دوربین نمایی از خیابانهای تهران و اعزام رزمندگان به جبهه را نشان میدهد و روی صورت زنی میرود «من تاكنون شش فرزند از دست دادهام و با اینهمه هیچ ناراحت نیستم...» و صدای آشنا و گرمِ نریشنخوانی سیدمرتضی «كسی كه با معتقدات مكتبی ما بیگانه است ممكن است این سخن را به نقص عواطف مادرانه باز گرداند، اما ما میدانیم كه آنچه این سخن را به زبان او رانده است رضا و تسلیمش در برابر حق است، و همین رضا و تسلیم است كه قدرتی فراتر از همه قدرتهای پوشالی جهان به ما بخشیده است...» زیرنویس تلویزیون نظرم را جلب میکند. خبر وفات مادر صبور شهیدان صنیعخوانی در روزهای پایانی اردیبهشت ماه است. آخرین تصویری که از او در یادم مانده، تصویر زن با صلابتی است که روی صندلی چرخدارش با رهبر در یک قاب قرار گرفته است. سیدمحمد صنیعخانی که فرماندهی ترابری سپاه پاسداران را بر عهده داشت، در فاو و عملیات والفجر۱۰ در منطقه حلبچه در معرض گازهای شیمیایی قرار گرفت و نهایتا سال ۱۳۷۴ بر اثر عوارض ناشی از جراحات شیمیایی به شهادت رسید. برادرش سیدمحمدحسن هم دانشآموز ۱۷ سالهای بود که در روزهای جنگ در عملیات بیتالمقدس سال ۶۱ شهید شده بود. رحلت این مادر صبور و ارجمند، بانو سیدهمنصوره میرهای، دوباره بهانهای شد برای عرض سلام و ادب، به فرمانده دلیر ترابری سپاه پاسداران؛ شهید سیدمحمد صنیعخانی.
سیدمحمد سال ۱۳۳۲ در قم به دنیا آمد. سال ۳۸ با مهاجرت خانواده به تهران در محله نازیآباد و در کوچهای ساکن شدند که بعدها نام آنجا مزین شد به نام برادرش شهید «محمدحسن». سال اول ابتدایی را در دبستان پورجوادی در میدان غار و از كلاس دوم دبستان تا مقطع دیپلم را در مدارس محله نازیآباد گذراند. پاییز سال ۵۷ بود که در حال توزیع اعلامیههای امام توسط ساواک دستگیر شد و با سایر زندانیان سیاسی در سال ۵۷ آزاد شد.
***
در كمیته استقبال از امام و از جمله فعالان تشكیل كمیته انقلاب اسلامی منطقه ۱۳ و به عنوان مسئول مالی كمیته هم فعال بود. از پایهگذاران كمیته انقلاب نازیآباد بود. آن سالها یکی از مراکز توزیع مواد مخدر در محله باغ آذری واقع در منطقه ۱۳ بود و ماموریت مبارزه با قاچاقچیان توسط پایگاهی انجام میشد که سیدمحمد مسئولیت آن را عهدهدار بود. در بهار سال ۵۸ که به استخدام سپاه درآمد، مسئولیت مبارزه با موادمخدر را هم در لباس سپاه به عهده گرفت و اقدامات شایستهای هم در این مسئولیت داشت.
***
سال ۱۳۶۲ ترابری سنگین سپاه را تاسیس کرد و در واقع بنیانگذار و فرمانده ترابری سپاه شد که نقش موثر و تعیینکنندهای در ایجاد تحرک در یگانهای رزم و پشتیبانی و رفع کمبود وسائل نقیله سنگین داشت. در سال ۶۴، ترابری سپاه، عملیات جابهجایی امكانات، تجهیزات و نیروی انسانی را در عملیات والفجر۸ عهدهدار بود که یكی از عوامل موثر در پیروزی این عملیات به حساب میآمد. انتقال ۲۰۰۰ دستگاه خودرو زرهی، تجهیزات و ماشینآلات راهسازی و نیروهای عملکننده، در عملیات كربلای5 آن هم در یک شب، از اقدامات مهم سیدمحمد و نیروهای تحت امرش بود. در اداره و مدیریت واحد ترابری همیشه فردی نوگرا و صاحب سبك بود و از شیوههای مختلف برای رساندن تداركات سنگین به جبههها استفاده میكرد. در ماههای آخر جنگ و در جریان عملیات والفجر۱۰ که عراق بیشترین سلاح شیمیایی را علیه مردم حلبچه و رزمندگان بهكار برد، شیمیایی شد و پس از پایان جنگ، عوارض ناشی از گازهای شیمیایی سیدمحمد را دچار بیماری لاعلاج كرد
***
بعد از جنگ و در سال های پایانی عمرش مسئولیت جانشینی بنیاد تعاون سپاه بود. همزمان با مسئولیت در بنیاد، عوارض شیمیایی در بدنش آشكار شد. پزشكان معالج، اعزام به لندن را برای ادامه درمان پیشنهاد كردند. به اصرار مسئولان سپاه علیرغم میل باطنیاش زمستان سال ۷۳ برای درمان، سفر کرد. اواخر مرداد ماه ۷۴ پس از ناامیدی پزشكان معالج در لندن به ایران بازگشت و در بیمارستان ساسان بستری شد و نهایتا در شب چهاردهم شهریور ماه سال ۷۴ به شهادت رسید.
سیدمحمد در زمان حیاتش از مرحوم حاج احمدآقا خمینی قول گرفته بود در درگاه ورودی حرم حضرت امام خمینی(ره) به خاک سپرده شود.
***
به روایت همکارانش او حتی حاضر نشده بود، درجه نظامی دریافت كند تا زمانی كه مجبور به این كار شد. یكی از همكارانش میگفت «سیدمحمد یكی نبود، او ۴۰۰ نفر بود. همه شده بودند سیدمحمد. هر قولی كه او میداد، قول همه ما بود و ما با جان و دل درصدد بودیم او رو سفید شود.» در طول حیات كاریاش هیچ درخواست شخصی از كسی جز خداوند و اهلبیت نداشت اما برای رسیدگی به كاركنان و رفع مشكل آنها از هیچ كوششی فروگذار نمیكرد و از هر فردی كه توان تامین حاجات افراد را داشت، مساعدت میگرفت.
***
سردارمحمد خدابخشی نقل کرده «در عملیات والفجر۸ تنها وسیلهای كه می توانست دو طرف اروند را به هم متصل کند و امكان جابهجایی امكانات و تجهیزات و نفرات فراهم شود، شناورهای طارق بود. با توجه به اینكه انتقال طارقها داخل نخلستانها و نهرهای منتهی به اروند در ساحل خودی میبایست مخفی از دید دشمن باشد، مجبور بودیم در«شمریه» طارقها را از كمرشكنها تخلیه و در رود كارون به آب اندازیم و از آنجا به انرژی اتمی منتقل و سپس با كمرشكنها به نهرهای حاشیه اروند منتقل کنیم. درآغاز كار، من میخواستم با اولین طارق بروم كه سیدمحمد گفت؛ «نه من میروم. درآن نقطه خطر آسیب دیدن افراد زیاد است. بچههای من با وجود من دلگرم به كار میشوند». قرار شد مأموریت كار در شمریه با من باشد و كار در انرژی اتمی و كنار اروند با سیدمحمد. این طارقها به لحاظ حجم زیادشان هدف خوبی برای دشمن بود، لذا امكان آسیبدیدگی و شهادت بچهها زیاد بود. سیدمحمد بعدها روایت کرده بود یكی از بچهها در زمان جابهجایی طارقها مورد اصابت موشك قرار میگیرد. او كه پیاده بوده درحالی كه سرش قطع شده، چندمتری تن بدون سرش میدویده و سیدمحمد این خاطره را همیشه با گریه تعریف میکرد.
***
شهید صنیعخانی در مراسم تشییع، خاكسپاری، شب هفت و چهلم امام خمینی نقش کلیدی و مهمی داشت. مسئولیت جابهجایی و حمل و نصب سازههای فلزی حرم را سیدمحمد و همكارانشان عهدهدار بودند؛ به طوری كه مرحوم حاجسیداحمدآقا در آخرین وداعش با او، میگوید «من برای خودم دعا نمیكنم، دعا میكنم که شما به سلامت برگردی و برای این انقلاب و حرم مطهر حضرت امام(ره) خدمت كنی و من شفاعت تو را به امام(ره) میكنم». شهید صنیعخانی همچنین همکاری موثری در ساخت حسینیه امام خمینی(ره)، به عنوان محل دیدارهای آیتالله خامنهای داشت.
از كتاب «دویدن با دل»
اسفند ۱۳۷۳- لندن
محمد سارباننژاد، دوربینش را روشن كرده است. در اتاقی كه محل استقرار سیدمحمد است، در و دیوار سفید اتاق، یخچال كوچك و میزی چسبیده به دیوار و چند صندلی در تصویر دیده میشود. پای در، كفشهای سیدمحمد است و محمد سارباننژاد. سیدمحمد با زیرپیراهن سفید و شلوار راحتی، سجادهاش را روی فرش پهن كرده و به ركوع رفته است. كنارش یك فلاكس چای و قندان و دفترچه یادداشت به چشم میخورد. هزاران كیلومتر آن طرفتر در خانهاش در تهران مراسم میلاد امام رضا (ع) برپاست. دوستان و آشنایان و همرزمان و جانبازان و آزادگان و دوستان و هیئتیهایی كه در مناسبتها، موكب را در خانهاش برپا میكنند حالا منتظرند تا در این شب، نماز سیدمحمد تمام شود و با او تماس بگیرند و قرار است، تلفن را روی آیفون بگذارند و میكروفن را بگیرند جلوی آیفون تا همه صدای سیدمحمد را بشنوند. در شبی كه سالها مثل آن شب را كنارش بودهاند و از امام رضا(ع) یاد كردهاند و چه كسی است كه از ارادت عجیب و شگفت و عمیق سیدمحمد به امام رضا(ع) خبر نداشته باشد؟ سیدمحمدی كه در تمام عمر خودش همه ساله به زیارت امام رضا(ع) مشرف شده است و مشهد را دوست دارد به خاطر امام رضا(ع).
در تمام هشت سال جنگ، عاشقانه ایاب و ذهاب رزمندگان را برای زیارت امام رضا(ع) مهیا كرده است. همانطور كه وسیله رسیدن رزمندگان را از سراسر ایران به مناطق جنگی مهیا كرده است. حتی غافل نبوده كه اگر در محلهای و در شهری و استانی، خانوادههای شهدا عزم زیارت امام رضا(ع) را دارند برای آنها اتوبوس بفرستد. چه سفارشها كه به رانندهها میكرده برای راحتی زوار امام رضا(ع) در راه، همانطور كه سفارش میكرده برای ایمن رسیدن رزمندگان از شهرهای خودشان به جبهه.
نویسنده: فائزه طاووسی