کردند و به همین دلیل هم کودتای ۲۸ مرداد پیروز شد. کودتایی که بیشتر به یک نمایش شبیه بود تا یک کودتا. کودتایی که در صبح روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲.ش به وسیله عده‌ای از الوات و تعدادی از خانم‌های بدنام محله گمرک عملیاتی شد و تازه در بعد از ظهر آن روز نظامیان و تانک‌ها خیابان‌های تهران را تصرف کردند. کودتایی که به خاطر نبودن مردم در صحنه، تنها نمایش کودتا بود.   
پی‌نوشت:
۱ . مردم ایران در آن زمان اصلاً از بلاهایی که آمریکا بر سر سرخ پوستان آورده بودند و استعمار آمریکا در کشورهای آمریکای لاتین خبر نداشتند. در واقع مطبوعات دوران رضاشاه چنان در مورد کشور اُتازونی (آمریکا) مطلب می‌نوشتند که گویا سرزمین آمریکا به جز اقلیتی از بومیان وحشی، خالی‌السکنه بوده و آمریکایی‌ها این بومیان وحشی را متمدن و خوشبخت کرده‌اند!

نویسنده: انوشه میرمرعشی 

منابع:
۱-مصاحبه با دکتر«سیدمحمود کاشانی» ـ فرزند آیت‌الله کاشانی ‌ـ روزنامه کیهان، مورخ ۱۳۸۰/۱۲/۲۶، ص۷
۲-«خاطرات سیاسی» نوشته دکتر کریم سنجابی ، انتشارات صدای معاصر
۳-«خاطرات و دست نوشته‌های امیر تیمور»، موسسه مطالعات تاریخ معاصر
۴-«سیدمجتبی نواب‌صفوی، اندیشه‌ها، مبارزات و شهادت او» نوشته سیدحسین خوش‌نیت، انتشارات منشور برادری
۵-بولتن نقد و بررسی «نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی»، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
 
در حاشیه:
این مقاله با یک پیش فرض اصلی نوشته شده است؛ و آن اینکه مخاطبین محترم از همکاری آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق در اصرار بر تصویب نشدن قرارداد نفتی و البته استعماری گس ـ گلشائیان و تلاش گسترده این دو نفر در تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت مطلع‌اند.
همچنین در این مقاله قصد آن نداریم که عملکرد یکی از گروه‌های مبارز را بی‌عیب و نقص و عملکرد گروه‌های دیگر را سرشار از خطا و خیانت معرفی کنیم، بلکه کاملاً می‌پذیریم که در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت همه گروه‌های مبارز برای ملی شدن صنعت نفت خدماتی دارند و همین‌طور اشتباهاتی. به طور مثال در این جریان «آیت‌الله کاشانی» هم که خدمت بسیاری به مردم و کشور کرده‌اند، به خاطر اعتمادهای بی‌جا به برخی افراد، از جمله نفوذی‌های خائنی چون «شمس قنات‌آبادی» باعث ایجاد یک‌سری از اختلافات و بروز مشکلاتی در صحنة سیاسی کشور شده است.
در این اینجا تنها سعی شده به شکل مختصر، به موارد اختلافی میان دو رهبر مذهبی و ملی جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، پرداخته شود.
انوشه میرمرعشی 

مقاله ها مرتبط