دشمنان اسلام با پیروزی انقلاب اسلامی در ابتدا کمر همت بستند که انقلاب را نابود کنند. در این مورد موفقیتی برایشان حاصل نشد، پس تصمیم گرفتند که انقلاب را مهار کنند. مهار کردن انقلاب با توسل به انواع دسیسهها از راهاندازی غائلههای داخلی مثل غائله کردستان و خرابکاریهای منافقین در سطح کشور گرفته تا جنگ تحمیلی، محاصره اقتصادی و بالاخره عَلَم کردن گروههای تفکیری در منطقه. از مهمترین گروههای تکفیری، داعش و جبههالنصره است که زادگاه اصلیشان القاعده بود. ابتدا جبههالنصره از القاعده سر برآورد و به دنبال آن، داعش. این گروهکها دشمن اصلی انقلاب اسلامی نبودند و به تعبیر عربها «عَدو المصطنع» بودند. عدو المصطنع به معنی دشمن ساختگی که دشمنان اصلی انقلاب مثل اسرائیل و آمریکا و انگلیس در پس آن پناه گرفته بودند.
درست با پیروزی انقلاب اسلامی، اسرائیل احساس خطر کرد و ضمن اشغال فلسطین، به لبنان و جولان در سوریه حمله کرد. همین حملهها سبب تولد هستههای اولیه مقاومت شد. هستههای مردمی که نیاز به هماهنگی و انسجام داشتند تا در برابر این لشکرکشیها تاب بیاورند. اتصال همین هستهها و تبدیل آن به محوری برای مقاومت، یکی از بزرگترین هنرهای شهید عزیز ما حاجقاسم سلیمانی بود. مقاومتی که عراق و سوریه و لبنان و یمن و فلسطین را در برمیگیرد و حامی اصلی آن هم ایران است.
***
در جریان جنگ سوریه اتفاقی افتاد که در طول تاریخ سابقه نداشت. همزمان، رزمندگان از شش کشور زیر یک پرچم به نام پرچم ولایت میجنگیدند. فاطمیون افغانستان، حیدریون عراق، زینبیون پاکستان، حزبالله لبنان، دفاع وطنی سوریه و نیروهای ایرانی، همه تحت فرماندهی حاجقاسم آموزش دیده بودند و در میدان حاضر بودند. یک کارگر سادۀ کوره آجرپزی در افغانستان با آموزشهایی که دید تبدیل شد به یک توپچی تانک، آن هم به برکت سفرهای که به خواست خدا و به واسطه مکر دشمن پهن شده بود. تمام تلاشی که برای محو انقلاب اسلامی صرف شد، نتیجه دیگری داد و با جهاد فیسبیلالله و فرماندهی حاجقاسم تبدیل به فرصتی برای رشد محور مقاومت و انزوای کشورهایی شد که گردانندگان اصلی این جنگ بودند.
***
من از زمان دفاع مقدس و به عنوان یک طلبه کوچک، حاجقاسم را میشناختم. حاجقاسم نگاه ویژهای به جنبه معنوی و فرهنگی کارها داشت. او میدانست که این عنصر، کمکحال بزرگی به عنصر نظامی است و تا در این جبهه موفقیتی به دست نیاید، در جبهه نظامی موفقیتی حاصل نمیشود. برای چنین هدفی، من مثل سایر طلبهها برای پیگیری بحثهای فرهنگی به سوریه دعوت شدم.
همزمان با شروع اشغال سوریه، قرارگاههای مختلفی ایجاد شده بود که به تناسب قابلیتهای نظامی، باید یکسری ظرفیتهای فرهنگی هم در آنها به وجود میآمد. از قرارگاه گرفته تا لشکر و تیپ و گردان، هرکدام نیاز به فعالیتهای فرهنگی داشتند. یعنی در تمام نقاطی که بچهها به عنوان مدافع حرم حضور داشتند، حضور فرهنگی هم لازم داشتیم که پیگیریشان به عهده ما بود. بازوی اجرایی ما در این حضور فرهنگی، طلبهها بودند. تیپ۸۳ امام صادق
(ع) طلبههای علاقهمند و توانا و زباندان را گزینش میکرد و به سوریه میفرستاد. داوطلبها اینقدر زیاد بودند که بسیاریشان پشت صفهای اعزام ماندند.
***
پیش از حضور طلبههای ایرانی در سوریه، به صورت جزیرهای کار فرهنگی میشد، اما با سازماندهی ایرانیها مقرر شد که یک شبکه نظاممند تبلیغی و فرهنگی ایجاد شود تا به صورت یکپارچه و هدفمند در سوریه فعالیت کند. شبکهای متشکل از نیروهای ایرانی مثل آقای حسینی به عنوان نماینده حضرتآقا و آقای نظام که روحانی برجسته سوری بود و نمایندگان جامعهالمصطفی به علاوه نیروهای لبنانی.
***
ما به مدت ۴۰ ماه در سوریه بودیم. در این مدت، بیش از سیصد ماموریت برای طلبهها داشتیم. زمان ماموریتها از ۴۵ روز بود تا ۹ ماه. گاه میشد که همزمان تا ۷۰ طلبه در میدان داشتیم. اگر حمایتهای حاجقاسم نبود امکان نداشت بشود از ظرفیت طلبهها در خط مقدم برای بحثهای اعتقادی و برگزاری نماز جماعت و... استفاده کرد.
هر رزمندهای که وارد سوریه میشد، یک بسته فرهنگی تحویل میگرفت شامل ۱۱ قلم جیره معنوی. از چفیه و مهر و تسبیح تا اقلام فرهنگی دیگر که همیشه همراه رزمندهها بود. دستگاههای چاپ بنر هم همیشه آماده بودند تا بنرها را برای برپایی نمازخانههای سیار در منطقه چاپ کنند یا برای شهادت یا ولادت معصومین(ع) پیام تبریک یا تسلیت آماده کنند. همچنین نشریه بصائر را به سه زبان فارسی، عربی و اردو چاپ میکردیم و همه مایحتاج معنوی رزمندهها مثل حدیث و احکام و بقیه مطالب را توی آن میگنجاندیم.
کار دیگری که انجام میشد، دعوت از شخصیتهای بزرگی مثل آیتالله کعبی، حاجآقا فلاحزاده، حاجآقا نجمالدین طبسی و حاجآقا محمدی برای سخنرانی در میدانهای مختلف و روحیهدهی به رزمندهها بود. گاهی قبل از عملیاتها از مداحان معروف مثل آقای سعید حدادیان، آقای سلحشور، آقای مطیعی، آقای احمد واعظی، آقای آهنگران، آقای مهدی رسولی و بقیه آقایان دعوت میشد. برخی از این افراد چندینبار به سوریه آمدند تا برای رزمندهها مداحی و نوحهخوانی اجرا کنند.
***
تاثیر حضور طلبهها در جبهه دفاع از حرم، درست همان تاثیری بود که در جبهه دفاع مقدس داشتند. یکبار بچهها باید از موقعیتی عقبنشینی میکردند و وضعیت روحیشان به هم ریخته بود. یکی از طلبهها را به منطقه اعزام کردیم و آن منطقه از حالت تزلزل بیرون آمد و تثبیت شد. گاهی پیکر شهدا در جایی میماند و کسی از نیروهای میدانی نمیتوانست آنها را بیاورد و این طلبهها بودند که پیکرها را عقب میآوردند.
خود نیروهای میدانی هم علاقه به حضور طلبههای ایرانی داشتند و درخواست میکردند که برایشان روحانی بفرستیم. این، از وضعیت معنوی بچهها حکایت داشت که بدون روحانی نمیتوانستند زندگی کنند و بجنگند. علاوه بر خطوط مقدم جنگ و محل درگیری، طلبهها با مردم سوریه هم ارتباط گرفته بودند. طلبهها گاهی در مساجد اهل سنت یا علویها حاضر میشدند و با مردم ارتباط رودررو میگرفتند و محبوب مردم بودند. هستههای قرآنی و مراکز بصیرت، ده هزار نفر از مردم را در خودش جا داده بود. آنها به نوعی حلقه وصل ما و مردم بودند و اگر مشکلی بود، مردم از طریق همین طلبهها آن را به گوش ما میرساندند. زیاد پیش میآمد که مردم سوریه اخلاص و سلامت طلبههای ما را با نیروهای سعودی و عربستانی مقایسه میکردند. معتقد بودند که ایران و ایرانی و جریان مقاومتِ منسوب به ایران است که به دنبال رفع مشکل مردم سوریه و پیروزی آنها در جنگ است. اگرچه ما بهره چندانی از بستر فضای مجازی و میدان جنگ روانی نبردیم، اما در بحثهای اعتقادی، این طلبهها بودند که وارد میدان شدند و به دفاع از حرکت جبهه مقاومت پرداختند.
ضمن این که ما بین طلبهها، نیروهای افغانستانی و پاکستانی و سوری هم داشتیم که هم اهل سنت بودند و هم شیعه. ما برای همایشهای مختلف بینالمللی از همین نیروها استفاده میکردیم. این طلبهها شرح وظایف خاصی داشتند، بهخصوص ایرانیها دستورالعملهای ویژهای برای شناخت منطقه و نوع فعالیتها داشتند.
آزادسازی نبلوالزهرا مصادف شده بود با ایام فاطمیه. بستر برای کار فرهنگی، بسیار فراهم بود. در منطقه یک هیات عزاداری راه انداختیم و طلبهها به افراد آموزش میدادند که چطور عزاداری کنند. جالب بود که گاهی روسها متاثر از عملکرد طلبهها ذکر اهلبیت(ع) را به عنوان تبرک به هلیکوپتر خودشان نصب میکردند.
در این ۴۰ ماه، ۳۰ نفر از طلبهها به شهادت رسیدند و تعدادی جانباز شدند. بعضی از طلبهها کارشان صرفا تبلیغی بود ولی بعضیشان در کارهای نظامی هم شرکت میکردند. درست شبیه زمان دفاع مقدس که طلبهها کار رزمی-تبلیغی میکردند. با این که ما به آنها تاکید میکردیم وظیفهشان کار نظامی نیست، اما طلبهها شبهای عملیات ناپدید میشدند و خودشان را به بچههای مدافع حرم میرساندند.
شهدای طلبه ما یا در خط مقدم به شهادت رسیدند یا در خطوط دوم و سوم. شهید مجید سلمانیان، شهید شیخجابر حسینپور و شهید محمد رضایی بر اثر انفجار به شهادت رسیدند. شهید علی تمامزاده در جنوب حلب، شهید محمدمهدی مالامیری در درعا و برخی دیگر در دیرالزور شهید شدند. پیکر برخی از این شهدا هنوز هم در مناطق عملیاتی سوریه باقی مانده است.
نویسنده: زینب پاشاپور