۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

ملاقات با دالاس

ملاقات با دالاس

ملاقات با دالاس

جزئیات

به مناسبت ۳ اردیبهشت، سالروز شهادت سپهبد ولی‌الله قرنی

3 اردیبهشت 1400
 وقتی بنده را به زندان قصر فرستادند در بند عمومی مدتی را سر كردم تا این‌كه بواسطه سفارش یكی از آشنایان به نام آقای دكتر محمود انگجی كه از آشنایان پدرم بودند و هفته‌ای یکبار به زندان سر می‌زند، به بند بهداری منتقل شدم. بند بهداری به نسبت بندهای دیگر از امكانات بیشتری برخوردار بود. غذای بهتری هم داشتیم و هر كس یک تخت شخصی داشت در ضمن استفاده از حیاط بند بهداری بیست و چهار ساعت شبانه‌روز برای قدم زدن زندانیان آزاد بود.
بعد از مدتی كه بنده به این بند منتقل شدم در روزنامه‌ها خواندم كه شاه در مصاحبه‌ای اعلان كرده است كه عده‌ای از شخصیت‌های نظامی ملاقات غیررسمی بدون اجازه داشته‌اند و گزارشی از وضعیت داخلی كشور داده‌اند. در آن زمان آقای دالاس وزیرخارجه آمریكا ایران بود. چند روز بعد اعلان كردند كه آقای سرلشكر عزیزی رئیس ژاندارمری، درجه سپهبدی دریافت كرده‌اند و رئیس دادگاه آقای سپهبد قرنی شده‌اند. ایشان به سه سال زندان محكوم شدند و به بند بهداری زندان قصر منتقل گشتند. چون آن زمان آقای قرنی درجه‌ی سرلشكری داشتند افسران زندان احترام خاصی به او می‌گذاشتند. و مانند زندانی معمولی با او برخورد نمی‌كردند.
یک روز عصر آقای قرنی مرا صدا زد و به من گفت: «حاضری با من قدم بزنی؟» من گفتم: «چه مانعی داره تیمسار» و با هم مشغول قدم زدن شدیم. یک دفعه از رادیوی زندان كه توسط بلندگو در حیاط زندان پخش می‌شد، خواننده‌ای به نام الهه شروع به آوازخواندن كرد. سپهبد قرنی با شنیدن صدای آن خواننده سریعاً از من خداحافظی كرد و رفت. من آن زمان نوجوان بودم و از رفتار ایشان خیلی تعجب كردم.
شب سپهبد قرنی مجدداً پیش من آمد و پیشنهاد قبلی خود را تكرار كرد. من در ضمن این‌كه پیشنهاد ایشان را پذیرفتم از بابت رفتار امروزشان سئوال كردم.
شهید سپهبد قرنی در جواب گفتند كه وقتی این خواننده شروع به خواندن كرد من یاد روزهایی افتادم كه او به صورت خصوصی و تنهایی برای من آواز می‌خواند. یاد آن روزها مرا اذیت می‌كند به‌خاطر همین حیاط را ترک كردم.
از نحوه دستگیری‌اش پرسیدم كه گفت: «می‌خواستم بعدازظهر برایت تعریف كنم كه نشد» گفت: «بعد از كودتای ۲۸ مرداد، سه نفر بودیم كه سلطنت را حفظ كردیم. من و تیمور بختیار به همراه سپهبد آزموده، من مسئول ركن ۱۲ ارتش بودم. آقای تیمور بختیار فرماندار نظامی بود و حسین آزموده دادستان نظامی بود
در واقع قرنی كشف می‌كرد. بختیار دستگیر می‌كرد و آزموده محاكمه می‌كرد. سازمان حزب توده هم توسط قرنی كشف شد كه در آخر ۴۸ نفر از افسران این حزب به دستور شاه اعدام شدند.
سپهبد قرنی این‌طور ادامه داد: «به علت شغلی كه داشتم متوجه فساد دربار شدم هم شخص اعلی‌حضرت و هم اطرافیان او به شدت در این فساد سهم داشتند. من كه خودم را مسئول می‌دانستم چندین بار بابت این موضوع به شخص اعلی‌حضرت تذكر دادم اما نتیجه نداشت تا این‌كه دالاس به ایران آمد. من احساس كردم بدون حمایت آمریكا كودتا در ایران ممكن نیست و ما هم نمی‌خواستیم به جناب اعلی حضرت آسیبی برسد در نتیجه من با مشورت چند افسر به این نتیجه رسیدم كه با آمریكا وارد مذاكره شوم. لذا با لباس شخصی با آقای دالاس ملاقات كردم و شرایط ایران را تشریح كردم. حتی گفتم پنج میلیون دلاری كه آمریكا برای دستمزد عده‌ای از كارمندان به آقای زاهدی دادند مستقیم به حساب شخصی ایشان واریز شد. وقتی تمام شرایط را توضیح دادم گفتم اگر آمریكا موافقت كند ما چند افسریم كه با حفظ منافع آمریكا حاضریم كودتا كنیم و با كمال احترام شخص اعلی‌حضرت را به آمریكا می‌فرستیم و ایران را جمهوری اعلام می‌كنیم. جمهوری كه در رأس آن عده‌ای نظامی هستند.
دالاس از من خواست كه هر چه گفته‌ام بنویسم اما من در پاسخش گفتم كه نوشته لازم نیست و چون من مسئولیت حفاظت از ایشان را داشتم توانستم با او ملاقات كنم.
فردای آن روز متوجه شدم دالاس در ملاقاتی كه با شاه داشته تمام صحبت‌های من را به او منتقل كرده است. در پی این ماجرا شاه مصاحبه كرد و مرا از كارم بركنار كردند. از من پرسیدند كه تو با دالاس ملاقات كردی؟ گفتم: «بله» گفتند: «از كودتا حرفی نزدی.» گفتم: «نه» من پیش ایشان رفتم و خودم را به عنوان مسئول حفاظت ایشان معرفی كردم. ایشان از اوضاع داخلی ایران پرسیدند، من گفتم: «فسادی در ایران حكم فرماست كه باید اصلاح شود.
در دادگاه چون مدركی از من نداشتند مرا به سه سال زندان محكوم كردند
بعد از آن ماجرا من با شهید سپهبد قرنی خیلی آشنا شدم ولی با تبعید شدنم به برازجان دیگر از ایشان خبری نداشتم تا این‌كه سال ۴۱ وقتی از زندان آزاد شدم متوجه شدم شهید قرنی به اتهام طرح كودتا با هم‌دستی سیدمرتضی جزایری مجدداً به زندان افتاد و در آن‌جا بود كه با افراد مذهبی آشنا شد و گرایشات ایشان تغییر كرد و این امر در سرنوشت او تأثیر داشت تا این‌كه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان با حكم حضرت امام خمینی(ره) به‌عنوان اولین رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد در این ایام متأسفانه از گوشه گوشه مملكت صداهای شومی مبنی بر جدایی ایران به گوش می‌رسید؛ البته این تنها مربوط به بعد از انقلاب نبودبلكه بعد از مشروطیت هم همین وضع پیش آمد. به عنوان مثال اسماعیل آقا سیمی‌قو در كردستان شكت الدوله قشقایی در شیراز، سمسام السلطنه بختیاری در اصفهان، كلنل محمد علی خان پسیان در خراسان شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و سردار نظرخان در بلوچستان هر كدام به تنهایی داعیه جدایی داشتند. علت این موضوع هم این بود كه ایران از نظر جامعه شناختی یک كشور كثیرالمله است و به علت سابقه تاریخی‌اش، شاه از نظر مردم ایران پذیرفته شده بود.
با رفتن شاه و پیروزی امام (ره) در ابتدای قضیه موجب شد كه آقای عزالدین حسینی در كردستان، دوستان آیت‌الله‌شریعت مداری در آذربایجان، شیخص شبیر در خوزستان، توماج مختوم در گنبد و حتی در بلوچستان، نقل‌های جدایی سر بدهند. خصوصا كردستان كه همیشه ادعای جدایی و آرزوی تشكیل یک كردستان مستقل شامل كردهای عراق، تركیه، سوریه و ایران داشت به دنبال ایجاد یک كردستان آزاد و خودمختار بود.
در آن ایام چون نظام از هم پاچیده شده بود و ارتش منظمی هم نداشت و سپاه هم هنوز تشكیل نشده بود، خود به خود كردستان در رأس همه این مسائل قرار گرفت.
خوب، این امر قبلاً هم در عراق سابقه داشت و تنها منوط به ایران نبود. بعد از انقلاب هم پاره‌ای از افراد فكر كردند كه می‌توانند یک پارچگی ملت ایران را از بین ببرند.
در این دوره سپهبد قرنی تبدیل به یك فرد مذهبی شده بود و رگه‌های ملیت‌گرایی هم در وجودش متولور شده بود به علت اینكه او فردی نظامی بود پیشنهاد كرد كه قاعله كردستان هرچه زودتر باید با قدرت خاموش شود. اما شخصیت‌های میانه رو، آزادی‌خواه و یا ظلم ستیزی كه در انقلاب بودند مثل مرحوم آیت الله طالقانی از خشونت بیزار بودند. بعلاوه دولت موقت هم كه دولت نهضت آزادی و نیمه جبهه ملی بود مخالف اعمال خشونت و طرفدار مذاكره بود.
آنها معتقد بودند كه باید در این قضیه از اعمال قدرت جلوگیری كرده و انعطاف بیشتری نشان داد، اما امسال شهید چمران و سپهبد قرنی مخالف این ایده بودند و اعتقاد داشتند كه تجزیه به آرامی در حال شكل گیری است پس باید به صورت جدی سركوب شود.
با رفتن آیت الله طالقانی و هیئت سه نفره متشكل از: صباغیان، فروهر و سحابی به كردستان و بی‌نتیجه ماندن مذاكرات مجدداً سپهبد قرنی اسرار به اعمال قدرت و سركوب این جنبش داشت. بنده از مذاكرات سطح بالا بی‌اطلاع بودم اما با توجه به شناختی كه از مسئولین دولتی در زندان پیدا كرده بودم و انعكاس‌های بیرونی كه از رفتارهای ایشان هویدا بود، دیدم آنها تصمیم به عوض كردن سمت سپهبد قرنی گرفته‌اند.
در همین زمان چون پایه‌های انقلاب هنوز مستحكم نشده بود و حفاظت از مقامات به درستی انجام نمی‌گرفت، چپ‌هایی كه طرفدار تجزیه بودند(آنها معتقد به حزب كمونیسم بوده و اعتقاد داشتند ایران باید پاره پاره شود. آنها بعدها به آمریكا رفتند.) گروه فرقان را عالت دست خود قرار داده و در تاریخ سوم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ سپهبد قرنی را ترور كردند.

راوی: استاد محمدمهدی عبدخدایی
به كوشش: زهرا عابدی

مقاله ها مرتبط