قسمت نخست
اشاره: بیش از شصت سال از اشغال فلسطین و تشكیل رژیم غاصب صهیونیستی میگذرد و امروز بحران فلسطین یكی از طولانیترین بحرانها و درگیریهای جهان شده است. اگرچه علل و اسباب گوناگونی برای این بحران ذكر شده است، اما بیگمان از خدا بیخبری و دنیاطلبی رهبران منطقه در گذشته و حال مهمترین عامل سیطره صهیونیستها بر فلسطین و مسجدالاقصی بوده است. رهبرانی كه برای حفظ قدرت و حكومت خود سر به بندگی استكبار نهاده و به جای دفاع از فلسطین اسلامی در اشغال آنها به صهیونیستها كمك كردند.
عامل دیگر در تسهیل اجرای نقشه پلید صهیونیستها، بیخبری و غفلت جامعه اسلامی بود. جوامع اسلامی در نیمه قرن بیستم در مقایسه با جوامع اروپایی از یك عقب افتادگی مادی رنج میبرد و این عاملی بود تا قادر به درك حوادث و نقشهها و دسیسههای صهیونیسم و استكبار برای منطقه اسلامی خاورمیانه نشوند.
اما با وجود سرسپردگی بیشتر رهبران منطقه و غفلت مسلمانان، مقاومتهای بسیاری مقابل نقشهها و دسیسههای صهیونیستها انجام گرفت كه به علت عدم رهبری صحیح و نداشتن یك افق عقیدتی روشن هیچكدام نتوانستند به سرانجام مطلوبی برسند.
درست در زمانی كه فلسطین و منطقه خاورمیانه در آستانه تسلیم كامل بود حركت جانبخش امام خمینی(ره) و پیروزی انقلاب اسلامی جان تازهای در جامعه اسلامی دمید و مردم فلسطین و كشورهای اسلامی با تمسك به افكار و اندیشههای والای امام خمینی(ره) كه سمبل اسلام راستین بود راه و روش مقاومت اسلامی را در پیشگرفتند و باعث شدند كه تمام نقشهها و دسیسههای صهیونیستی و استكبار نقش بر آب شده و آنها را با بحران جدی مواجه سازد بگونهای كه امروز شاهد افول روزافزون جرثومه صهیونیستی هستیم.
با این وجود صهیونیسم و استكبار بیكار ننشستند و هر روز برای از پا درآوردن مسلمانان در منطقه و به ویژه مردم ایران، فلسطین و لبنان طرح و نقشههای گوناگونی میریزند.
در اینجا میخواهیم برخی از طرحها و تلاشهای استكبار و صهیونیسم در مقابله با مقاومت اسلامی مردم منطقه خاورمیانه را تشریح نماییم.
*طرح نابود كردن مقاومت اسلامی لبنان از راه نظامی:
پس از حمله ارتش صهیونیستی به لبنان در سال ۱۹۸۲ میلادی و نابودی توان نظامی سازمان آزادیبخش فلسطین، قدرتی به مراتب قویتر از سازمان آزادیبخش در مقابله با رژیم صهیونیستی پدید آمد. این قدرت، مقاومت اسلامی لبنان و یا به عبارت دقیقتر حزبالله لبنان بود. رژیم صهیونیستی، بیش از دو دهه برای نابود كردن حزبالله از همه توان و امكانات منطقهای و بینالمللی خود بهرهگرفت اما نه تنها موفق به از بین بردن این جنبش نشد، بلكه برعكس هر روز به توان و قدرت این جنبش افزوده شد. پس از همه دسیسهها و نقشههای سیاسی، تبلیغاتی و امنیتی علیه حزب الله؛ در تابستان سال ۲۰۰۶ رژیم صهیونیستی با تمام توان نظامی و حمایت كامل استكبار غرب و همپیمانی رهبران خودفروخته عربی، حملهای گسترده را علیه حزب الله شروع كرد. اما این حمله و تهاجم همه جانبه با مقاومت جانانه رزمندگان لبنانی شكست خورد و حزب الله امروز همچنان قویتر از گذشته به عنوان یك مانع اساسی در سر راه استكبار و صهیونیسم در منطقه ایستاده و افتخاری برای مسلمانان و جامعه اسلامی بشمار میرود.
مقاومت پس از پایان جنگ ۳۳ روزه، در صحنه داخلی لبنان و در مقابله با طرحها و تحركات رژیم صهیونیستی به درستی و با همكاری گروههای همسو داخلی اقدام نمود و طرح و اقدامات آنها را با شكست مواجه كرد. عمده اقدامات و تحركات مقاومت در این راستا به شرخ ذیل میباشد:
الف- در صحنه داخلی:
۱. سهمخواهی طرفداران مقاومت برای مشاركت فعالانه در دولت به منظور خنثی و مقابله كردن با طرحهای دولت برای تضعیف جبهه مقاومت در لبنان از طریق:
- درخواست برای تشكیل دولت وحدت ملی.
- تظاهرات خیابانی و برگزاری اعتصابی در واكنش به عدم تمكین خواست آنها توسط دولت.
- طرح نشستهای مشورتی و مشاركت در آنها به منظور بررسی دو موضوع" دولت وحدت ملی" و "قانون انتخابات".
- استعفاء وزراء حزبالله و امل در واكنش به تلاش دولت برای تصویب پیشنویس دادگاه بینالمللی.
۱. عدم اجازه به گروه ۱۴ مارس برای انتخاب رئیسجمهور وابسته به خود پس از پایان دوره امیل لحود از طریق: به تاخیر انداختن انتخابات ریاستجمهوری و عدم مشاركت در جلسات انتخاباتی و از اكثریت انداختن جلسات مجلس و مطرح نمودن شخصیتهای مستقل برای این منصب به منظور منفعل نمودن تلاش گروه مقابل.
۲. آمادهسازی خود برای انتخابات مجلس لبنان و تقویت موقعیت خود در داخل از طریق: حفظ یكپارچگی و نا امید نمودن گروه ۱۴ مارس از گشایش صحنه لبنان به نفع خود و مشاركت فعالانه در نشست دوحه و تحمیل خواستههای خود به گروه مقابل در این نشست (انتخاب رئیسجمهور توافقی و تصویب قانون انتخابات جدید) در شرایطی كه آنها در موضع ضعف قرار داشتند.
۳. تحركات نظامی و از بین بردن فعالیتها و هستههای نظامی گروه مقابل از طریق: هوشیاری ومقاومت در برابر تكرویهای ۱۴ مارس و ایستادگی در برابر تصویب مصوبات دولت برعلیه حزبالله (سیستم ارتباطی و مسئول امنیتی فرودگاه بیروت) وواكنش صحیح و به جا در برابر اقدامات مسلحانه گروه مقابل در برابر اعتراضات مردمی و حمله به مراكز و مقرهای نظامی و اطلاعاتی آنها و معرفی آنها به مردم و ارتش.
۴. تلاش برای حفظ وضعیت موجود و جلوگیری از بحرانی شدن صحنه داخلی لبنان و عدم اجازه به تكروی طرف مقابل از طریق اعلام آمادگی برای شركت در دولت وحدت ملی پس از عدم موفقیت در كسب اكثریت مجلس و موافقت با نخست وزیری حریری و توافق بر سر میزان سهمیه كمتر از یك سوم بعلاوه یك به شرط ادامه بیطرفی رئیس جمهور و حمایت نخست وزیر از مقاومت. ب- در مقابل طرحهای صهیونیستها
۱. بازسازی خسارتها و آسیبهای ناشی از جنگ ۳۳ روزه.
۲. بازسازی توان رزم و افزایش جذب نیرو.
۳. آموزش نیروهای رزم و مبارزان حزب الله.
۴. كمك به كشف شبكههای جاسوسی رژیم صهیونیستی.
۵. تهیه تسلیحات پیشرفته برای مقابله با تهدید احتمالی.
۶. تعیین فرماندهان شایسته جایگزین عماد مغینه.
۷. برگزاری مانورها و تحركات نظامی.
۸. حمایت از مقاومت فلسطین در تهاجم رژیم صهیونیستی به غزه از طریق عناصر خود(سامی شهاب)
۹. مقابله به مثل كردن تهدیدات رژیم صهیونیستی و ارائه دكترین تل آویو در برابر ضاحیه و منصرف نمودن رژیم صهیونیستی از اقدام غیرعقلانی.
حوادث و رویدادهای مذكور نشان داده حزبالله با همكاری گروههای داخلی همسو موفق به مدیریت صحنه داخلی لبنان شده است و اگرچه نتوانستند اكثریت مجلس را به دست آورند اما حفظ این انسجام و هماهنگی موجب گسست واقعی جریان ۱۴ شده است و جنبلاط با موضعگیریهای اخیر خود نشان داد كه دیگر پایبند به اصول این گروه به ویژه در تقابل با حزبالله نخواهد بود و عملا این گروه را با مشكل مواجه كرده است و ادامه این روند، موفقیتهای مقاومت در صحنه داخلی را افزایش خواهد داد. همچنین مقاومت به تقویت بنیه نظامی برای مقابله با تهدیدات رژیم صهیونیستی ادامه میدهد و علاوه بر از بین بردن قدرت بازدارندگی این رژیم، خود را به عنوان قدرتی در برابر تجاوزات معرفی نموده است به شكلی كه رژیم صهیونیستی در محاسبات و برآوردهای تهدید خود قبل از هر چیزی به موضوع حزب الله و اقدامات آن میپردازد.
- طرح یهودیسازی شهر قدس و تخریب مسجدالاقصی:
شهر قدس (بیتالمقدس) كه مسجدالاقصی در آن قرار گرفته است در دو مرحله توسط صهیونیستها اشغال شده است. در مرحله اول در سال ۱۹۴۸ كه بخش غربی آن اشغال شد و در مرحله دوم در سال ۱۹۶۷ كه بخش شرقی آن اشغال گردید. لازم به ذكر است كه مسجدالاقصی در بخش شرقی شهر قدس قرار گرفته است.
صهیونیستها مدعی هستند كه معبد حضرت سلیمان در مكان فعلی مسجدالاقصی قرار داشته و آنها باید این مسجد را تخریب كرده و به جای آن معبد را دوباره برپا كنند. در سال ۱۹۶۷ پس از اشغال مسجدالاقصی تعدادی از صهیونیستها با فراهم كردن چند كامیون مواد منفجره قصد تخریب كامل مسجدالاقصی را داشتند كه مقامات بلند پایه صهیونیستی با خبردار شدن از این نقشه فوراً افرادی را كه قصد چنین كاری را داشتند دستگیر كرد و مانع از اجرای نقشه آنها شدند. هنگامی كه افراد دستگیر شده با تعجب دلیل دستگیری خود را سؤال كردند، به آنها گفته شد كه ما قصد داریم كاری كنیم كه مسلمانان خودشان مسجدالاقصی را به ما تقدیم كنند. اگر الان مسجد را خراب كنیم تا ابد نفرت مسلمانان را با خود خواهیم داشت.
از آن به بعد، صهیونیسم حركتی خزنده و آهسته را برای تخریب و تصاحب مسجدالاقصی آغاز كردهاند این جركت شامل سه جهت اصلی است:
اول: تخریب تدریجی
در این اقدام صهیونیستها با انجام حفاریهای متعدد در زیر مسجدالاقصی به بهانه باستانشناسی، پایههای اصلی مسجد را سست كردهاند. بگونهای كه چنانچه زلزلهای قوی رخ دهد احتمال تخریب بخشهای زیادی از مسجد وجود دارد. در كنار این اقدام، عدم اجازه دادن به تقویت و بازسازی مسجد هم وجود دارد به گونهای كه سالیان طولانی هیچگونه بازسازی اساسی در مسجد انجام نگرفته و بخشهای زیادی از بنای مسجد دچار فرسودگی شده است.
تخریب بخشهای بیرونی مسجد نیز از جمله اقدامات صهیونیستها است. این كار به بهانههای مختلف و به شكل جزیی ولی مستمر در حال انجام است، بگونهای كه بسیاری از بناهای مرتبط با مسجد كه در كنار آن بودهاند، تخریب شدهاند.
دوم: یهودی سازی شهر قدس
بخش شرقی شهر قدس كه در گذشته بیتالمقدس خوانده میشد، در سال ۱۹۶۷ اشغال شد.
از آن سال به بعد برای تغییر بافت جمعیتی آن طرحهای مختلفی از سوی صهیونیستها به اجرا گذاشتهشدهاست. عدم اجازه احداث مسكن و یا تعمیر آن به مسلمانان، مصادره خانه و املاك مسلمانان به بهانههای مختلف و دادن آنها به یهودیان، جلوگیری از بازگشت مسلمانانی كه قدس را ترك میكنند. عدم اجازه اشتغال به مسلمانان و... از جمله اقداماتی است كه صهیونیستها برای تخلیه شهر قدس از مسلمانان انجام میدهند.
صهیونیستها همچنین با یك نقشه دراز مدت از ابتدای اشغال آن شروع به اسكان یهودیان در داخل شهر قدس و اطراف آن كردهاند. بر اساس این نقشه و طرح، یك كمربند نیم دایره از شهركهای صهیونیستنشین در اطراف قدس احداث خواهد شد كه ارتباط جغرافیایی قدس را از بقیه اراضی كرانه باختری جدا خواهد كرد. بخشهای زیادی از این كمربند به اتمام رسیده و تنها در قسمتهای از جنوب شهر قدس تكمیل نشده است.
این در حالی است كه بنابه قوانین بینالمللی هرگونه ساخت و ساز دولت اشغالگر در مناطق اشغالی، ممنوع است.در جمعبندی میتوان اهداف صهیونیستها از تشدید احداث شهركها را به شكل ذیل تقسیم كرد:
الف: برهم زدن بافت مناطق فلسطینی به نفع صهیونیستها.
ب: مصادره اراضی بیشتری از فلسطینیها، به بهانه احداث و توسعه شهركها.
ج: تقسیم مناطق فلسطینی به مناطق جدا از هم و ایجاد كمربندی از شهركها برای جدایی شمال و جنوب كرانه باختری و ممانعت از تشكیل كشور مستقل فلسطینی.
سوم: فشار سیاسی به سازشكاران فلسطینی و كشورهای عربی
از آنجا كه شهرقدس و مسجدالاقصی از حساسیت زیادی برای مسلمانان و مردم فلسطین برخوردار است لذا صهیونیستها تلاش میكنند كه تا با جلب رضایت رهبران سازشكار كشورهای عربی، اسلامی و فلسطینیها، در مرحله اول بطور رسمی حق حاكمیت خود بر شهر قدسو مسجدالاقصی را تثبیت كنند و از این رهبران سند امضاء شدهای را اخذ كنند كه حاكمیت صهیونیستی را بر این اماكن مقدس به رسمیت شناخته باشند.
صهیونیستها پس از گرفتن این سند به تدریج به سوی تصاحب كامل و تخریب مسجد به پیش خواهند رفت.
در همین راستا تلاش برای ایجاد حقی برای یهودیان در مسجدالاقصی و انجام مراسم مذهبی در آن از خطرناكترین برنامههای صهیونیستی بشمار میرود كه در حال اجرا است به موجب این طرح یهودیان حق خواهند داشت در روزهای معینی از هفته به مسجدالاقصی رفته و مراسم مذهبی اجرا كنند. این طرح همانند طرح تقسیم حضرت ابراهیم(ع) در شهر الخلیل است كه متاسفانه با رضایت سران سازشكار خودگردان فلسطینی و سكوت كشورهای عربی به اجرا درآمد و این حرم نیمی از هفته در اختیار یهودیان قرار گرفته است. به نظر میرسد موفقیت آنها در طرح تقسیم حرم ابراهیمی باعث شده تا به فكر تقسیم مسجدالاقصی نیز باشند.
*طرح شهركسازی در كرانه باختری:
طرح شهركسازی برای اسكان صهیونیستها از جمله طرحهایی است كه ریشه در دهههای اول قرن بیستم در فلسطین اشغالی دارد. در آن زمان با حمایت دولت استعماری انگلیس صهیونیستها با مهاجرت به فلسطین و اسكان در نقاط مختلف و ایجاد آبادیهای صهیونیستنشین زمینه را برای اشغال كامل فلسطین فراهم آورند.
پس از اشغال بخشهایی از سرزمینهای عربی و اسلامی درسال ۱۹۶۷ توسط رژیم صهیونیستی و با توجه به اینكه از نظر قوانین بینالمللی سرزمینهای اشغالی محسوب میشدند. صهیونیستها تصمیم گرفتند تا با اسكان صهیونیستها در این سرزمینها آنها را به بخشهای بومینشین برای صهیونیستها تبدیل كنند و وضعیت را بگونهای درآوردند كه امكان بیرون كردن آنها از آن سرزمینها وجود نداشته باشد.
چهار منطقهای كه صهیونیستها پس از جنگ ۱۹۶۷ میلادی در آنجا شروع به شهركسازی كردند عبارت بودند از:صحرای سینا، نوار غزه، كرانه باختری و بلندیهای جولان. شهركهای صحرای سینا پس از صلح با مصر و قرارداد كمپ دیوید برچیده شده چرا كه مزایای صلح با مصر بسیار بیشتر از مزایای شهركها بود. در نوار غزه نیز فشار روزافزون مقاومت هزینه سنگینی بر صهیونیستها تحمیل میكرد و آنها را تحت فشار مقاومت، مجبور به تخلیه نوار غزه و برچیدن شهركهای آنجا در سال ۲۰۰۵ كرد.
در بلندیهای جولان نیز صهیونیستها بیشتر به استفاده از منابع آبی و زمینهای كشاورزی آنجا توجه دارند و شهركها چندان سخت نخواهند بود. اما این به شرطی است كه پیمان صلح با سوریه به رژیم صهیونیستی اجازه استفاده از منابع آبی و كشاورزی را بدهد كه این شرط بسیار سختی برای صلح خواهد بود.
اما شهركها در كرانه باختری از اهمیت خاصی برخوردارند و تمركز اصلی شهركسازی نیز در همین منطقه است. كرانه باختری رود اردن كه در شرق سرزمین فلسطین قرار دارد با مساحتی نزدیك به ۵۸۰۰ كیلومترمربع دارای جمعیتی بیش از ۲/۵ میلیون فلسطینی است. این منطقه نیمهكوهستانی با برخورداری از منابع آبی فراوان و سابقه تاریخی برای صهیونیستها اهمیت بسیاری دارد.
از نظر اعتقادی این سرزمین برای صهیونیستها بسیار مقدس است و آن را به نام یهودا و سامرا مینامند.
رژیم صهیونیستی تاكنون بیش از ۱۵۰ شهرك كوچك و بزرگ در نقاط مختلف كرانه باختری احداث كرده و بیش از ۲۰۰ هزار نفر صهیونیست را در آنها اسكان داده است.
توزیع جغرافیایی این شهركها بگونهای است كه:
اولاً: در نقاط مهم و حیاتی احداث شدهاند و بر منابع آبی و مناطق استراتژیك تسلط دارند.
ثانیاً: پیوستگی مناطق فلسطینینشین را قطع میكنند و مانع ایجاد دولت فلسطینی در یك واحد جغرافیایی به هم پیوسته میشوند.
با وجودی كه از نظر قوانین بینالمللی، كرانه باختری سرزمین اشغالی محسوب میشود و نیروهای اشغالگر حق احداث شهرهای جدید و اسكان اتباع خود در آن را ندارند، اما رژیم صهیونیستی این كار را انجام داده و برای ساخت شهرك مجوز صادر كرده است. علاوه بر این برخی صهیونیستهای تندرو بدون اجازه در برخی نقاط با مصادره اراضی فلسطینیها اقدام به استقرار خانههای پیشساخته كرده و در آنها ساكن شدهاند. رژیم صهیونیستی از این مكانها بعنوان شهركهای غیرقانونی نام میبرد و هرگاه كه موضوع توقف شهركسازی مطرح میشود اعلام میكند حاضر است این شهركها را برچیند و بدین ترتیب با یك جنگ روانی افكار عمومی جانیان را از مساله اصلی شهركسازی منحرف میسازد.
*طرح جدید امریكا برای ازسرگیری مذاكرات سازش:
در اواخر ده هشتاد میلادی هنگامی كه ملت مسلمان فلسطین با الهام از پیروزی انقلاب اسلامی ایران دست به قیام انتفاضه اول زدند، رژیم صهیونیستی در تنگنای سختی قرار گرفت و برای فرار از این تنگنا مجبور شد با دادن وعده تشكیل دولت فلسطینی در بخشی از فلسطین (غزه و كرانه باختری) رهبران سازشكار فلسطینی را به سر میز مذاكره بكشاند و چندین سال آنها را با این وعده فریب دهد. انتفاضه دوم فلسطینیها در سال 2000 میلادی تقریباً مذاكرات بین فلسطینیها و رژیم صهیونیستی را تعطیل كرد و آمریكاییها نیز به علت مشغول شدن به جنگ در عراق و افغانستان توجه چندانی به آن نكردند. با روی كارآمدن دولت باراك اوباما در آمریكا این دولت درنظر دارد كه برای حل مشكلاتش در خاورمیانه ابتدا مشكل كشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و به ویژه قضیه فلسطین را حل و فصل نماید. لذا شروع به اقدامات سیاسی برای برگردادن دو طرف بر سر میز مذاكره بر اساس طرحی آمریكایی كرده است. اگرچه تاكنون طرح آمریكاییها رسماً مطرح نشده است. اما بر اساس شواهد و قرائن این طرح خواهان تشكیل دولت فلسطینی در بخشهایی از كرانه باختری و نوار غزه با شروط صهیونیستی و عادی شدن روابط همه كشورهای عربی و اسلامی با رژیم صهیونیستی است. این در حالی است كه درخصوص اجرای این طرح بین دولت تندروی نتانیاهو با دولت آمریكا اختلاف وجود دارد و نتانیاهوحاضر نیست دست از اقداماتی مانند شهركسازی بعنوان یكی از شروط فلسطینیها برای ازسرگیری مذاكرات دست بردارد.
در طرح جدید آمریكا در مورد فلسطین، این موارد مطرح شده است:
۱. استقرار نیروهای بینالمللی در كرانه باختری.
۲. واگذاری اماكن مقدس و چند محله شهر قدس به ائتلافی بینالمللی.
۳. بقای شهركهای بزرگ صهیونیستنشین در كرانه باختری.
۴. كنترل حریم هوایی مناطق فلسطینینشین توسط اسرائیل.
۵. عدم برخورداری دولت فلسطینی از حق امضای امنیتی و نظامی با سایر كشورها.
۶. تداوم همكاریهای امنیتی اسرائیل و دولت فلسطین.
۷. اعلام تشكیل دولت فلسطینی در سال ۲۰۱۰.
۸. اجازه احداث فرودگاه در كرانه باختری.
۹. آغاز روند آزادسازی زندانیان فلسطینی توسط اسرائیل در یك پروسه سه ساله.
۱۰. احداث برخی جادهها و تونلهای ویژه برای ارتباط شهرهای كرانه باختری.
۱۱. تعیین سقف زمانی ۱/۵ ساله برای مذاكرات.
۱۲. لزوم ترسیم مرزهای مشخص بین اسرائیل و فلسطین.
۱۳. حضور نمایندگان آمریكا در مذاكرات به عنوان ناظر.
در صحنه سیاسی اگرچه به ظاهر اختلاف آمریكائیها و صهیونیستها جدی است اما اگر با دقت بیشتری به قضیه نگاه كنیم متوجه میشویم كه این اختلاف تنها در روش و شیوه نابودی فلسطینیها است و نه در هدف و مقصد نهایی آن. به بیان روشنتر صهیونیستها قصد نابودی فلسطینیها با شیوهای خشن و بیرحمانه را دارند و آمریكاییها خواهان مرگ تدریجی و آرامتری برای فلسطینیها هستند.
*طرح نابودی مقاومت اسلامی در فلسطین:
با شروع مذاكرات سازش كار و فلسطین و رژیم صهیونیستی یكی از موانع اصلی پیش روی آنها وجود جریان مقاومت اسلامی فلسطین در مخالفت با این نوع از مذاكرات بود. برای از بین بردن این مقاومت انواع روشهای نظامی و امنیتی مورد آزمایش قرار گرفت اما نتیجهای به|بار نیاورد. در سال ۲۰۰۶ به هنگام برگزاری انتخابات مجلس تشكیلات خودگردان جنبش حماس بعنوان اصلیترین عنصر تشكیل دهنده، مقاومت اسلامی در فلسطین در آن شركت كرد و توانست اكثریت مجلس را كسب كند. این موفقیت سیاسی در كنار فعالیتهای جهادی حماس، ضربهای مهم بر طرحهای سازش و اهداف صهیونیستی بود. از ابتدای روی كارآمدن دولت خودگردان فلسطین به ریاست حماس تلاشی همه جانبه و هماهنگ از سوی رژیم صهیونیستی، آمریكا، اروپا و كشورهای عربی وابسته به آمریكا، آغاز شد تا حماس را مجبور كنند دست از روش جهادی و مقاومت برداشته و وارد بازیهای سیاسی با شرایط و قواعد آنها شود.
یكی از مهمترین شروط آنها برای وارد كردن حماس به بازی سیاسی خود، به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و پایان دادن به مقاومت نظامی علیه این رژیم بود. با عدم قبول این شروط از سوی حماس توطئههای مختلفی علیه حماس انجام گرفت از جمله محاصره اقتصادی نوار غزه و تلاش برای سرنگون كردن آن از طریق كودتای امنیتی و حمله نظامی همه جانبه رژیم صهیونیستی.
با شكست كودتای نیروهای امنیتی وابسته به محمود عباس و فرار آنها از غزه كنترل كامل نوار غزه در اختیار حماس و دولت آن افتاد و فشارها بر حماس برای كنار رفتن از صحنه سیاسی شدت بیشتری گرفت.
در اواخر سال ۲۰۰۸ و اوایل سال ۲۰۰۹ رژیم صهیونیستی برای یكسرهكردن كار حماس دست به یك جنگ همه جانبه و وحشیانه علیه نوار غزه زد كه علیرغم تمام حمایتهای آمریكا و كشورهای عربی همسو با آن نتوانست مقاومت اسلامی در غزه را شكست دهد و با ناكامی مجبور به عقبنشینی مجدد از آن شد.
این شكست، پس از شكست سال ۲۰۰۶ در لبنان سنگینترین شكست نظامی برای رژیم صهیونیستی در طول حیات شصت سالهاش بود كه گروهی كوچك با امكانات بسیار محدود توانستند ارتش مجهز و بزرگ صهیونیستها را ناكام گذارند .
قسمت دوم
*طرح حذف حماس از صحنه سیاسی:
با ناكامی رژیم صهیونیستی و همپیمانانش در حذف حماس از طریق نظامی و در راستای طرح جدید دولت آمریكا برای قضیه فلسطین اینبار حذف حماس از طریق سیاسی مورد نظر محمودعباس و آمریكا قرار گرفته است.
بر اساس این برنامه باید ابتدا با زمینهسازی لازم در كرانه باختری ریشههای حماس زده شود و سپس در انتخابات آینده با كمك شیوههای تهدید تقلب و غیره حماس را از اكثریت مجلس انداخت. برای رسیدن به چنین هدفی اقداماتی از سوی سلطه محمودعباس در هماهنگی با آمریكائیها و رژیم صهیونیست انجام گرفته است كه در اینجا به برخی از آنها اشاره میكنیم:
تشكیل نیروی امنیتی ویژه به فرماندهی ژنرال آمریكایی كیت دایتون:
این نیروها بطور مستقیم از سوی دایتون دستورمیگیرند و تابع مستقیم محمودعباس نیستند.
تاكنون بیش از ۱۵۰۰ نفر از این نیروها در اردن آموزش دیده و سازماندهی شدهاند و در نظر است كه تعداد آنها تا ۷۵۰۰ نفر افزایش یابد. هدف از ایجاد این نیروهای امنیتی، قرار گرفتن آنها در كنار نیروهای صهیونیستی برای تأمین امنیت رژیم صهیونیستی میباشد. در واقع صهیونیستها درصدد هستند از این نیروها در سركوب مقاومت و طرفداران مقاومت و هرگونه مخالفت با خود استفاده نمایند .
دستگیری رهبران سیاسی و میدانی حماس در كرانه باختری و سلطه فلسطینی:
با توجه به نفوذ رهبران سیاسی و میدانی حماس در بین مردم به ویژه تشكلهای مذهبی و دانشجویی، سلطه فلسطین برای محروم كردن حماس از این قدرت بطور گستردهای دست به بازداشت بیش از ۱۰۰۰ تن از این رهبران كرده و هر روز نیز به تعداد آنها افزوده میشود.
علیرغم اینكه حماس بطور مكرر برای انجام گفتگوهای آشتی و پایان دادن به اختلاف، خواهان آزاد كردن این افراد شده اما سلطه محمودعباس به هیچ عنوان رضایت به این كار نمیدهد و معتقد است چنانچه حماس آزاد باشد در انتخابات نتیجه آنچه كه سلطه میخواهد از صندوقها بیرون نخواهد آمد.
مسدود كردن راههای كمكرسانی به حماس:
مانند بستن موسسات خیریه كه به مردم كمكرسانی میكنند. سلطه از این طریق میخواهد شبكه خدمات اجتماعی حماس را فلج كرده و گرایش مردمی به سمت آن را كاهش دهد.
محاصره ظالمانه غزه:
در حال حاضر نوار غزه از زمان پیروزی حماس در انتخابات سال ۲۰۰۶ تقریباً بطور كامل از جانب مصر و رژیم صهیونیستی به محاصره كامل درآمده و از ورود و خروج افراد و كالاها به آن جلوگیری بعمل میآید. این كار با هدف ازپادرآوردن حماس و كنارهگیری از قدرت انجام میشود.
در این مدت تعدادی از افراد و موسسات بشردوستانه تلاش كردهاند از طریق دریا قایقهای كمكرسانی را به غزه برسانند. در همین راستا یك كشتی امدادرسانی ایرانی نزدیك به یك ماه در آبهای مقابل غزه متوقف شد كه سرانجام با تهدیدات و اجبار ارتش صهیونیستی بدون آنكه موفق به تخلیه كمكهای خود در غزه بشود مجبور شد كمكهای خود را در لبنان تخلیه كند.
لازم به یادآوری است كه محاصره غزه خسارتهای بسیار زیادی به مردم وارد آورده از جمله اینكه بیش از ۲۵۰ نفر از بیماران به علت عدم دسترسی به دارو و ناتوانی در سفر به خارج برای معالجه، جان خود را از دست دادهاند.
تقویت طرفداران سازش در فلسطین:
امریكا و كشورهای عربی همسو با آن كه با پیروزی حماس در فلسطین موقعیت خود را وخیم میبینند و تمام تلاشهای همهجانبه آنها برای حذف حماس راه به جایی نبردهاست، در سال جاری تصمیم گرفتهاند تا طرفداران سازش در فلسطین را تقویت كنند. از این رو دو اقدام را انجام دادند:
- اول: برگزاری كنگره ششم فتح
- دوم: ترمیم كمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین
در این خصوص لازم است مختصری توضیح دهیم.
جنبش فتح به عنوان یك جنبش آزادیبخش در اوایل دهه ۶۰ میلادی شكل گرفت و شیوه و طریقه خود را مبارزه مسلحانه برای آزادسازی فلسطین انتخاب كرده بود. اما به مرور زمان این جنبش از یك جنبش مبارز تبدیل به حزبی سیاسی شد. با رویكارآمدن ابومازن كه مظهر كامل سازش كاری بشمار میرود، این جنبش با فروپاشی جدی روبرو شد. از آنجا كه طرفداران خط سازش نیاز به این داشتند تا طرفداران خود را در زیر یك پرچم و حزب گردهم آورند، تجدید سازمان فتح طبق آنچه خط سازش میخواست در دستور كار قرار گرفت و با استفاده از تهدید، تطمیع و ارعاب تعدادی از اعضای فتح در بیت لحم (در داخل فلسطین اشغالی) گردهم آمدند و اعضای جدید رهبری فتح را كه همگی تابع و فرمانبر محمودعباس بودند را انتخاب كردند. تشكیل كنگره ششم در بیت لحم این فرصت را برای فرزندان خط سازش فراهم آورد تا آندسته از اعضای فتح كه نوز معتقد به راه و روشهای گذشته بودند نتوانند در آنجا حاضر شوند.
به عبارت بهتر این كنگره یك پاكسازی و یكسانسازی فتح به سود محمودعباس بود و راه را برای تبدیل جنبش فتح به یك حزب سیاسی در خدمت منافع و مصالح امریكاییها فراهم آورد.
تقریباً همزمان با برگزاری كنگره جنبش فتح مجلس ملی فلسطین (مجلس ملی با مجلس قانونگذاری فلسطین كه حماس در آن اكثریت را دارد فرق میكند) نیز برای تعیین اعضای جدید كمیته اجرایی خود تشكیل جلسه داد و طبق سناریوی از پیش تعیین شده در این ترمیم هم اعضای همسو با محمودعباس به عضویت كمیته اجرایی درآورند.
لازم به ذكر است كه پس از تشكیل دولت خودگردان، آمریكا و رژیم صهیونیستی تلاش زیادی كردند كه این خودگردانی را همان دولت فلسطینی قلمداد كنند و به این بهانه سازمان آزادیبخش فلسطین را منحل كنند.
تا سال ۲۰۰۶ عملاً سازمان آزادیبخش دیگر تحرك و فعالیتی نداشت و تقریباً تمامی وظایف آن به دولت خودگردان سپرده شده بود اما با پیروزی حماس در انتخابات و در دستگیری دولت، محمودعباس متوجه شد كه سازمان آزادیبخش میتوانند برای مقابله با حماس مفید واقع شود. لذا مجدداً شروع به احیای آن كرد اما این احیا به شكلی بود كه تنها جنبههای اداری و تشریفاتی سازمان آزادیبخش مورد توجه قرار گرفت و اجازه بازگشت این سازمان به آرمانها و اهداف اولیه آن از جمله آزادی كل فلسطین داده نمیشود.
وضعیت و شرایط داخلی رژیم صهیونیستی:
در اینجا لازم است اشارهای به شرایط و وضعیت و مشكلات داخلی رژیم صهیونیستی داشته باشیم:
۱. افزایش تلاشهای نظامی رژیم صهیونیستی:
رژیم صهیونیستی پس از تشكیل، از همان ابتدا بر موضوع ارتش و توان نظامی خود تاكید داشت و چندین بار در جنگ با اعراب آنها را شكست داده و سرزمینهای بیشتری را تصرف نمود و ارتش خود را قدرت بلامنازع منطقه معرفی نمود. این روند تا سال ۲۰۰۶ ادامه داشت، ارتش صهیونیستی در این سال تصمیم گرفت تا حزبا... را در لبنان نابود سازد و با حملات گسترده و وحشیانه خود به مردم بیدفاع و اماكن عمومی كه همراه با مقاومت جانانه حزبا... بود، راهی به جایی نبرد و در رسیدن به اهداف خود ناكام ماند. در حقیقت این شكست اولین شكست نظامی خود و تقویت نیروها و تكنولوژی نظامی خود برای جنگ آینده برآمدند. پس از تلاشهای بسیار و تقویت روحیه ارتش، درصدد حمله به غزه به عنوان حلقه ضعیف مقاومت (از نظرنظامی) برآمدند تا با پیروزی در این جنگ هم حماس را در غزهنابود سازند و هم روحیه ارتش صهیونیستی را تقوت كرده و خود را دوباره به عنوان قدرت نظامی در منطقه معرفی نمایند. اما در این جنگ نیز پس از ناكامی در رسیدن به اهداف، مجبور به عقبنشینی یك جانبه شدند و قدرت ارتش صهیونیستی بیش از پیش زیر سؤال رفت.
پس از این دو شكست، ارتش صهیونیستی بیش از پیش تلاش كرد تا قدرت و توان نظامی خود را افزایش دهد و از طرفی قدرت دفاعی و پدافندی خود را در مقابل گروههای جهادی تقویت نماید.
رژیم صهیونیستی در این راستا پیمانهای نظامی جدیدی را با آمریكا بسته و بودجه نظامی خود را افزایش داده و كمكهاینظامی بیشتری نیز از آمریكا دریافت كرده است.
۲. گسترش فساد در رژیم صهیونیستی: افزایش سالیانه فساد اداری و اختلاس و جرم و جنایت تصویر دیگری از رژیم صهیونیستی را آشكار ساخت. به عنوان نمونه میتوان فساد رهبران این رژیم را نام برد. موشه كاتساو به دلیل فساد اداری و محكومیت از سوی دادگاه مجبور به استعفای از ریاست جمهوری شد. اولمرت نیز به دلیل فساد مجبور به استعفا گردید هرچند دلیل استعفای وی شكست در جنگ ۳۳ روزه عنوان شد. هماكنون لیبرمن وزیر خارجه رژیم صهیونیستی نیز دارای پرونده قضایی بوده و چندینبار مورد بازجویی قرار گرفته است.
۳.مهاجرت معكوس مشكل حاد رژیم صهیونیستی: كاهش مهاجرت به سرزمینهای اشغالی و افزایش میزان مهاجرت معكوس از سرزمینهای اشغالی به یكی از مشكلات رژیم صهیونیستی تبدیل شده است. رژیم صهیونیستی تبدیل شده است. رژیم صهیونیستی از ابتدا، تصویری از یك جامعه آرمانی را برای مهاجرینی كه قصد مهاجرت به سرزمینهای اشغالی را داشتند ترسیم میكرد. از آنجا كه مهاجرینی كه قصد مهاجرت به سرزمینهای اشغالی را داشتند ترسیم میكرد. از آنجا كه مهاجرین به امید زندگی بهتر و رفاه سرزمینهای خود را ترك كرده و وارد سرزمینهای اشغالی میشوند، با وجود تهدید این سرزمینها از سوی گروههای مقاومت (افزایش ناامنی) و افزایش مشكلات اقتصادی مهاجرت معكوس افزایش یافته و مهاجرین جدید رغبتی برای ورود به سرزمینهای اشغالی ندارند.
۴.افزایش ازهمگسیختگی اجتماعی در جامعه رژیم صهیونیستی با افزایش اختلاف طبقاتی در جامعه و وجود ملیتهای مختلف در سرزمینهای اشغالی و عدم ایجاد ادغام اجتماعی بین آنها، ازهمگسیختگی اجتماعی روزبه روز در رژیم صهیونیستی افزایش مییابد و این ازهمگسیختگی تزلزل جامعه صهیونیستی را افزایش میدهد و این برخلاف تبلیغات آنها مبنی بر وجود ثبات و انسجام اجتماعی میباشد.
۵. شرایط نابسامان اقتصادی در رژیم صهیونیستی: یكی از مشكلات اساسی دولت جدید رژیم صهیونیستی اوضاع نابسامان اقتصادی است كه مسئولان این رژیم نیز به آن اذعان دارند. سئانلی فیشر مسئول بانك مركزی رژیم صهیونیستی گفته است كه برغم بهبود وضعیت اقتصادی در جهان، بنظر میرسد میزان بیكاری در این كشور رشد كند.
افزایش مالیاتها كاهش میزان صادرات، كاهش سرمایهگذاری و افزایش اخراج كارگران از مشكلاتی است كه گریبانگیر اقتصاد رژیم صهیونیستی میباشد.
۶. عدم وجود رهبران قوی و كاریزماتیك: پس از كنار رفتن رهبران قبلی رژیم صهیونیستی، رهبران قوی و كاریزماتیكی جایگزین آنها نشد و تقریباً مسئولان كنونی این رژیم قدرت نفوذ بین مسئولان دیگر و مردم خود را ندارند. با نگاهی گذرا به تركیب كابینه رژیم صهیونیستی و كنیست (مجلس) این رژیم، شاهد نسل جدید رژیم صهیونیستی میباشیم كه اكثر آنها از مهاجرین میباشند.
۷. وجود اختلاف بین رهبران رژیم صهیونیستی: رژیم صهیونیستی در گذشته سعی مینمود تا هرگونه اختلاف را در سطح مسئولان این رژیم منعكس ننماید. ولی طی چند سال گذشته شاهد این هستیم كه این اختلافات آشكار شده و احزاب به رویایی مستقیم یه یكدیگر میپردازند و بیشتر به فكر كسب قدرت میباشند تا حفظ كیان رژیم صهیونیستی.
با توجه به مباحث مطرح شده مناسب به نظر میرسد تا جمعبندی ذیل جهت روشن شدن افكار عمومی بیان گردد.
۱. خطر بینالمللی كردن مسجدالاقصی و شهر قدس: براساس طرح امریكائیها و صهیونیستها قرار است مسجدالاقصی به عنوان سومین مسجد مقدس نزد مسلمانان كه نام آن در قرآن كریم برده شده است، به شكل بینالمللی اداره شود. اگرچه در ظاهر ممكن است این موضوع مورد پسند برخی كشورهای عربی و اسلامی قرار گیرد و جامعه بینالمللی هم از آن استقبال كند اما در واقع این طرح خطری بزرگ برای هویت اسلامی مسجدالاقصی خواهد بود.
برخی از این خطرات عبارتند از:
الف- طرح بینالمللی كردن قدس هویت مسجدالاقسی را از یك مسجد به یك اثر باستانی تبدیل خواهد كرد كه این برای مسجد به قداست مسجدالاقصی گناهی بزرگ خواهد بود.
ب- اداره مسجد تاكنون علیرغم اشغال شهر قدس توسط صهیونیستها در دست اوقاف اسلامی فلسطین و اردن بودن و صهیونیستها نتوانستهاند در اداره آن دخالت كنند با این طرح رسماً و با حمایت بینالمللی در اداره مسجد دخالت خواهند كرد و به احتمال زیاد بتدریج اداره كامل آن را در دست خواهند گرفت.
پ- عدم ورود غیرمسلمانان به داخل مسجد به ویژه صحن اصلی مسجد شكسته خواهد شد و پس از این مسیحیان و یهودیان كه قبلاً نمیتوانستند وارد مسجد شوند به راحتی مجوز ورود به تمامی نقاط مسجد را خواهندداشت و این هتك حرمتی بزرگ برای مسجد بشمار خواهدرفت.
ت- رژیم صهیونیستی از این طریق خواهد توانست تعداد زیادی گردشگر را سالانه جذب كند و از این كار كمك بزرگی به اقتصاد خود نماید.
ث- اشغالگری رژیم صهیونیستی در شهر قدس و بیرون كردن فلسطینیها از آنجا و اسكان یودیان و ساخت شهرك یهودینشین از نظر بینالمللی مشروعیت پیدا خواهد كرد و پس از آن رژیم به یهودیان تحویل خواهد كرد.
ج- تاكنون به علت اشغالی بودن شهر قدس از نظر قوانین بینالمللی كشورهایی كه دارای رابطه با رژیم صهیونیستی بودهاند، سفارتخانه خود را به قدس نیاوردهبودند كه پس از اجرای این طرح آنها رسماً خواهندتوانست بدون هیچگونه مانعی این كار را انجام دهند.
د- تكیه بر آرمانهای اسلامی و ایمان به دین سلام از مهمترین دلایل پایدار بودن مقاومت اسلامی و دستآوردهای آن است. در نبرد با امریكا و صهیونیسم چنانچه مللاسلامی و فلسطینیها از ایمان اسلامی تهی شوند دیگر نخواهندتوانست با ابزارهای مادی در برابر صهیونیستها و عمل كردن بعنوان یك مزدور برای آنها نمونه بسیار روشنی از دنبال كردن خط و روش غیردینی است.
ذ- از نظر اقتصادی ملتهای اسلامی باید توجه كنند تا حد امكان هرگونه محصول و تولیدی كه میتواند به اقتصاد رژیم صهیونیستی و امریكا كمك كند را تحریم كنند. در حال حاضر كه امریكا و رژیم صهیونیستی در بحران اقتصادی بسر میبرند هرگونه تحریم حتی در مقیاس كوچك میتواند ضربه ای مهم بر آنها باشد. لذا جهان اسلام باید از تمام ظرفیتهای خود برای تحریم غرب و رژیم صهیونیستی بهرهبرداری نماید.
۲. طرح ممانعت از بازگشت آوارگان: طبق طرح و نقشه آمریكاییها، آوارگان فلسطینی حق بازگشت به وطن خود را از دستخواهندداد و این ظالمانهترین اقدام جامعه بینالمللی در حق یك ملت محسوب میشود و لذا باید نسبت به حق انسانی و حقوق مادی این آوارگن برای بازگشت به وطن خود تاكید كرد و از تمامی ملتهای مسلمان و آزادیخواه خواست كه از آنها حمایت كنند و از پذیرش اسكان دائمی و دادن تبعیت به فلسطینیهای ساكن كشورهای خود ممانعت به عمل آورده و با تشكیل جلسات مشترك به عنوان یك اهرم فشار از محافل جهانی خواستار اجرای قطعنامههای شورای امنیت در این رابطه بشوند.
۱. توطئه عادی سازی روابط عربها با اسرائل با وعهدههای پوشالی: آمریكا و رژیم صهیونیستی قصد دارند تا با دادن وعدههای پوشالی و پوچ، كشورهای عربی و اسلامی را وادار كنند با رژیم صهیونیستی روابط برقرار كرده و مهر تاییدی بر مشروعیت این رژیم بزنند. اگر چنین كاری انجام شود بزرگترین ضربه به مسلمانان وارد خواهد آمد.
آمریكا با طرح معادله توقف شهركسازی در كرانه باختری توسط رژیم صهیونیستی در مقابل عادیسازی روابط كشورهای عربی و اقداماتی مانند افتتاح دفاتر حافظ منافع- دفاتر بازرگانی و تجاری- مجوز پرواز هواپیماها از فضای این كشورها به عنوان باب حسن نیت عربها میكوشد كه گام اولیه عادیسازی روابط در دوران اوباما محقق شود. مسلمانان باید با این توطئه هوشیارانه مقابله نماید.
۲. علیرغم وعده آمریكا برای تشكیل دولت مستقل فلسطینی و با وجود امتیاز دادنهای بسیار زیاد طرفداران خط سازش به صهیونیستها،این دولت با ویژگیهای یك دولت مستقل هرگز تشكیل نخواهدشد و دولت مورد نظر صهیونیستها برای فلسطینیها دولتی است كه:
الف- پیوستگی جغرافیایی ندارد.
ب- بخش بسیار كوچكی از فلسطین خواهد بود.
ج- استقلال سیاسی- اقتصادی و نظامی نخواهد داشت.
به عبارت روشنتر این دولت تنها یك اداره و زیر مجموعهای از دولت صهیونیستی خواهد بود كه مامور سركوب و جلوگیری از اعتراض فلسطینیها خواهدشد.
۳. علیرغم اینكه طرفداران خط سازش در فلسطین مدعی هستند كه فلسطینیها از طریق مقاومت نمیتوانند به دستاوردی برسند، ولی تاریخ ۲۰ ساله این مذاكرات هیچ نتیجهای جز تبدیل شدن فلسطینیها به عنوان مزدور صهیونیستها نخواهدداشت و تاكنون نیز فلسطینیها از راه مذاكره به جایی نرسیدهاند و حتی قبول اینكه صهیونیستها پذیرفتهاند با فلسطینیها مذاكره كنند ترس ناشی از مقاومت بوده و اگر مقاومت وجود نداشت این مذكرات هم انجام نمیگرفت. در حالیكه طی چند سال مذاكره، طرفداران سازش موفق نشدند حتی یك وجب از خاك فلسطین را از دست صهیونیستها خارج كنند، مقاومت اسلامی در غزه توانست با فشار خود صهیونیستها را از نوار غزه بیرون كند. در جنوب لبنان نیز شاهد بودیم كه این مقاومت اسلامی بود كه توانست با فشار خود صهیونیستها را مجبور كند بدون گرفتن امتیازی خاك جنوب لبنان را ترك كنند.
آنچه كه اكنون آمریكا و صهیونیسم درنظر دارند، از بین بردن فكر مقاومت و فرهنگ مقاومت در بین همه ملتهای اسلامی و ایجاد تفرقه در جبهه مقاومت است. خط سازشكار با حمایت آمریكا تلاش تا با عبور از نقش مهم و كلیدی گروهها و جریانهای مقاومت این جبهه را به انزوا بكشاند و از تاثیرگذاری بر روند سیاسی فلسطین توسط آنها ممانعت به عمل آورد.
مقاومت اسلامی در نوار غزه طی جنگ ۲۲ روزه ثابت كرد كه اگر یك ملت با اراده و تكیه به عقیده اسلامی در برابر دشمن مسلح بایستد حتی در محاصره كامل با دستانی خالی و حداقل امكانات قادر است كه دشمن را شكست دهد. دشمن تصمیم دارد كه این اراده و مقاومت و ایستادگی را از قاموس منطقه پاك نماید، لذا ملتهای اسلامی باید با هوشیاری كامل مراقب تبلیغات و جنگ روانی علیه مقاومت اسلامی باشند و بدانند كه مقاومت تنها راهی است كه ملتهای مظلوم میتوانند از آن راه به حق خود برسند. سازشكاران بدانند كه اگر هم اكنون آبرویی برای ایشان باقیماندهاست و پای توافقهای ننگین هنوز امضایی نزدهاند به میمنت وجود مقاومت گروههای جهادی است و اگر ترس از این مردان در دل دشمنان اسلام، آمریكا و اسرائیل نبود تاكنون این امر اتفاق افتاده بود.
نویسنده: مجتبی فاطمی