
به مناسبت ۱۶ اردیبهشت، سالروز شهادت سیدمجید شریفواقفی از اعضای سازمان مجاهدین خلق
خلاصهای از مصاحبه لیلاسادات موسوی، خواهر شهید سید عباس موسوی دبیر کل سابق حزبالله/ بهمناسبت ۲۸بهمن، سالروز شهادت شهید سیدعباس موسوی، سال۱۳۷۰
آشنايی برادرم سيد عباس با امام صدر به واسطه پدرم آغاز شد. پدرم از جمله کسانی بود که از اولين سال ورود امام صدر به لبنان، با ايشان مرتبط شدند. سبب اين ارتباط آن بود که پدرم يکی از اعضای «انجمن هاشمی» بود که زير نظر امام صدر فعاليت میکرد. به همين جهت پدرم هفتهای چند بار در صور، بيروت و هر جای ديگری که امام صدر تشريف داشتند، به حضور ايشان میرسيدند. طبيعتاً اعضای خانواده ما و از جمله سيد عباس، از اين طريق با شخصيت، افکار و راه امام صدر آشنا شدند. پدرم در برخی جلسات سيد عباس را نيز با خود همراه میبرد و او اينگونه از نزديک نيز با امام صدر آشنا شد.
سيد عباس اصرار داشت تا نزد رزمندگان فلسطينی آموزش نظامی ببيند. به همين جهت به يک اردوگاه فلسطينی رفت تا فنون نظامی را در آنجا فرا بگيرد. در اثنای تمرينات نظامی بود که از بالای يک بلندی به پايين افتاد و پايش شکست. وقتی پدرم از اين حادثه مطلع شد، بلافاصله به آن اردوگاه شتافت تا سيد عباس را به بيمارستان منتقل کند. سيد عباس آن زمان اولين سالهای دهه دوم زندگیاش را میگذراند. معالجه او در بيمارستان مدتی طول کشيد. يکی از روزهايی که پدرم و سيد عباس از بيمارستان برمیگشتند، بالاتفاق به منزل يکی از دوستان پدر در محله اوزاعی بيروت رفتند. آن روز همه اعضای انجمن هاشمی در آن منزل جمع شده بودند تا با امام صدر ملاقات کنند. آنها نشسته بودند که پدرم و سيد عباس وارد شدند. امام صدر پس از سلام و احوالپرسی سوال کرد که چرا پای اين بچه شکسته است؟ پدرم توضيح داد که سيد عباس برای ديدن دوره آموزش نظامی به يک اردوگاه فلسطينی در سوريه رفته بود که در حين تمرينات از بلندی سقوط کرد و پايش شکست. امام صدر لبخندی زد و از سيد عباس سئوال کرد: «پسرم، تو تنها ده سال سن داری! از قضيه فلسطين چه میدانی»؟
برادرم جواب داد: «فلسطينیها مردمی مظلوم هستند که به زور توسط صهيونيستها از سرزمين خود رانده شدند؛ آنها زندگی سختی را در اردوگاهها میگذرانند و دنيا نيز فرياد آنها را نمیشنود؛ فلسطينیها بايد به قدس، خانه و سرزمين خود بازگردند».
امام صدر سئوال کرد: «فلسطينیها چگونه میتوانند به سرزمين خود بازگردند»؟
برادرم جواب داد: «از راه جهاد»!
امام صدر دوباره لبخندی زد و گفت: « پسرم، تو تنها ده سال سن داری؛ چگونه میخواهی جهاد کنی»؟
برادرم جواب داد: «انشاءالله فنون نظامی را ياد خواهم گرفت، يک رزمنده خواهم شد و همراه ساير رزمندگان عازم فلسطين خواهيم شد تا بالاتفاق قدس را آزاد کنيم»!
امام صدر در پايان آن جلسه به پدرم خاطرنشان کرد که سيد عباس يک نوجوان عادی نيست و شايسته است درس بخواند؛ ايشان به پدرم پيشنهاد کرد تا او را در فرصت مناسب برای تحصيل علوم دينی به حوزه علميه صور بفرستد. پدرم نيز همين کار را کرد. اينگونه بود که سيد عباس، زمانی که حدودا چهارده سال داشت، به شهر صور رفت تا تحصيلات علوم دينی را در حوزه امام صدر آغاز کند. سيد عباس دو سال در آن حوزه درس خواند و همانجا به دست امام صدر معمم گرديد. ما هم اکنون عکسی در خانه داريم که صحنه عمامه گذاشتن امام صدر بر سر سيد عباس را نشان میدهد. پس از آنکه دوره دو ساله سيد عباس در صور به پايان رسيد، امام صدر به او توصيه کرد که وقت آن است تا به نجف اشرف برود و تحصيلات خود را در آنجا زير نظر پسر عموی ايشان سيد محمد باقر صدر ادامه دهد. امام صدر در اين خصوص با پدرم صحبت و موافقت ايشان را کسب کرد. اينگونه بود که سيد عباس به نجف اشرف رفت. او به محض ورود، خود را به آقای سيد محمد باقر صدر معرفی کرد. آقای سيد محمد باقر صدر نيز بنابر خواسته امام صدر، از همان لحظه اول مسئوليت نظارت مستقيم بر زندگی و تحصيلات سيد عباس در نجف را بر عهده گرفت. البته محبت سيد عباس خيلی زود در دل آقای سيد محمد باقر صدر جای گرفت، به گونهای که به يکی از شاگردان خاص آن بزرگوار تبديل شد.
سيد عباس در اين نه سالی که در نجف درس خواند، مانند سفيری ميان امام صدر و آقای سيد محمد باقر صدر در حرکت بود. چند بار مخفيانه در نجف به منزل امام خمينی(ره) رفت تا پيامهايی از امام صدر يا آقای سيد محمد باقر صدر به آن بزرگوار منتقل کند.
او تابستان هر سال به لبنان میآمد تا ضمن ديدار با خانواده، هم امام صدر را از اخبار آقای سيد محمد باقر صدر مطلع سازد و هم اخبار ايشان را به آقای سيد محمد باقر صدر انتقال دهد. سيد عباس گاهی اوقات تنها برای چهل و هشت ساعت به لبنان میآمد، تا برای امام صدر نامهای بياورد يا نامههای ايشان را به نجف ببرد. اين نوع اقدامات سيد عباس محرمانه بودند و ما نيز هيچگاه از جزئيات آنها مطلع نشديم. چند دفعه نيز بهطور مخفيانه در اوقات ديگر سال به لبنان آمد تا اخبار دستگيریها و فشارهای بعثیها بر شيعيان عراق را به امام صدر منتقل کند. چون همانطور که میدانيد، مطبوعات و رسانههای عراق همه خاموش بودند و اخبار آن کشور به خارج از آن راه نداشت؛ هيچکس در دنيا نمیدانست که بعثیها چگونه مردم، شيعيان و علما را تحت شديدترين تعرضها قرار دادهاند. آقای سيد محمد باقر صدر به همين جهت سيد عباس را نزد امام صدر میفرستاد تا از طريق ايشان دنيا و افکار عمومی را مطلع سازد که چه مصائبی در عراق و حوزههای علميه آن بر شيعيان و علماء وارد میشود.
يادم هست که در يکی از سالها، که مردم بنا بر آداب ايام سوگواری، با پای پياده از نجف عازم کربلا بودند، هواپيماها، تانکها و توپخانههای ارتش بعث به آنان حملهور شدند و شمار زيادی را به خاک و خون کشيدند. خيلی ها کشته و مجروح شدند. سيد عباس پس از آن حادثه بلافاصله مخفيانه به لبنان آمد تا امام صدر را از شرايط عراق مطلع سازد.
سيد عباس خود مايل نبود نجف را ترک کند. اين آقای سيد محمد باقر صدر بود که به ايشان تکليف کرده بود تا سريع و بی سر و صدا نجف را ترک کند. آنطور که سيد عباس برای ما تعريف کرد، او به اصرار آقای سيد محمد باقر صدر در صدد تهيه بليط هواپيما برآمده بود. اما هواپيمايی که آن روز بغداد را به مقصد بيروت ترک می کرد، جز در قسمت مسافران درجه يک، جا نداشت. طبيعتاً بهای بليط درجه يک نيز خيلی گران بود. با اين حال آقای سيد محمد باقر صدر که از دسيسه صدام بر جان سيد عباس خيلی نگران شده بود، بهای بليط را پرداخت و برادرم را مکلف کرد تا همان روز و با همان پرواز عراق را ترک کند. سيد عباس نيز همين کار را کرد. اوايل سال ۱۹۷۸میلادی؛ چند ماه قبل از ربوده شدن امام صدر به لبنان برگشت.يادم هست که او به محض رسيدن به بيروت، به منزل امام صدر رفت تا ايشان را از وقايعی که در نجف جريان دارد، يعنی فشارهای آن ايام صدام بر طلاب و علماء لبنانی، آگاه کند.
وقتی سيد عباس با آن پرواز به لبنان آمد، تنها بود و همسرش امياسر و دخترش سميه در نجف باقیمانده بودند. آقای سيد محمد باقر گفته بود که طی يک نامه رمزی، امکان يا عدم امکان بازگشت او به نجف را اطلاع خواهد داد. اسم رمز آنها عبارت «سميه مريض است» بود. وجود اين عبارت در نامه به معنای آن بود که شرايط نامناسب است و سيد عباس به نجف باز نگردد. همينطور هم شد. آقای سيد محمد باقر صدر طی نامهای اطلاع داد که «سميه مريض است». به همين جهت سيد عباس ديگر به نجف باز نگشت و خانوادهاش نيز چند روز بعد در لبنان به او ملحق شدند.
سيد عباس وقتي تصميم گرفت که ديگر به نجف باز نگردد، به امام صدر پيشنهاد کرد تا بالاتفاق در بعلبک حوزهای بسازند تا طلاب لبنانی فراری از نجف بتوانند دروس خود را در آنجا ادامه دهند. امام صدر از اين پيشهاد استقبال کرد. اينگونه بود که حوزه امام علی (ع) با تشريک مساعی آن دو بزرگوار در شهر بعلبک تأسيس گرديد.
تا آنجايی که به خاطر دارم، حوزه امام علی (ع) آغاز به کار کرده بود که مرحوم مادرم درگذشت. مراسم چهلمين روز درگذشت مادرم در روز هفتم ژوئن سال ۱۹۷۸میلادی در شهر نبیشيث برگزار شد. اين تاريخ را از آن جهت به ياد دارم که امام صدر آن روز برای آخرين بار به نبیشيث آمد و در مراسم چهلم مادرم شرکت و سخنرانی کرد. حدوداً دو ماه پس از اين قضيه بود که ايشان عازم ليبی و در آنجا ربوده شدند.
امام موسی صدر وقت تدریس در این حوزه را نداشتند. مديريت حوزه بر عهده سيد عباس بود و پشتيبانی مادی آن با امام صدر. آن بزرگوار مجوز تأسيس حوزه را از دولت گرفتند، محلی برای آن اجاره کردند و امکانات مادی اوليه مورد نياز را فراهم نمودند، البته خوب به خاطر دارم که آقای سيد محمد باقر صدر نيز در راهاندازی آن حوزه کمک کردند. يادم هست که سيد عباس چند روز قبل از شهادت آن بزرگوار، آخرين مبلغی را که ايشان برای احداث حوزه هديه کرده بودند، دريافت کرد.
از همان ابتدا شانزده طلبه در آن حوزه مشغول به تحصيل شدند. تا آنجا که به ياد دارم، برخی از اين طلاب عبارت بودند از آقايان سيد حسن نصرالله، شهيد شيخ علی کريم، شيخ حسن ياسين و شيخ محمد خاتون.
سيد عباس همان اول ترتيبی داد تا خود و شانزده طلبه حوزه در يکی از دورههای آموزشی حرکت المحرومين فنون نظامی را فرا بگيرند. آن دوره ظاهراً در اردوگاه جنتا برگزار شده بود. البته من متأسفانه تاريخها را الآن دقيقا به خاطر ندارم. اما میتوانم مراجعه و آنها را استخراج کنم. برای اينکه سيد عباس وقايع روزانه را همواره يادداشت میکرد و يادداشتهای وی الآن تماماً موجود هستند. مثلاً در دفتر يادداشت او آمده است که برای اولين بار در چه تاريخی، کجا و چگونه با امام صدر آشنا شده است. سيد عباس شانزده طلبه حوزه امام علی (ع) را در فرصتهای مناسب به روستاهای دوردست لبنان میفرستاد تا انديشههای فرهنگی و سياسی امام صدر را برای مردم و جوانان آنجا تبيين کنند. آن شانزده طلبه گوش به فرمان سيد عباس بودند و خود سيد عباس نيز گوش به فرمان امام صدر.
اين طلبهها فرهنگ ناب اسلامی و از جمله مفهوم انفتاح را برای مردم تبيين میکردند و در مورد خطرات روزافزون صهيونيسم بر آينده لبنان و ضرورت مقابله با آن هشدار میدادند. يادم هست که امام صدر در آخرين هفتههای حضورشان به سيد عباس مأموريت داده بودند تا گروهی از طلاب حوزه را جهت راهاندازی يک شبکه راديويی برای حرکتالمحرومين آماده کند. تا آنجايی که اطلاع دارم، بعضی طلاب شگفتزده شده و سئوال کرده بودند که چرا بايد بخشی از وقت درسی خود را برای اينگونه امور غيرممکن صرف کنند؟ حتی يکی از آنها به سيد عباس گفته بود که «شما با روياهايتان زندگی میکنيد»! او از سيد عباس سوال کرده بود که «آيا امام صدر و شما میخواهيد يک حکومت اسلامی تاسيس کنيد»؟
سيد عباس هم پاسخ داده بود که «تعجب نکنيد؛ مدت زيادی نخواهد گذشت که شما نه تنها راديو، بلکه شبکه تلويزيونی خواهيد داشت»! حقيقت آن است که امام صدر آن زمان افکاری را برای طلبهها مطرح میکرد، که آنها نمیتوانستند ابعاد و اهميت آن را درک کنند و از همين رو به سيد عباس اعتراض میکردند ... سيد عباس هميشه سعی میکرد آنها را قانع کند؛ گاهی هم بهناچار پاسخ میداد که «امام صدر از ما چنين خواسته است».
همانطور که گفتم، امام صدر و سيد عباس چيزهايی را میديدند که طلبهها در آن زمان نمیديدند. مثلاً وقتی همين برنامه آموزش نظامی طلبهها آغاز گرديد، بعضی گفته بودند که ما به لبنان و حوزه امام علی (ع) آمديم تا درس بخوانيم؛ شما چگونه از ما انتظار داريد تا از اوقات درسی خود بکاهيم و به جای آن فنون نظامی ياد بگيريم؟
سيد عباس در لبنان با هيچ يک از علما رابطه نداشت. او فقط با امام صدر رابطه داشت. وقتی يادداشتهای او را ورق میزنيد، تنها نام امام صدر را میبينيد و بس ... آقای سيد محمد حسين فضلالله چند بار به منزل سيد عباس آمد تا ايشان را جهت همکاری و پيوستن به حوزه علميه خود دعوت کند؛ اما سيد عباس نپذيرفت. ايشان محو در امام صدر و مايل بود که تنها با آن بزرگوار همکاری کند. هم آقای سيد محمد حسين فضللله و هم آقای شيخ محمد مهدی شمسالدين، هر دو، مکرراً به سيد عباس پيشنهاد کردند تا به همراه شانزده طلبه خود به حوزه آنان بپيوندد؛ اما سيد عباس اين پيشنهادها را رد و تأکيد کرد که میخواهد در حوزهای که توسط امام صدر تأسيس شده است، خدمت کند. اتفاقاً در باره اين موضوع خاطرهای زيبايی دارم که خوب است برايان تعريف کنم:
طلبههايی که در حوزه امام علی (ع) درس میخواندند، به سبب کمبود امکانات، حقيقتاً در بعضی مقاطع مانند مستضعفين زندگی کردند. سيد عباس از خاطرات آن ايام يادداشتهايی دارد که چند و چون زندگی، خورد و خوراک و چگونگی تأمين مالی طلاب را بازگو میکند. بعد از شهادت سيد عباس، يکي از علما امروز و از طلاب آن روز حوزه امام علی (ع) برای ما نقل کرد که برادرم در يکی از روزها ناچار گرديد اندک اندوخته خود را خرج کند، تا بتواند مايحتاج آن ايام طلبهها را تأمين و از روی آوردن آنها به حوزهها و علما ديگر جلوگيری نمايد.
از نظر سيد عباس، خط امام صدر خط علم و جهاد بود و خط علما ديگر، خط تدريس صرف علوم حوزوی و عدم مداخله در سياست؛ سيد عباس امام صدر را استاد، مرشد، حامی و پدر روحی و معنوی خود میدانست. او امام صدر را الگوی خود میدانست و در تمامی فعاليتهای اجتماعی، سياسی و جهادی خود به ايشان تأسی میجست. سيد عباس اعتقاد داشت که امام صدر برنامهها و اقداماتی را در پيش گرفته است که اهميت آنها را صهيونيسم جهانی پيش و بيش از مردم لبنان دريافته است. سيد عباس سبب ربوده شدن آن بزرگوار را همين برنامهها و اقدامات میدانست.
در همين رابطه از دايی پدرم خاطرهای دارم که شايد مناسب باشد برايتان تعريف کنم: پدر من يک دايی داشت که آجودان ارتش فرانسه بود. او درباره ترفندها و رفتار استعمارگران مطالعات فراوانی داشت و در عين حال خود نيز تجربيات گرانبهايی اندوخته بود. وقتی امام صدر دورههای آموزش نظامی جوانان شيعه را علنی ساخت، دايی پدرم برای ايشان نامه مفصلی نوشت که بالغ بر يازده صفحه بود. ايشان در آن نامه به امام صدر هشدار داده بود که فعاليتهای خود را علنی نکند؛ والا همانطور که اجداد ايشان را به شهادت رساندند، خود ايشان را نيز به شهادت خواهند رساند.
والسلام
به مناسبت ۱۶ اردیبهشت، سالروز شهادت سیدمجید شریفواقفی از اعضای سازمان مجاهدین خلق
خاطرات آزادگان از روزهای ۱۷ اردیبهشت تا پذیرش قطعنامه سال ۶۷
بررسی چرایی وقوع واقعه تاریخی تحریم تنباکو/ به مناسبت ۲۵ اردیبهشت، سالروز لغو امتیاز تنباکو براساس فتوای آیتالله میرزایشیرازی
یادی از دانشمند جهادگر دکتر سعید کاظمیآشتیانی/ به مناسبت ۳۰ اردیبهشت روز ملی جمعیت
نگاهی کوتاه به زندگی مسیح کردستان، سردار شهید محمد بروجردی/ به مناسبت ۱ خرداد، سالروز شهادت شهید بروجردی
اعلام آخرین جمعه رمضان به نام روز قدس/ به مناسبت روز قدس
جهادگر شهید سردار سیدمحمدتقی رضوی فرمانده ستاد مرکزی پشتیبانی و مهندسی جنگ و جهاد و قائممقام قرارگاه مهندسی رزمی خاتمالانبیا(ص)/ به مناسبت ۳ خرداد، سالروز شهادت شهید رضوی