حضرت امام خمینی(ره) جنگ و جهاد را فرصتی برای تهذیب و تعالی جامعه و تحقق اهداف والای انقلاب اسلامی میدانست. لازمه تحقق چنین اهدافی، داشتن نگاهی انقلابی به جامعه و حکومت و در نتیجه به جنگ تحمیلی بود، اما بعضی از یاران حضرت امام(ره) و دولتمردان علیرغم ادعای همراهی با ایشان، فاقد چنین نگاهی بوده و جنگ را مصیبت و معضلی میدانستند که باید آن را مرتفع سازند. از این رو به هر روشی در پی خاتمه بخشیدن به جنگ بودند.
پس از فتح خرمشهر، اجماع نظر کارشناسان و حضرت امام(ره) بر این بود که اگر در آن مقطع قطعنامه پذیرفته شود، علاوه بر این که ضمانتی برای بازپسگیری مناطقی که همچنان در اشغال عراق وجود دارد نیست، این امکان هم برای صدام پیش میآید تا با فرصتی که پیدا میکند به تجدید قوا پرداخته و مجددا با قدرت و تجربه بیشتری دست به حمله نظامی بزند. از اینرو به منظور تنبیه متجاوز و حصول صلحی پایدار، تصمیم به ادامه جنگ گرفته شد تا قدرت نظامی عراق مضمحل شده و به تعبیر امروزی سایه جنگ از سر کشور برداشته شود. پس از آن که
گروههایی نظیر نهضت آزادی به مخالفت با این تصمیم پرداختند و با واکنش منفی حضرت امام و رزمندگان و آحاد مردم روبهرو شدند، افراد نزدیکتر که با این نظر حضرت امام مخالف بودند، مخالفت صریح خود را ابراز نکردند بلکه به زمینهچینی با سایر مسئولانِ همفکر خود برای تغییر نظر حضرت امام یا مجاب ساختن ایشان به پایان دادن به دفاع مقدس پرداختند. هاشمیرفسنجانی در خاطراتش در ۲۱ فروردین ۱۳۶۶ مینویسد: «ایشان(دکتر روحانی) تقریبا معتقد است جنگ را باید از موضع قدرت خاتمه دهیم و منتظر فتح سرنوشتساز نباشیم ولی چون برخلاف نظر حضرت امام است، صراحت ندارد.» در حالی که حضرت امام و امت حزبالله شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی و رفع فتنه از عالم» را سر میدانند، این گروه از سیاستمداران در عمل، استراتژی جنگیدن تا رسیدن به یک پیروزی را پیگیری میکردند. هاشمیرفسنجانی طی جلسهای در سال ۶۲ به فرماندهان سپاه گفت: «من و بعضی از مسئولان رده بالای نظام نظرمان این است که اگر یک عملیات موفق در داخل عراق انجام دهیم که بتوانیم بعد از پذیرش آتشبس عراق را تحت فشار قرار دهیم، قابل طرح با حضرت امام است. برخی از فرماندهان موافق بودند و برخی دیگر مخالفت میکردند و میگفتند این طرح باعث دلسرد شدن رزمندگانی میشود که برای رسیدن به قدس و کربلا میجنگند. بعد از قرارگاه نجف به قرارگاه کربلا رفتم. آنها هم در پی ادامه جنگ هستند.» این در حالی است که رفسنجانی به روشنی از متضاد بودن نظرش با نظر حضرت امام آگاه است و به آن اذعان دارد: « امام مایل نبود کسی با ایشان در مورد ختم جنگ حرف بزند. ذهنیت امام این بود که عراق آزاد شود. امام میگفت بروید تا ریشه فتنه در آنجا کنده شود.»
در دوران جنگ تحمیلی، امکانات مالی و پشتیبانی کشور نیز دست همان افرادی بود که به دنبال یک پیروزی برای خاتمه جنگ بودند. به همین سبب امکانات لازم را به جبههها اختصاص نمیدادند چون معتقد بودند برای یک عملیات، لازم نیست کل کشور در اختیار جنگ و جبهه قرار گیرد. این در حالی بود که حضرت امام جنگ را در راس امور کشور میدانست، اما سیاسیون و دولتمردان هیچگاه در عمل، جنگ را در راس اولویتهای کشور قرار نداده و برای تحقق شعار حضرت امام برنامهریزی عملیاتی نکردند. وزیر وقت سپاه در دولت چهارم درباره موضع دولت پیرامون جنگ میگوید: «در دولت دو گروه وجود داشت. گروهی که خواهان پایان جنگ بودند و گروهی که طرفدار ادامه آن بودند که البته اکثریت با گروه اول بود. وزیر صنایع سنگین آن دولت که نخستوزیر وقت اعتقاد زیادی به او داشت مدام به من میگفت که: جنگ را کی تمام میکنید؟» البته این مخالفت آنها با مواضع امام، به جنگ خلاصه نمیشود و در موارد مختلفی بروز پیدا میکرد. مثلا در ماجرای سلمان رشدی نیز او گفته بود «مگر ما مسلمانان تنوری هستیم که هر خمیری که امام صاف کرد ما توی تنور بزنیم؟»
در ادامه فعالیتهای دولت برای پایان دادن به دفاع مقدس، میرحسین موسوی گزارش مفصلی از ضعف اقتصادی کشور تهیه کرد و خطاب به حضرت امام نوشت: «وضعیت نگرانکننده است. نفتمان را نمیخرند، تجهیزات نظامی به پایان رسیده، درآمد کشور نیز کاهش یافته و ذخایر ارزی رو به پایان است. دیگر کشور را نمیتوان اداره کرد. هرچه زودتر باید جنگ را تمام کنیم.» مقام معظم رهبری چند سال بعد، طی سخنانی در مورد شرایط آن ایام میفرماید: «قبول قطعنامه از طرف حضرت امام(ره) بهخاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولین آن روز امور اقتصادی کشور مقابل روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمیکِشد و نمیتواند جنگ را با این همه هزینه ادامه دهد. حضرت امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت».
۵ این در حالی است که بهزاد نبوی وزیر صنایع دولت، کسی که خود از عوامل اصلی خاتمه جنگ بود سالها بعد گفت: «در مورد دلایل پایان جنگ هیچگاه اشاره نشد که کشور از نظر اقتصادی توان تهیه نیازهای جبهه را ندارد. به هیچ عنوان دلیل پایان جنگ اقتصادی نبوده است.» اما صحبتهای میرحسین موسوی سالها بعد از آن مخالفتها با حضرت امام و دفاع مقدس، در مورد شرایط واقعی اقتصاد کشور بسیار تاملبرانگیز است. موسوی طی سخنرانی در مهر ۱۳۷۶ اظهار میدارد: «دایم این سوال مطرح بود که آیا با این شرایط اقتصادیِ بحرانی امکان ادامه مقاومت هست یا نه؟ تا آنجا که این مسئله از طرف رهبر گرانقدر انقلاب به دولت وقت محول شد تا درباره آن بررسی صورت بگیرد. در آن شرایط، تعدادی از وزرا مسئول آن شدند تا در یک فضا و شرایط بسیار خاص بنشینند و بدترین شرایط ممکن را که احتمال دارد برای کشور پیش بیاید از نظر معیشت و اقتصاد مردم مورد بررسی قرار بدهند. در آن زمان بحث بسته شدن تنگه هرمز هم مطرح بود و این پرسش وجود داشت
که اگر تنگه هرمز در جریان جنگ نفتکشها بسته شود و اگر مرز جلفا را هم شورویها بستند و اگر ترکیه هم مرزهای خود را بست آیا میتوانیم مقاومت کنیم یا نه؟ نتیجه این بود که بله، شرایط سختی حاکم خواهد شد ولی با روحیهای که مردم دارند و با روحیهای که در مدیران و نیروهای ما وجود دارد میتوانیم مقاومت کنیم. حتی بحث شد که اگر هیچ مقدار نفت هم برای صادرات نداشته باشیم باز میتوانیم به هر نحوی که شده حداقل روزی ۲۰۰ هزار بشکه از طریق حوزههایی که در خلیج فارس و دریای عمان است نفت خارج کنیم. آن چیزی که از این بررسیها به دست آمد این بود که این کشور، با این ملت میتواند خودش را اداره بکند و اگر لازم است که مقاومت کند میتواند مقاومت خود را ادامه بدهد.»
یکی دیگر از عواملی را که موجب تشدید تفاوت نگاه بین حضرت امام و سیاسیون شده بود باید مجادلات و درگیریهای سیاسی سالهای ۶۶ و ۶۷ دانست. نخستوزیر وقت گاه و بیگاه بر سر مسائلی از قبیل انتخاب افراد مسئلهداری چون ابراهیم نبوی برای کابینه، با رئیسجمهور و نیروهای ارزشی درگیر میشد که در نهایت از سمت خود استعفا کرد. اعضای حزب جمهوری و جامعه روحانیت نیز به مقابله با یکدیگر پرداخته و سرگرم مجادلات سیاسی بودند، تا جایی که حزب جمهوری اسلامی منحل و جامعه روحانیت نیز به دو گروه انشقاق یافت. در این شرایط، رزمندگان این روحانیان را دیگر پشتیبان خود، امام و انقلاب نمیدیدند بلکه آنها را مثل سایر جناحهای سیاسی، درگیر منازعات و جنگ قدرت مییافتند. در آستانه انتخابات مجلس سوم نیز نیروهای موسوم به چپ، درگیریهای سیاسی سنگینی را در کشور به وجود آوردند. دامنه این منازعات و اختلافنظرها به مسایل سیاسی و اجتماعی محدود نمیشد بلکه به مسایل اعتقادی و از جمله جنگ و جهاد هم کشیده میشد. در میان دعواهای سیاسی، جنگ تحمیلی نیز به عنوان مسئلهای سیاسی مطرح شد که میبایست به دست سیاسیون حل شود. جنگ از حالت دفاع مقدس و بستری برای رشد و تعالی اسلامی خارج شد و به عنوان «معضلی» که به زعم هاشمیرفسنجانی «تلفات انسانی را رقم میزد و مردم را به کشتن میداد و سرمایههای مملکت را به باد میداد»، سوژه دولتمردان و زمامداران نظام شده بود. آن حملاتی که بعدها در دولتهای موسوم به سازندگی و اصلاحات به آرمانهای انقلابی شاهدش بودیم ریشه در همین منازعات سیاسی و فکری دهه ۶۰ داشت. سیاستمدارانی که در دهه ۷۰، سرمایهداری و لیبرالیسم را با انواع توجیهات به جامعه و حکومت تزریق کردند و مفاهیم انقلابی را به محاق بردند، در سالهای ۶۶ و ۶۷ بهطور غیرمستقیم در مقابل دیدگاه حضرت امام در مورد دفاع مقدس ایستاده و شعارهای امام را دستنایافتنی دانسته و در جلسات خصوصی برای پایان جنگ تدبیر میکردند. حضرت امام اما اشخاصی را که به دنبال تحمیل صلح بودند حیلهگر و خائن نامیده و اظهار میدارند: «بحث صلح حضرت امام حسن هم صلح تحمیلی بود برای این که دوستان و اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند. این صلح هم که به ما میخواهند بگویند، این است. این ما را هدایت میکند به این که زیر بار صلح تحمیلی نرویم.» اما مخالفان ادامه جنگ همچنان به فعالیتهایشان ادامه میدادند. در این راستا هاشمیرفسنجانی در یادداشت تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۶۴ خود مینویسد: «شب، مهمان آقای موسویاردبیلی بودیم. درباره جنگ بحث شد. قرار شد سیاست ما در جنگ این باشد که نقطه مهمی را از عراق تصرف کنیم و سپس خواستار صلح شویم.» حدودا دو هفته بعد، حضرت امام طی سخنانی پاسخ اینگونه تفکرات را میدهند: «شما میگویید با کسی که خرد کرد مسلمین را و به اسلام هیچ اعتقاد ندارد و هر روز که زورش برسد اسلام را زیر پا میمالد و منهدم میکند با او بنشینیم و دست دوستی بدهیم و بعد هم بگوییم سلمکم الله؟ این چه منطقی است؟ منطق اسلام این است؟ خداوند اصلاحتان کند.» آقای هاشمی که گویا خودش را مخاطب سخنان امام حس کرده بود در یادداشت ۲۹ فروردین ۱۳۶۴ مینویسد: «تاکید صحبتهای حضرت امام، کوبیدن مخالفان در جنگ بود. تصور میشود که ایشان بیش از حد لازم به این موضوع پرداختند که احتمالا مورد سوءاستفاده دشمنان واقع میشود.»
البته در میان مسئولان افرادی هم بودند که به معنای واقع کلمه همراه و پیرو حضرت امام بوده و در مقابل تلاشهای طیف سازشکار و طرفداران خاتمه جنگ ایستادگی میکردند. از جمله این افراد، آیتالله خامنهای بود. ایشان در ملاقات با فرستاده ویژه امارات میگوید: «اگر کسانی بخواهند صلح غیرعادلانه را به ما تحمیل کنند مورد قبول ما نخواهد بود زیرا ما صلح تحمیلی را هم مثل جنگ تحمیلی ناگوار و غیرقابل تحمل میدانیم. اگر متجاوز مجازات نشود ریشه تجاوز در منطقه برچیده نخواهد شد.» آیتالله خامنهای همچنین در مصاحبه با خبرنگار اشپیگل در سال ۶۵ میگوید: «اگر ما امروز به یک پایان ناعادلانه تن در دهیم، انقلاب ما بیمحتوا و بیمفهوم خواهد بود زیرا که انقلاب اساسا برای ایجاد عدل است.» ایشان در خطبه نماز جمعه در آبان ۱۳۶۵ در پاسخ به اظهارات ریگان میفرماید: «حالا که جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که حق خود را خواهد گرفت و متجاوز را عقب زده است، شما مایلید ایران را به صلح و آتشبس راضی کنید؟ من در اینجا از طرف حضرت امام و شما امت حزبالله اعلام میکنم که این جنگ جز با پیروزی رزمندگان ما پایان نخواهد یافت.»
اما عاملی که تلاش مخالفان ادامه دفاع مقدس را به نقطه نهاییاش رساند، ورود آمریکا به جنگ بود. همزمان با از دست دادن فاو و پیشرویهای عراق، تنش میان ایران و آمریکا در خلیج فارس نیز اوج گرفت و نیرویدریایی آمریکا دو سکوی نفتی در میدان نفتی سلمان را تخریب و دو شناور جنگی سهند و جوشن را غرق کردند. تقریبا سه ماه بعد نیز، با هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایرباس که از تهران عازم دبی بود،۲۹۰ مسافر را به شهادت رساندند. پس از حملات آمریکا، مخالفان ادامه جنگ علاوه بر ترس از خالی شدن خزانه کشور و یا ترس از تسلیحات جنگی صدام، اینک ترس از مواجهه نظامی با آمریکا را هم بهشدت احساس میکردند. حتی شایعه احتمال حمله اتمی آمریکا و تکرار حادثه هیروشیما را بیشتر از هر کس دیگری باور کرده بودند. البته این ترس از آمریکا از اول جنگ برای این افراد وجود داشت که در سال ۶۷ به اوج خود رسیده بود. فرمانده وقت سپاه از هاشمیرفسنجانی نقل میکند که به او گفته بود: «شما میروید و بغداد را فتح میکنید، اگر آمریکا بمب اتم زد چه کار میکنید؟» آنهایی که تا پیش از این امیدی به موفقیت رزمندگان اسلام در مقابله با رژیم بعث نداشتند، در مقابل آمریکایی که آن را ابرقدرت میدانستند، خود و نظام را از پیش باخته قلمداد میکردند. حضرت امام اما بر موثرتر بودن نیروی ایمان و توکل بر قدرت لایزال الهی نسبت به تسلیحات و جنگافزار نظامی تاکید کرده و میفرمود: «اشتباهات در همین است که خیال میکنند زیادی جمعیت و زیادی اسلحه کار انجام میدهد و نمیدانند که چیزی که کار را انجام میدهد بازوی قوی افراد است. افراد کم، با زور قوی، قلبی مطمئن و متوجه به خدای تبارک و تعالی و عشق به شهادت و عشق به لقاءالله. اینهاست که پیروزی میآورد. پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد. پیروزی را افراد و جمعیتهای زیاد نمیآورد، پیروزی را قدرت ایمان میآورد.» اما تذکرات پیامبرگونه حضرت امام در سیاستمدارانی که اسیر هیمنه و ابهت پوشالی ناوهای جنگی آمریکایی بودند اثری نداشت. آمریکا در حضور مستقیمی که در جنگ داشت بیش از آن که با رزمندگان ما درگیر شود، به سمت اهداف غیرنظامی یعنی سکوهای نفتی و حتی هواپیمای مسافربری معطوف شده بود و این یعنی هدف گرفتن صادرات نفت و مردمی که عازم دبی بودند تا از این طریق، ایران را مجاب به عقبنشینی کند. البته باید اذعان کرد که هدفگذاریِ هوشمندانه و اثرگذاری هم انجام داده بود.
در همین ایام بود که آقای هاشمی برای قبولاندن نظر خود به حضرت امام دست به مهرهچینی جدیدی زد و اعضای دولتی را که از مخالفان ادامه جنگ بودند به عنوان مسئولان ستاد پشتیبانی جنگ منصوب کرد. تیم اقتصادی دولت وقت مدتی بعد مدعی شد که نمیتوانیم نفت بفروشیم و کشور را اداره کنیم. وزیر ارشاد اسلامی هم که مسئول تبلیغات جنگ شده بود نیز میگفت که مردم دیگر به جبهه نمیروند. پس از این بود که مخالفان جنگ، فشار را بر امام افزایش دادند. هاشمیرفسنجانی در اینباره میگوید: «به اتفاق رئیسجمهور و احمدآقا خدمت امام رفتیم. وضع جبههها، نیروها و امکانات کشور و وضع دشمن را برای حضرت امام تشریح کردیم و درباره بسیج نیروها و امکانات برای جنگ یا پذیرش ختم جنگ با حضرت امام صحبت کردیم. ایشان راه اول را انتخاب کرده است. به حضرت امام گفتم برای ادامه جنگ، فرماندهان از ما امکانات میخواهند که ما در شرایط فعلی کشور بودجه لازم برای تهیه آن نداریم. امام گفتند بروید از مردم مالیات بگیرید. به ایشان گفتم این کار را قبلا کردهایم و دیگر گرفتن مالیات بیشتر از مردم برای دولت امکان ندارد و میزان آن به حداکثر خود رسیده است. امام گفتند خوب استقراض کنید. پس از این مسئله به امام گفتم نیروهای مردمی به جبهه نمیآیند. امام گفتند من برای حل این مشکل به مردم حکم جهاد میدهم. گفتم در کشور ارز نداریم تا نیازهای جنگ را از خارج خریداری کنیم. امام گفتند برای آن راهی پیدا کنید، بروید نفت را پیشفروش کنید.» اما جالب است که خود هاشمیرفسنجانی هفت ماه پیش از این جلسه، در مصاحبه با کیهان مورخ ۲۴ آذر ۶۶ گفته بود: «الان مالیات معمولی میگیریم، اما اگر کفاف نداد از حقی که نظام دارد و میتواند در شرایط بحرانیِ جنگی مالیات جنگی وضع کند استفاده میکنیم؛ چیزی که در همه دنیا مرسوم است. چون شرایط کشور در صلح و جنگ متفاوت است.»
غلبه چنین نگاههایی در مسئولان مملکت بود که حضرت امام را مجاب ساخت تا در مورد ادامه راه متعالیاش تجدید نظر کند. مشکل بزرگ این گروه از سیاسیون و دولتمردان آن بود که علیرغم ادعاهایشان در مورد همراهی و همفکری با حضرت امام(ره)، هیچگاه واقعا به آرمانهای او ایمان نداشتند و در مقابل قدرتهای جهانی، خود را دست و پا بسته میدیدند. هاشمیرفسنجانی میگوید «برای ما روشن شده بود که قدرتهای جهانی به ما اجازه نمیدهند که پیروز شویم»
۱۸ پس به جای آن که به مقابله و جنگ واقعی با آن قدرتها بپردازند صحنه نبرد را خالی کرده و در پی سازش با آنان بودند.
هر کسی که کمترین آشنایی با اندیشه امام داشته باشد انحراف و زاویه دیدگاههای مقابل را با دیدگاه ایشان، به روشنی درک میکند. طبیعتا مستکبران و قدرتهای مادی جهانی برای پیروزی جبهه حق، راه را باز نمیکنند بلکه این ما هستیم که باید با قدرت ایمان و توکل بر خداوند قادر متعال راه را برای چیرگی و پیروزی جبهه حق بر جبهه باطل هموار سازیم. انشاءالله.
نویسنده: مهدی طاهری
۱. هاشمیرفسنجانی،
خاطرات، ۱۱ اسفند ۱۳۶۲
۲.
صحیفه حضرت امام(ره)، جلد ۱۷، صفحه ۳۲۲
۳. سیدرضا زوارهای در مصاحبهای در مورد نظر حضرت امامخمینی(ره) در مورد بهزاد نبوی میگوید «امام به من گفتند آقای زوارهای، چرا مرحوم رجایی بهزاد نبوی را در این سطوح حساسترین کارهای مملکت بالا آورد؟ بعد فرمودند من در مورد بهزاد نبوی به جاهایی هم رسیدهام، اما دلایل شرعی خیانت ندارم»،
شنود اشباح، ص ۷۰۹
۴. درودیان، محمد، روند پایان جنگ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، ص ۲۹
۵. سایت اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، سخنرانی ۱۴ خرداد ۱۳۷۵
۶.
حضرت امام(ره) با ما بود، فصلنامه حضور، زمستان ۱۳۸۷، ص ۲۱
۷. موسوی، میرحسین، شش گفتار، نشر نی، ص ۸۱ و۸۲
۸. در مصاحبه با رادیو در سال 1385، به نقل از روزنامه شرق ۲۱دی۱۳۹۵
۹. صحیفه حضرت امام(ره)، جلد ۲۰، صفحه ۸۸
۱۰. هاشمیرفسنجانی، اکبر، امید و دلواپسی، دفتر نشر معارف اسلامی، ص ۵۳
۱۱. صحیفه حضرت امام(ره)، جلد ۱۹، ص ۲۳۱
۱۲. هاشمیرفسنجانی، اکبر، همان، ص ۶۹
۱۳. انصاری، حمید و دیگران، ماجرای مکفارلین، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ص ۳۴
۱۴. همان
۱۵. ویژهنامه روزنامه ایران، رمز عبور، ۲ خرداد ۱۳۸۹، ص۱۶۹
۱۶. روزنامه ایران، قاب قطعنامه ۵۹۸ و زبان تفسیر ما، ۲۷ تیر ۱۳۸۹، ص۲۸
۱۷. روزنامه جمهوری اسلامی، نگاهی به روند و پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ۲۷ تیر ۱۳۹۰ به نقل از سردار علایی
۱۸. مصاحبه با رادیو در سال ۱۳۸۵