اشاره: «أخودنیک أخودنیکی» به زبان روسی یعنی «شکارچیِ شکارچیان» و این لقبی است که نظامیان روسیه به یک سردار ایرانی دادهاند. درست زمانی که از گفتوگوی این سردار با ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه در اردیبهشت ۱۳۹۴ حدود هفت ماه میگذشت. سرداری که تواناییهای زیادی داشت و نیز نیکیهایی که ذاتیِ خود او بود.
متن زیر روایتی از حضور حاجقاسم سلیمانی در کاخ کرملین، در اوج حوادث ترسناک در منطقه غرب آسیا یا به قول غربیها خاورمیانه و قانع کردن پوتین برای حضور مستقیم در جنگ سوریه و همکاری با نیروهای جبهه مقاومت. اواخر دهه ۸۰ شمسی، خبرها بیش از پچپچهای درِ گوشی نبود. کف دستهایی به هم ساییده میشدند و سرهایی با ایما و اشاره میفهماندند که بشار اسد به خواست غربیها رفتنی است. دهان به دهان نقل میشد که تدارک دیده شده بشار را که یک تحصیلکرده انگلیس است بفرستند همانجا که درس خوانده تا مطبی برای چشمپزشکیاش باز کند و به کار طبابتش برسد و دورِ سیاست را برای همیشه خط بکشد. بشار، همان رئیسجمهوری که به جای پذیرفتن سفارش دولتهای غربی و وابستگان عربشان و بسنده کردن به حفظ منافع سوریه در لبنان، پشت حزبالله درآمده بود و با خلع سلاحشان مخالفت کرده بود. بشار حزبالله را سدی محکم در برابر سرریز شدن سیاستهای اشغالگرانه رژیم صهیونیستی به خارج از مرزهای فلسطین میدید و در این عقیده با ایرانیها همسو بود.
عدهای آن طرف دنیا قرار گذاشته بودند بعد از بشار، دولتی غربگرا در سوریه بر سر کار بیاورند بلکه انتقام چندین دهه مخالفخوانیهای حافظ اسد و پسرش با سیاستهای غرب و صهیونیستها، یکجا گرفته شود. همه چیز گام به گام آماده میشد برای خرد و خمیر کردن سوریه و بازسازی دوبارهاش مطابق میل غربیها.
***
دیگر دهه ۹۰ شروع شده بود. در همین یکی دو سال اخیر، موضوع ساقط کردن حکومت بشار پا از خبرهای محفلی بیرون گذاشته بود و رسانهها را گرفته بود. این جابهجایی قدرت قرار بود تلنگری بشود برای دومینوی سقوط حکومتها در خاورمیانه تا بلکه در نهایت، کار به پایان جمهوری اسلامی ختم بشود و غرب از کابوس بهظاهر تمامنشدنیاش در مقابله با انقلاب اسلامی برخیزد و نفسی تازه کند. طراحی دگرگون کردن خاورمیانه با هدف تغییر جعرافیای سیاسی منطقه و بر هم زدن اساس نظامهایی که یکییکی به مغناطیس ایران جذب میشدند، فرزند لوس غرب یعنی رژیم اشغالگر قدس را از بهانهجوییهای پیدرپی و پا به زمین کوبیدنها ساکت میکرد.
***
تا سال ۹۴ گروههای ریز و درشت تکفیری از جمله داعش، مثل مور و ملخ از سر و روی خاورمیانۀ آفتزده بالا میرفتند ولی رئیسجمهور بزرگترین کشور اروپایی- آسیایی هنوز متوجه عمق داستان نشده بود که آمریکا دارد سوای باریکه غزه، برای لبنان، سوریه، عراق، پاکستان، افغانستان و حتی کشورهای مستقل و همسو روسیه، بحرانسازی میکند. پوتین بیخیالِ حوادث منطقه در کرملین نشسته بود که سروکله یک کسی که خیلی هم آشنای سیاستمداران نبود، پیدا شد. خبر رسید یک ژنرال ایرانی درخواست ملاقات بیواسطه و رودررو با پوتین را دارد. هیچ کس نمیداند چنین فکری دقیقا از چه زمانی و در ذهن چه نفر شکل گرفت؛ این که این ژنرال برود سراغ رئیسجمهور روسیه. رئیسجمهور پُرکاری که در سیاست خارجی مدعی دوقطبی ماندن دنیا است به شرطی که یک قطبش روسیه با متحدان خاصش باشد.
***
این ژنرال ایرانی، فرمانده سپاه قدس بود. یکی از خیل فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ هشت ساله ایران و عراق که بین دوستانش معروف بود به حاجقاسم. کسی که به دستور فرمانده کلقوا به مسائل شرق کشور ورود کرده بود و ماموریتش قدم به قدم رسیده بود به خارج از مرزها؛ اول افغانستان و عراق، سپس کل منطقه و ترسیم خط جبهه مقاومت و تاثیرگذاری بر تحولات غرب آسیا.
قاسم سلیمانی چند سالی میشد خط مقاومت را در لبنان و سوریه و عراق و از این طرف در پاکستان و افغانستان، سروشکل داده بود و با تشکیل بسیج مردمی در داخل این کشورها مثل حشدالشعبی عراق و دفاع وطنی سوریه و تقویت حزبالله و تشکیل تیپها و لشکرهایی چون زینبیون، حیدریون، فاطمیون و دیگر یگانهایی که مجال گفتنش نیست به ایجاد سدی در برابر آمریکا و غربیها اقدام کرده بود. ایران نمیخواست طبق الگوهای غربی، صاحب اختیار کشورها بشود بلکه هدف، نهادن هستههای مقاومت در زمین مناسب و کمک به رشد و خودبالندگی و دادن شاخ و برگ مستقلانه در دلهای مشتاقِ ایستادن در برابر زورگوییها بود.
***
ملاقات در روسیه در یکی از روزهای اردیبهشت ۹۴ ترتیب داده شد و قرار شد سردار ایرانی که مستقیما تحت فرماندهی فرمانده کلقوا عمل میکرد به کرملین برود. در روسیه کسی او را نمیشناخت. شاید این دیدار، از نظر پوتین تنها یک سنگ محک بود یا یک تیر و دو نشان برای او و فرماندهان نظامی و دفاعیاش برای برآورد توان استراتژیک ایرانیها. سردار آمد و در دو ساعت و ۲۰ دقیقه گفتوشنود نشان داد تفکرات راهبردی عمیقی دارد و تمام میدان مبارزات شکل گرفته در غرب آسیا را سنگر به سنگر میشناسد و از مسائل آن کاملا مطلع است. در حالی که سران کشورها معمولا بیشتر از ۲۰ دقیقه به کسی وقت نمیدهند، پوتین برای شنیدن منطق سلیمانی، ۱۴۰ دقیقه وقت گذاشت.
سلیمانی اهل عمل بود. او عمیقا معتقد بود که برای پیشبینیِ حوادث و رخدادهای آتی و کنش تا حل مسئله، به کاربرد ابزارِ کلمات و افکار نیازمند است و تنها نشستن و اندیشیدن، واقعیت را برایش بازنمایی نمیکند. برای همین بود که قبل از این ملاقات، رمان جنگ و صلح تولستوی را خوانده بود تا بداند با به کار بردن چه کلماتی و صورتبندی چه افکاری میتواند افق دیدش را مطابق درک روسها شرح دهد و آنها را متقاعد کند. سردار ایرانی، پوتین را باهوش میدانست ولی به قدرت استدلال و زبانوارۀ اقناعی خودش هم باور داشت و خوب میدانست یک سیاستمدار مستقل جهانی را چگونه قانع کند. حاجقاسم با شبکهای از سازههای فکریِ استراتژیک و قدرت استدلال نظامی به کاخ کرملین رفته بود.
در آن جلسه، از ریز و درشت مسائل چه گذشت، شاید کمتر کسی بداند ولی خواسته اصلی سردار سپاه از پوتین، حضور نظامی روسیه و ورود به صحنه جنگ برای تقویت جبهه مقاومت در مبارزه با تروریسم آمریکایی در سوریه بود.
***
با تاخیر روسها، ناتو اختاپوسوار از غرب جهان به جایجای آسیا بازو دوانده بود و به اطراف روسیه خلیده بود. آمریکا سرپلها را فتح کرده بود و نفوذش از عربستان و افغانستان و عراق و ترکیه تا مناطق قفقاز و چچن و تاجیکستان و جمهوری آذربایجان و بقیه جاها رسیده بود. ختم کلام سردار این بود که نگذارید سوریه هم از دست برود که این کشور، آخرین سنگر جبهه شرق است و با فتح آن، روسیه از گردونه معادلات منطقه حذف خواهد شد.
انتظار فرمانده جبهه مقاومت از پوتین واضح و محدود بود؛ فقط حمایت هوایی. سلیمانی به شاگردانش در جبهه مقاومت اینقدر اعتماد داشت که حتی به یک سرباز پیاده روسی هم نیازی نمیدید. هرچند تا پیش از این، نیروهای زمینی مقاومت از طریق یگانهای توپخانهای، خمپارهای، پهپادی، بالگردی و هواپیماهای سوریه حمایت میشدند ولی حضور روسیه، بیشتر یک حضور راهبردی بود. این درخواست، نمایشگر نقطۀ اصلی نبوغ حاجقاسم از وارد کردن روسیه به معادلات خاورمیانه است. درخواست همکاری سلیمانی از روسیه، بیشتر یک همکاری سیاسی بود تا نظامی.
***
شاید پوتین در همان دو ساعت و خردهای که حاجقاسم دقایقی از آن را هم صرف نماز خواندن در گوشه دفتر رئیسجمهور در کاخ کرملین کرده بود، کاملا به درک مطلب رسیده بود. شاید با نگاههای تیز و نافذش سرتاپای این فرستادۀ همسایه جنوبی را وقتی خاضعانه رو به کعبه نماز میخوانده، پاییده بود. شاید هم در ذهنش او را تحلیل کرده بود و به صداقت نیتش پی برده بود. با وجود اینها، فرصتی خواست برای فکر کردن و مشورت با فرماندهان نظامی و امنیتیاش و البته محاسبۀ سود و زیان ماجرا و محک زدن سهمی که از این هزینهکرد عایدش میشد. به هر حال در سپهر سیاست، کسی برای اوج گرفتن دیگری پروبال جمع نمیکند.
جواب دادن به درخواست سردار، سه ماه طول کشید. جواب، مرداد ۹۴ رسید. پوتین با راهی که حاجقاسم در برابر او قرار داده بود موافقت کرد. استدلال سلیمانی طوری بود که پوتین به این درک رسید که تا این زمان هم که صبر کرده دیر شده.
موافقت پوتین از طرف روسها اعلام شد، آن هم در همان محدودۀ سهمی که حاجقاسم برایشان تعیین کرده بود؛ فقط حمایت هوایی و بمباران محلهایی که از نیروهای سوری و جبهه مقاومت خالی بود. روسها که در طرطوس و لاذقیه؛ دو استان شمالغربی سوریه در کنار دریای مدیترانه پایگاه داشتند، شروع به تقویت پایگاههایشان کردند و رسما به جنگ سوریه وارد شدند.
***
یک اتفاق در آبان همان سال، پیوند سردار سلیمانی را با نظامیان روسی تحکیم بخشید. یک هواپیمای سوخو۲۴ روسی در یکی از همین عملیاتهای پشتیبانی هوایی از نیروهای جبهه مقاومت، به دست ارتش ترکیه سقوط کرد و خلبانش به اسارت نظامیان ترک درآمد. ترکیه حالا دیگر به شکل علنی از داعشیها حمایت میکرد، بلکه کمککارشان در فروش نفتهایی بود که از چاههای منطقه میدزدیدند و به انواع سلاح تجهیزشان میکرد.
پس از سقوط هواپیما، بالگردهای روسی برای نجات خلبان دست به کار شدند، اما با آتش شدید ترکها و همچنین ارتش آزاد سوریه که از مخالفان پرسابقۀ دولت بشار و تحت حمایت غربیها بود، موفق به این کار نشدند. سردار سلیمانی که در جریان ماجرا قرار گرفت، در تماسی با فرماندهی روسها پیشنهاد کرد آزاد کردن خلبان را به یگانی از حزبالله و کماندوهای سوری بسپارند که زیر نظر مربیهای ایرانی آموزش دیده بودند. حاجقاسم از نیرویهوایی روسیه خواست فقط پشتیبانی هوایی و اطلاعات ماهوارهای را برای نیروهای یگان ویژه تامین کند. تعهد حاجقاسم برای آزادی قطعی خلبان، روسها را در واگذاری ادامه عملیات آزادسازی متقاعد کرد.
در آغاز عملیات، مکان خلبان ردیابی شد و ۲۴ رزمنده یگان ویژه عملیاتی حزبالله و کماندوی سوری، تحت حمایت آتش هوایی ارتش روسیه در حالی که شخص پوتین در کاخ کرملین در جریان لحظه به لحظه عملیات بود و با ماهواره همه چیز را رصد میکرد، وارد عملیات آزادسازی شدند. پوتین به چشم خودش میدید که تکتک تروریستهای شکارچیِ خلبان روس چگونه به شکار نیروهای تحت امر سردار سلیمانی درمیآیند. در پایان عملیات، یگان ویژه، همگی سلامت به همراه خلبانِ آزاد شده به پایگاهشان برگشتند. پس از آن، قاسم سلیمانی از نظامیان روسیه لقب «أخودنیک أخودنیکی» به معنی «شکارچیِ شکارچیان» گرفت و پوتین به یقین رسید که در اعتمادش به این سردار ایرانی اشتباه نکرده.
***
این روزها آمریکاییها برای دلداری و تسلای خاطرشان، به نقطۀ صفر شروع بلندپروازیهایشان در غرب آسیا برگشتهاند. آنها میگویند هرچند به آنچه خواستند نرسیدند و بشار سقوط نکرد ولی بعد از پایان داعش و فرونشستن بحران در سوریه، نیروهای مقاومت سرگرم مسائل و مشکلات خودشان خواهند شد و سوریه را رها خواهند کرد. پس از آن، سوریه در تنهایی، دیگر توان حمایت تسلیحاتی از حزبالله را ندارد و حزبالله خودبهخود خلعسلاح خواهد شد.
این پیشگوییهای بیمایه و ترسیم افقهای خیالی در حالی است که پس از پایان جنگ با داعش، حزبالله و بهطور کلی جبهه مقاومت که به همت حاجقاسم سلیمانی حالا در بسیاری از کشورها حتی کشورهای غربی هستههای مردمی دارد، دیگر نیازی به کمک تسلیحاتی کسی ندارد و خودکفا شده و روی پای خودش ایستاده. از سوی دیگر، با شکست جبهه استکبار در این رویارویی و تحقق نعل به نعل راهبردهای ایران در سوریه، نشانههای افول آمریکا و اسرائیل بیش از پیش نمود پیدا کرده است. برای شکست دادن پاسدار قاسم سلیمانی، زمان برای غرب از دست رفته و دیگر دیر شده است.
نویسنده: زهره علیعسگری