روزی که محدثهسادات چهارساله، دختر سیدفریدالدین معصومی سواددار شود، از پدرش که بپرسد، رد توئیتها و هشتگها را که بگیرد، میفهمد دستی که ماشه را سمت پدر نابغهاش چکاند به هزار دست دیگر که وطن را تکهپاره میخواستهاند، متصل بودهاست. شهید معصومی، فارغالتحصیل دکتری مهندسی مکانیک از دانشگاه «کنتربری» کشور نیوزلند بود. دوره مهندسی انرژی باد، تکنولوژی انرژی و سیستمهای حرارتی را در دانشگاه «اوکلند» گذراند. اولین مخترع دو رباتماهی در کشور نیوزلند و اولین مخترع بینالمللی رباتماهی بهینه در چند گام حرکتی بود. اینها تنها نمونهای از دستاوردهای علمی اوست. حاج قاسم چه زیبا گفت «شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش میشود» و ما لابلای تمامی خطوطی که درباره سبک زندگی دکتر معصومی، مدیر نخبه، مخترع و حافظ قرآن میخوانیم، خصائل شهدا را میبینیم.
سیدفریدالدین معصومی متولد ۲۶ آبان سال ۶۲ است. او تا مقطع دبیرستان را در مدارس تهران گذراند. پس از گرفتن لیسانس، با رتبه علمی و معدل بالایی که داشت، برای ادامه تحصیل به کشور نیوزیلند رفت. فوق لیسانس را در رشته مکانیک شاخه مکاترونیک که تلفیقی از مهندسی مکانیک، الکترونیک و کامپیوتر است، خواند. در ادامه، مدرک دکترا گرفت. در دانشگاه نیوزلند، در مورد فلسطین بحثی پیش آمده و یکی از دانشجویان علیه فلسطین صحبت کردهبود. فریدالدین قاطع بلند شده و جواب آن دانشجو را داده و از فلسطین دفاع کردهبود. سر همین ماجرا برایش در دانشگاه دردسر درست شد. بعد از دکترا، از آمریکا، آلمان، کره و... پیشنهاد کار داشت. هیچکدام را نپذیرفت و به کشور برگشت. به خانواده گفته بود «آنجا ناموست در اختیار خودت نیست.»
**********
حامد تقوامنش، برادر همسر فریدالدین میگوید «چون مادرهای ما از بچگی ما با هم دوست بودند، ما هم از بچگی یکدیگر را میشناختیم. دوره راهنمایی با هم در یک مدرسه بودیم. وقتی سیدفرید و خواهر من با هم ازدواج کردند، برای ادامه تحصیلاتشان به اتفاق خواهرم به نیوزلند رفتند. ولی با وجود امکانات و شرایط بسیار خوبی که آنجا برایشان فراهم شدهبود و علیرغم پیشنهادهای خوبی که برای ماندن ایشان در نیوزلند و چند کشور اروپایی دیگر شدهبود، میگفت من باید حتما برگردم و با درسی که خواندهام به کشورم خدمت کنم. پسرش، مهدیار، نیوزلند به دنیا آمد. با وجود اینکه میتوانست تابعیت آنجا را بگیرد، این کار را نکرد و برای بچه شناسنامه ایرانی گرفت.
******
فریدالدین به زبان عربی و انگلیسی مسلط و حافظ کل قرآن بود. به تفسیر موضوعی قرآن علاقه داشت. پنج سالی هم در حین تحصیلات دانشگاهی، علوم حوزوی خواند. پدر و مادرش نمیدانستند که حافظ قرآن است. برادرش این را فهمیده و بعدها به خانواده گفتهبود.
پدر فریدالدین میگوید «برایش فرق نمیکرد کجاست؟ وقت اذان، به نماز میایستاد، در نیوزلند هم کار قرآنی میکرد حسینیهای تاسیس و شیعیان را جمع کردهبود. گروه خوبی تشکیل دادهبود و با همه آنها به خوبی ارتباط داشت و به قشر ضعیف اهمیت میداد.»
*********
حاجآقا مجید خیرآبادی نزدیک سی سال در حوزه علمیه مروی مشغول تحصیل و تدریس بود. آشناییاش با فریدالدین به اوایل دوره دانشگاه او برمیگردد، با جمعی از دوستانش، حوزه علمیه دانشجویی تشکیل دادند که دانشجویان نخبه بتوانند دروس طلبگی را به شکل عمیق و درازمدت و هدفمند دنبال کنند. فریدالدین همان سالها به این گروه پیوست. ضمن خواندن دروس دانشگاهی، درسهای حوزوی را با علاقه زیادی پیگیری میکرد. سیدفرید، خادمیار حرم امام رضا(ع)، انقلابی و ولایی بود. زمانی که خارج از کشور تحصیل میکرد، به دوستانش گفتهبود «در نیوزلند وقتی متوجه میشدم آقای خامنهای صحبت کردهاند، حداقل دوبار سخنرانیشان را گوش میکردم.» به جایگاه حضرت آقا خیلی حساس بود و میگفت «با احترام به همه مراجع، هیچ کسی نظرات ایشان را ندارد.»
**********
مدیر عاملی هلدینگ یعنی در رأس مجموعهای باشی که چند شرکت، زیرمجموعه تو هستند. اهمیت هلدینگ در حوزه صنعت برق زیاد است. او در عین جوانی، درایت زیادی در خصوص رفتار با نیروهایش داشت. کارمندان ۵۵ساله را با جوانان ۲۵ساله بهخوبی دور یک میز جمع میکرد و بلد بود با مشکلات چطور برخورد کند. به خاطر تفکر چندوجهی که داشت، همه مشکلات را حل میکرد. هلدینگ به خاطر مسئله تحریم، با شرایط ویژه و خاصی مواجه بود. سرمایههای خارجی به همین دلیل نمیتوانستند به داخل کشور بیایند و ظرفیتهای محدودی پیش رو بود. به گفته همکارانش، شهید معصومی بلد بود چطور از همین میزان کم بهره ببرد. در بحث نیروگاه حرف برای گفتن داشت. گفته بود «من طی یک سال نیروگاه را تحویل حوزه برق میدهم. ادعا میکنم نیروگاهی خورشیدی بسازم که پنلهایش همراه با نور آفتاب بچرخد.»
*************
عبدلله حسنپور، از دوستان شهید، میگوید «سید به لحاظ چارت سازمانی، شخص اول هلدینگ غدیر بود، اما ما علاوه بر رئیس و مرئوسی، دوستان صمیمی بودیم. گاهی به دلیل ملاحظات رفاقتی و اینکه او از من بزرگتر هم بود، جلوتر میرفتم و درب آسانسور را برایش باز میکردم. میگفتم «آقای دکتر بفرمایید.» با لبخندی میگفت «عبدالله این کارها را برای من نکن. بدعادت
میشم.» آنقدر بزرگوار بود که در ریزترین کارها به نفسش حواسجمع بود
. یک هفته قبل از شهادت میگفت «عبدلله من حدودا چهل سالم شدهاست، اما کاری برای خدا نکردهام.» گفتم «دکتر، اگر شما این حرف را بزنید، ما چی بگیم؟» کارمندان اداره، سالن فوتسالی هماهنگ کردهبودند. همکاران برای ورزش و تفریح میرفتند آنجا. هفته قبل از شهادت در راه سالن ورزش، گوشیاش را داد دست من و گفت «عبدالله من قرآن میخوانم. تو غلط مرا بگیر.» از خود شرکت تا سالن حدود چهل دقیقه قرآن خواند. در حال تثبیت و حفظ بود. با اینهمه مشغله کاری و مشکلاتی که وجود داشت، از انجام چنین کارهایی هم غافل نبود. در حالی که شاید خیلی از ما در این سن و جایگاه حتی به انجام آن فکر هم نکنیم
. ***************
مقید به وفای به عهد بود. اعتقاد داشت کلنگ هیچ پروژهای نباید به زمین بخورد، مگر در موعد مقرر خود افتتاح شود. سیدفرید توانست رکورد احداث نیروگاه دهمگابایتی را در کشور بزند. عادت داشت همیشه با وضو باشد. دوستانش برای اخذ امضای سند مالی پیش او رفتند. گفته بود «اگر ممکنه، چند دقیقه صبر کنید اول وضو بگیرم. بعد امضا کنم.» بیوضو در جلسه شرکت نمیکرد. خادم افتخاری حرم امام رضا(ع) بود و میگفت «من به این فضاهای معنوی نیاز دارم تا به جایگاهم مغرور نشوم.»
************
مدتی که کشور دچار آشوب و اغتشاش شدهبود، سید ابراز ناراحتی میکرد. بیحجابی را نمیپذیرفت. البته به نحوه کار فرهنگی منتقد بود و میگفت «باید مسائل را عمیق و ذهنی برای جوانان روشنگری کرد.» یکی از دوستانش نقل میکند «من استوری گذاشتم توی واتساپ. سید تا دید، گفت این استوری را به نظرم بردار. الان جایش نیست. اگر قرار باشد انتقادی هم بکنیم، باید در زمان خودش باشد.»
***************
در آخرین سفر کربلایی که رفت، برای خودش کفن خرید. به همسرش گفتهبود «امانت نزدت بماند که لازم میشود. آخرین زیارت امام حسین(ع) را هم انجام دادم و کاری دیگر در دنیا ندارم.»
ساعت ده شب، جلسه کاری داشتند. به همکارانش گفته بود «اگر ممکن است، بحث را جمعبندی کنید. من باید بروم شیراز. تا سر پروژه نروم، کار پیش نمیرود.» او مسئول و ناظر «نیروگاه برق لامرد» استان فارس بود. به فریدالدین گفته بودند استخاره کند، برود سفر. خواسته بود استخاره کند، اما بعد گفته بود «این سفر را بدون استخاره میروم.»
چهارم آبان ۱۴۰۱ پس از جلسات خواست در نماز جماعت مغرب و عشای حرم حضرت احمدبنموسی، شاهچراغ(ع)، حضور پیدا کند که در حادثه تروریستی به شهادت رسید. از فریدالدین معصومی، شهید نخبه کشورمان، مهدیار دهساله و محدثه چهارساله به یادگار ماندهاست.
*************
ایران به سیدفریدالدین، نیروی متعهد و باسواد و انقلابی نیاز داشت. اما شاید اثربخشی خونش برای کسانی که در جستجوی حقیقتاند کارسازتر باشد. چندین ماه با آزادی زن، فراخوان دادند که مسلح بیرون بریزید، بزنید، بکُشید، خرابکاری کنید. تهدید کردند که از تیرهای چراغ برق آویزانتان میکنیم. جسارت کردند. بیاحترامی کردند. عمامهپرانی کردند. در نهایت، واکنش این قبیله به حمله تروریستی شاهچراغ همان حرف تکراری بود: کار خودشونه. «گیجاید هنوز؟ فصل تردید گذشت/ هر قصه که گفتید و شنیدید، گذشت/
داعش به چراغ سبزتان هار شده/ از اینهمه خون چگونه خواهید گذشت؟»
چه خونهای سرخی که چهارم آبان امسال روی مرمرهای سفید حرم احمدبنموسی ریخت! چادرنمازهایی که با خون شهدا گلدار شد. ما فراموش نمیکنیم و به قول رهبر معظم انقلاب «این قضیه حمله تروریستی شاهچراغ را هم نباید بگذارند فراموش شود. بایستی دستگاههای فرهنگی ما، دستگاههای رسانهای ما، عناصر هنری ما، این قضیه را مثل قضیه عاشورا، مثل قضایای گوناگون تاریخی نگه دارند.
[۱]»
منابع:
https://telavat.ir/ https://www.mizan.news/
خبرگزاری فارس
نویسنده:فائزه طاوسی
[۱]سخنرانی، دیدار با خانواده شهدای شاهچراغ