انقلاب اسلامی ایران و حرکت به سوی تحقق شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» یکی از بزرگترین ضربهها را به هویت امپریالیستی ایالات متحده آمریکا در جهان وارد کرد.
این که کشوری تحت سلطه، به ناگاه عَلَم استقلالخواهی به دست گیرد و اعلام کند که تسلط هیچ ابرقدرتی را نمیپذیرد و اجازه غارت منابعش را به هیچ قدرتمندی نمیدهد، برای آمریکا از هر شکست نظامی سهمگینتر بود. آمریکاییها برای تسلط بر ایران و اجرای سیاستهایی که منجر به غارت ثروتهای مردم ایران میشد، سالها زحمت کشیده بودند و ماموران، مستشاران، کارشناسان و جاسوسان بسیاری را به ایران فرستاده و نقشههایشان را در طی چند دهه، گام به گام پیش برده بودند. آنها حتی دیپلماتها و سفرای خود را در قامت خدمتگزاران سازمان سیا در ایران به کار گرفته بودند. سفیرانی که میتوان ادعا کرد دیپلمات نبودند بلکه به عنوان یک «ابَرجاسوس» در ایران عمل میکردند. عاقبت این همه سیاستگذاری و اعمال روشهای استکباری آمریکا برای غارت ایران، مقهور شدن این کشور در مقابل انقلاب اسلامی بود.
این مطلب به گوشهای از ارتباط سفرای آمریکا با سازمان سیا در فاصله سالهای ملی شدن صنعت نفت تا پیروزی انقلاب اسلامی اشاره میکند.
علت دشمنی ایران و آمریکا داستانِ این که در جریان انقلاب اسلامی و دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی، مردم ایران بامناسبت و بیمناسبت روی دیوارها شعار «مرگ بر امپریالیسم» و «مرگ بر عموسام» مینوشتند به عملکرد و سیاستهای آمریکا در ایران برمیگردد؛
بهخصوص به سال ۱۳۳۲ و کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد که به ساقط شدن دولت دکتر مصدق منجر شد. همچنین به واقعه شهادت سه دانشجوی معترض به سفر نیکسون به ایران برای عقد قرارداد نفتی با پهلویِ پسر در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، به مسئله کاپیتولاسیون و تحقیر ایران و ایرانی و به حمایتی که آمریکا از شاه و اقدامات جنایتکارانه او در ایران میکرد.
البته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم دولت آمریکا دست از اقدامات تخریبی خود برنداشت و برای جلوگیری از گسترش فرهنگ انقلاب در کشورهای تحت سلطه، به فعالیت بر ضد ایران ادامه داد. در این دوره، با تبلیغات علیه انقلاب و انقلابیها، حمایت و تقویت گروههای ضدانقلاب، پناه دادن به محمدرضا پهلوی و بلوکه کردن داراییهای ایران در آمریکا، ایرانیان را عصبانی کرد. آنقدر که در نهایت، موجب تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام
(ره) شد. تسخیری که برای مردم افشا کرد سفارت آمریکا در ایران یک سفارتخانه معمولی نیست بلکه یک مرکز جاسوسی بزرگ است. جاسوسخانهای که در آن، به بهانه فعالیتهای بهظاهر دیپلماتیک، به دنبال اقدامات جاسوسی و سلطهگری بر ایران بودهاند.
سفیر کودتا ماموریت «هنری گریدی» سفیر آمریکا در تهران در مهر ۱۳۳۰ پایان یافت و به جای او «لویی هندرسون» به عنوان سفیر منصوب شد. هندرسون هنگام تسلیم استوارنامه خود به محمدرضا پهلوی بر این موضوع تاکید کرد که دولت آمریکا از اقدامات محمد مصدق ناراضی است.
لویی هندرسون قبل از انتصابش به عنوان سفیر در ایران، سابقهای طولانی در شناسایی موقعیت برای پیشبرد اهداف آمریکا در اروپا و منطقه غرب آسیا داشت. او که پس از جنگ دوم جهانی به عنوان مدیر اداره امور خاور نزدیک و آفریقا در وزارتخارجه و سفیر آمریکا در عراق خدمت کرده بود، با مسائل ایران بیگانه نبود. هندرسون، همانند بسیاری دیگر از دیپلماتهای متخصص در جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی را بزرگترین رقیب و تهدید برای کشورهای تحت سلطه آمریکا میدانست. به همین دلیل در مصاحبهها و موضعگیریهایش، جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران را اصلیترین ماموریت خود معرفی میکرد.
از آنجا که ملی شدن صنعت نفت ایران منافع غرب را به خطر میانداخت، همکاری دو کشور آمریکا و انگلستان(سیا و اینتلیجنت سرویس) برای به شکست کشاندن نهضت استقلالخواهی مردم ایران در بخش اقتصاد، شروع شد. سفیر آمریکا در ایران با هماهنگی کاملی که با سازمان سیا داشت، توانست نقش بسزایی در اجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای ساقط کردن دولت دکتر مصدق ایفا کند. نقش هندرسون در تهیه و اجرای طرح کودتا به اندازهای موثر بود که بعد از پیروزی کودتاچیان، مبلغ یک میلیون دلار از محمدرضا پهلوی پاداش دریافت کرد.
چاپین و پیمان مودت ایران و آمریکا از آنجا که هندرسون بعد از کودتای ۲۸ مرداد و واقعه ۱۶ آذر بهشدت مورد تنفر ایرانیان واقع شده بود، دولت آمریکا ترجیح داد که دو سال بعد از کودتا، سفیر جدیدی را به تهران بفرستد. «سلدن چاپین» از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷ سفیر آمریکا در ایران بود. او به عنوان جانشین هندرسون، به دنبال ادامه دادن ماموریتهای او در ایران بود. چاپین با تلاش بسیار و با هماهنگی کامل با سازمان سیا در سال اول ماموریت خود در تهران «پیمان مودت آمریکا و ایران» را به نمایندگی دولت آیزنهاور با نخستوزیر ایران حسین علا در تاریخ سهشنبه ۲۴ مرداد سال ۱۳۳۴(کمتر از چهار روز مانده به دومین سالگرد کودتا علیه دولت مصدق) امضا کرد.
در بند دوم این قرارداد آمده بود: «اتباع هر یک از طرفین معظمین و متعاهدین در قلمرو طرف معظم متعاهد دیگر منفردا یا به وسیله هیاتها(
Associations) و مادام که فعالیت ایشان مغایر نظم عمومی یا امنیت یا اخلاق نباشد، از مراتب ذیل برخوردار خواهند بود:
الف - اجازه مسافرت آزاد در داخله و اختیار سکونت در هر محل.
ب - آزادی وجدان و حق اجرای مراسم مذهبی.
ج - اجازه اشتغال به فعالیتهای نوعپرورانه و تربیتی و علمی و...
د - حق جمعآوری و ارسال اطلاعات جهت انتشار در خارجه برای آگاهی عامه مردم و به طریق دیگر، ارتباط یافتن با اشخاصی که داخل یا خارج آن قلمرو هستند. همچنین آنها مجاز خواهند بود به مشاغل و حِرفی که برای آن واجد صلاحیت میباشند، طبق مقررات قانونِ مربوط به اجازه اشتغال، به مشاغل و حرف مزبور اشتغال یابند.»
در قرارداد، این حق به تمام ماموران و جاسوسان آمریکایی داده شد که آزادانه به هر جای ایران که میخواهند بروند و همهگونه سیاست(فرهنگی، اقتصادی، میسیونری و...) آمریکایی را در ایران به اجرا دربیاورند. البته برای خالی نبودن عریضه، از اسم «حق متقابل» در این پیمان استفاده شد در حالی که ایرانِ تحت سلطه، نه اراده و نه هیچ امکانی برای شناسایی منافع خود و اجرای سیاستهای مذهبی، اقتصادی، فرهنگی و علمی در خاک ایالات متحده آمریکا نداشت.
سفیران فروش اسلحه و اصلاحات ارضی سفیر بعدی ایالات متحده که از ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۴۰ در تهران مامور بود «ادوارد تیویلیس» نام داشت. در این سالها ارتش تجاوزگر آمریکا در ویتنام سخت زمینگیر شده بود و نیاز داشت که هم از محل فروش سلاح درآمد بیشتر کسب کند و هم نفت بیشتری به دست بیاورد. برای همین، جناب ویلیس به نمایندگی از رئیسجمهور آمریکا در سال ۱۳۳۸ یک قرارداد نظامی با ایران به امضا رساند که با فروش سلاح بیشتر به ایران در مقابلِ «تعهد آمریکا برای دفاع از ایران در صورت تجاوز کشوری به آن» نیازهای آمریکا را برطرف کند.
اما سفیر بعدی آمریکا در ایران «جولیوس سیهولمز» از ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۵ بود. او به عنوان یک ژنرال ارتش آمریکا که در دوره جنگ دوم جهانی مدارج مختلف نظامی را طی کرده بود، تلاش کرد سیاست آمریکا را در دو اتفاق بسیار مهم در تاریخ ایران پیش ببرد. او با حمایت از دو نخستوزیر دستنشانده(ابتدا علی امینی و سپس حسنعلی منصور) قانون اصلاحات ارضی و سپس کاپیتولاسیون را به تصویب رساند.
قانون اول مدتی بعد از تصویب با عنوان «انقلاب سفید شاه» در ایران اجرایی شد. انقلابی که ثمره آن نابودی اقتصاد کشاورزی ایران و وابستگی شدید غذایی ایرانیان به بیگانه شد. انقلابی که با مخالفت قاطع امام خمینی
(ره) و سایر مراجع روبهرو شد و با لبیک مردم مسلمان انقلابی به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و البته سرکوب شدید آن قیام انجامید.
دومین ماموریت این سفیر، تصویب قانون کاپیتولاسیون بود که بر اساس آن به مستشاران نظامی آمریکا در ایران مانند اعضای دیپلماتیک، مصونیت قضایی میداد. این قانون هم مانند قانون اصلاحات ارضی علاوه بر تحقیر ایران و ایرانی، منجر به دستگیری و تبعید امام خمینی
(ره) به ترکیه بهخاطر مخالفت صریح با آن شد.
باید در نظر داشت که ویلیس و هولمز هر دو قبلا تجربیاتی به عنوان سفیر در کشورهای کودتازده آمریکای لاتین به دست آورده بودند و هر دو هماهنگ با نقشههای سازمان سیا ماموریت داشتند که در ایرانِ پس از کودتا همان سیاستهای استعماری را پیش ببرند که متاسفانه بردند.
رئیس سازمان سیا، سفیر آمریکا در ایران سه سفیر بعدی آمریکاییها در تهران که پس از وقایع مربوط به قیام ۱۵ خرداد و تصویب لایحه کاپیتولاسیون ماموریت خود را انجام دادند، به دلیل جوّ شدید ضدآمریکایی در ایران، تمام تلاش خود را برای پیشبرد اهداف فرهنگی کشور خود به کار بردند تا چهره آمریکا در میان ایرانیان تا حدودی تلطیف شود. به این معنا که «آرمین اچمییر، داگلاس مکآرتور و جوزف اففارلند» در طول سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۱ تمام همت خود را بر حمایت از موسساتی مانند انجمن دوستی ایران و آمریکا و بنیاد فرانکلین گذاشتند که به غربی کردن فرهنگ مردم ایران مشغول بودند. به قول جلال آلاحمد «فرهنگ مملکت را به شعبهای از شعبات بنگاه فرانکلین تبدیل کرده بودند.»
بعد از پیشبرد این هدف، دولت آمریکا اینبار یک ابَرجاسوس رسمی را به عنوان سفیر خود در تهران انتخاب کرد. به این شکل که «ریچارد مکگاراهولمز» رئیس پیشین سازمان سیا در روز ۹ تیر ۱۳۵۱ سفیر آمریکا در ایران شد. ماموریت او در ایران تا سال ۱۳۵۵ ادامه پیدا کرد.
جالب است که جاسوس بودن هولمز حتی در مطبوعات آمریکا هم بازتاب داشت، بهطوری که خانم سینتیا هولمز همسر سفیر در صفحه ۲۲ خاطراتش مینویسد «مجله تایمز طی مقالهای گزارش کرد، سفیر شوروی از نخستوزیر ایران نظر او را درباره این که آمریکا جاسوس شماره یک خود را مامور سفارت در ایران کرده است، خواستار میشود. امیرعباس هویدا پاسخ میدهد که آمریکا لااقل جاسوس شماره یک خود را فرستاده، در حالی که روسها [جاسوس] شماره ۱۰ خود را اعزام کردهاند.»
البته همسر هولمز در صفحات بسیاری از کتاب خاطراتش به سفرهای همسرش به مناطق معدنی و استراتژیک ایران اشاره میکند و در واقع ماموریت او را برای غارت منابع و ثروتهای خدادادی ایرانیان لو میدهد.
آخرین سفیر لانه جاسوسی «ویلیام سولیوان» همزمان با اوجگیری جریان انقلاب در ایران و در سال ۱۳۵۶ به عنوان سفیر آمریکا در تهران انتخاب شد و به ایران آمد. سولیوان در بسیاری از صفحات خاطراتش به روند اِعمال سیاستهای آمریکا برای حمایت از شاه در برابر انقلابیها اشاره میکند و حتی برای سرکوب مردمِ به پاخاسته ایران به واشنگتن پیشنهاد روی کار آمدن یک دولت نظامی را آن هم قبل از مشورت کردن با محمدرضا میکند.
او در صفحه ۱۸۵ کتاب خاطراتش مینویسد «ما ضمن ارسال گزارشی به واشنگتن یادآور شدیم که چون پیشبینی میکنیم شاه درباره تشکیل یک دولت نظامی برای مقابله با بحران فعلی، نظر ما را جویا خواهد شد بهتر است دولت آمریکا از هماکنون در اینباره مطالعه کرده، نظر خود را به ما ابلاغ کند... ما پاسخ پرسش خود را خیلی سریع و باصراحت کامل طی ۴۸ ساعت دریافت کردیم. پاسخ واشنگتن این بود که به نظر دولت آمریکا بقای شاه بیشترین اهمیت را دارد و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتخاذ کند حمایت خواهد کرد. در پاسخِ واشنگتن بهصراحت به این موضوع اشاره شده بود که اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود، استقرار یک دولت نظامی را ضروری بداند، آمریکا تقاضای شاه را در این مورد تایید و از وی حمایت خواهد کرد.» به این شکل، سفیر آمریکا نقش مهمی را در به خاک و خون کشیده شدن مردم مبارز ایران در سال ۱۳۵۷ ایفا کرد.
به هر حال با وجود تلاشهای مستمر سولیوان، انقلاب اسلامی به رهبری خمینی کبیر
(ره) به پیروزی رسید. سولیوان از مقطع پیروزی انقلاب تا تسخیر سفارت آمریکا(لانه جاسوسی) نقشههای متعدد سازمان سیا را برای توطئه در ایران و حمایت از ضدانقلاب و گروههای تروریستی به پیش برد.
کلام آخر دلیل اصلی این که امام خمینی
(ره) بعد از اقدام دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر سفارت آمریکا، آن را «انقلاب دوم» نامید، ماهیت استکباری و نقش ابزاری سفارتخانه آمریکا در پیشبرد اهداف امپریالیستی این کشور بود. بعد از چاپ اسناد لانه جاسوسی، مردم ایران از اقدامات مخرب و استعماری سفارتخانه آمریکا در غارت منابع کشور، دخالت در امور داخلی و نقشآفرینی آنها در سرکوب مبارزات مردم ایران در اعتراض به دیکتاتوری پهلوی دوم مطلع شدند. اطلاعی که تا امروز و با تداوم سیاستهای استکباری آمریکا علیه مردم ایران، موجب شده شعار «مرگ بر آمریکا» همچنان در تمام راهپیماییها و تجمعها فریاد زده شود.
منابع
۱- سولیوان، ویلیام، ماموریت در ایران، خاطرات آخرین سفیر آمریکا در ایران، ترجمه: ابراهیم مشفقیفر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۲.
۲- گازیوروسکى، مارک، سیاست خارجى ایالات متحده با ایران در دوره مصدق، ترجمه: علیاشرف نظری، فصلنامه تاریخپژوهان، شماره 7، ۱۳۸۵.
۳- منصوری، جواد، چالشهای ایران و آمریکا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان ۱۳۹۰.
۴- واعظی، حسن، ایران و آمریکا، بررسی سیاستهای آمریکا در ایران، انتشارات سروش، چاپ سوم، ۱۳۸۱.
۵- هولمز، سینتیا، خاطرات همسر سفیر، ترجمه: اسماعیل زند، نشر البرز، چاپ اول، ۱۳۷۰.
نویسنده: انوشه میرمرعشی