اشاره: دقیقا صد سال از روزی که بریگاد(جوخه) قزاق به فرماندهی رضا پالانی از شمال کشور به دروازه قزوین تهران رسید و با فرمان و حمایت کامل فرمانده ارشد ارتش انگلستان ادموند آیرونساید طرح کودتا را آغاز و تهران را اشغال کرد میگذرد. کودتایی که با اطلاعیه «من حکم میکنم...» رضاقلدر اعلام رسمی شد، چهار سال بعد به پادشاه شدن او انجامید و در نهایت، ۱۶ سال دیکتاتوری وی و ۳۷ سال جنایت و خیانت پسرش محمدرضا را برای مردم ایران به ارمغان آورد.
اما این که اصلا چرا انگلستان به فکر اجرای کودتا و ساقط کردن حکومت قاجار افتاد و چرا و چگونه رضا پالانی را برای این کار انتخاب کرد، سوالاتی است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفتهاند. علت تصمیم انگلیس برای تغییر اوضاع در ایران گرچه بعد از وقایع مشروطه در ایران، انگلستان رسما توانسته بود سلطه نسبتا زیادی بر فضای سیاسی ایران پیدا کند و همچنین به وسیله عمال نفوذی خود در ولایتهای مختلف مشغول غارت منابع ایران شده بود، اما برای ادامه و بسط این سلطهگری شدیدا به مشکل برخورد کرده بود. به این علت که از دو سال قبل از شروع جنگ اول جهانی تا پایان آن، مردم ایران به رهبری بزرگان مناطق خود علیه دستنشاندگان بریتانیا و غارتگری انگلیسیها دست به قیام زده بودند.
میرزاکوچکخان جنگلی در شمال(۱۲۹۳.ش)، رئیسعلی دلواری در بوشهر(۱۲۹۴.ش)، حسینخان بچاقچی در کرمان(۱۲۹۵.ش)، سیدعبدالحسین لاری در استان فارس(۱۲۹۶.ش)، شیخ محمد خیابانی در آذربایجان (۱۲۹۹.ش)، کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان(۱۳۰۰.ش) و... علیه استبداد و استعمار قیام کردند و باعث شدند انگلیسیها به زحمت بیفتند و نیز تلفات سنگینی برای سرکوب این قیامها بدهند.
گرچه نبود رهبری واحد و وحدت کلمه میان قیامکنندگان، عامل اصلی پیروزی ارتش روباه پیر و سرکوب این قیامها بود، اما این پیام مهم را برای استعمارگران داشت که ایران و ایرانی مستعمره مستقیم آنها نخواهند شد. از طرف دیگر، بعد از عدمموفقیت سیاستمداران انگلیسی در تحمیل قرارداد ننگین ۱۹۱۹ وثوقالدوله به حکومت ایران، آن هم به دلیل مقابله تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی به رهبری سیدحسن مدرس و امتناع احمدشاه قاجار از امضای این قرارداد، برای انگلستان مسجل شد که باید فکری برای عوض شدن اوضاع سیاسی ایران بکند.
انگلستان راه حل را در روی کار آوردن یک دیکتاتور بیمحابا دانست که برای رساندن بریتانیا به اهدافش از دست زدن به هر جنایت و خیانتی علیه مردم ایران کوتاهی نکند، اما چه کسی میتوانست اینچنین باشد و انگلستان چگونه و کجا میتوانست چنین فردی را پیدا کند؟
برای پاسخ به این سوالات باید کمی به عقب برگشت.
ماموران ویژه بریتانیا در ایران از شاردن تا بهاءالله انگلستان برای تحقق اهداف استعماریاش در ایران از دوره صفویه شروع به شناسایی و شناخت ایران و ایرانیان و ظرفیتهای اقتصادی کشور کرد.
شاردن(به ظاهر مسیونر و تاجر فرانسوی) بعد از سفر به ایران در دوره صفویه، ابتدا به انگلستان رفت. ۱۰ سال در این کشور ماند و کتاب ۱۴ جلدی سفرنامهاش را خطاب به وزارت امورخارجه انگلستان نوشت و بعد به فرانسه برگشت. بعد از آن، با روی کار آمدن سلسله قاجار لشکری از جاسوسان انگلیسی به ایران سرازیر شدند.
از اوایل دوره ناصرالدینشاه قاجار و پس از شهادت امیرکبیر، کشور استعمارگر انگلیس شناخت کامل و جامعی از ایران به دست آورده بود، پس به مرحله دوم تحقق اهدافش ورود پیدا کرد و نفوذ در ارکان قدرت و اقتصاد ایران را آغاز کرد. به غیر از عدهای خانهای خودفروخته و درباری همچون نصرتالدوله فیروز و سردار اسعد بختیاری که عملا در خدمت سفارت انگلستان بودند، بازوی مهم بریتانیا برای اجرای اهداف این کشور در ایران، اعضای تشکیلات فرقه انحرافی بابیه و بهاییه محسوب میشدند. از آنجا که دو دهه بعد از شکلگیری این فرقه استعماری، مردم ایران عملا ماهیت این فرقه را شناخته بودند و تنفر عمیقی از آن داشتند، اعضای این تشکیلات نمیتوانستند در جهت برآوردن مقاصد انگلستان در ایران آشکارا اقدام کنند. برای همین، انگلیس به فکر استفاده ابزاری از دو گروه دیگر یعنی «دراویش و صوفیه» و «زرتشتیان» ایران افتاد.
وقتی مانِکجی وارد میشود زرتشتیان از ورود اسلام به ایران تا زمان قاجار به عنوان مردمانی اهل کتاب، مهربان و صلحجو مورد احترام عموم مسلمانان ایران زمین بودند. اما انگلستان وجود این گروه از اقلیتهای دینی را فرصتی مناسب برای ایجاد تفرقه و پیشبرد اهداف خود میدید. انگلیسیها سالها و در طی استعمار چند قرنی کشور هندوستان، بخشی از زرتشتیان این کشور را دستآموز و مامور خود کرده بودند. به همین علت، انگلیس فرمان مهاجرت تعدادی از زرتشتیان هندی را به ایران صادر کرد. به این شکل، گروهی از زرتشتیان هند به سرپرستی «مانِکجی لیمجی هوشنگ هاتریا» در زمان ناصرالدین شاه(۱۸۵۴.م برابر با ۱۲۳۳.ش) به ایران وارد شدند.
مانکجی از ۱۵ سالگی در قشون انگلیس در هندوستان خدمت کرده بود و در میانسالی ماموری کارکشته برای این کشور محسوب میشد. جالب است که او بعد از ورود به ایران به بهانه تجارت به غیر از ارتباطگیری با جامعه زرتشتیان ایران، شروع به ارتباطگیری با بهاییان و دراویش و صوفیه کرد. در ضمن، این مامور صددرصد انگلیسی در همان زمان دستی هم در خرید و جمعآوری اشیای عتیقه، سکه و کتابهای قدیمی و خارج کردن آنها از ایران داشت. اما کار خبیثانه او در مورد زرتشتیان، جداسازی این اقلیت از بدنه جامعه ایرانی بود. در واقع با این اقدام، انگلستان میتوانست روحیه میهنپرستی و استقلال روحی مردمان زرتشتی ایران را دچار خدشه کند.
به هرحال مانکجی در طول سالهای اقامتش در شهرهای یزد، کرمان و تهران سعی بلیغی برای متصل کردن بهاییان و زرتشتیان ایران کرد. مثل تاسیس مدارس ویژه برای کودکان زرتشتی و انتخاب معلمان بهایی برای این مدارس.
مانجکی استاد پدر اردشیر ریپورتر یکی از مهاجران زرتشتی هند به ایران فردی بود به نام «کیخسرو جی» معروف به ریپورتر که هم از شاگردان و اعوان مانکجی بود و هم در خدمت وزارت امورخارجه انگلستان. او بعد از مرگ مانکجی در سال ۱۲۶۹.ش در تهران، ماموریت استاد خود را با تاسیس انجمن ناصری برای زرتشتیان یزد، کرمان و تهران ادامه داد
۱ و بعد از او هم پسرش «اردشیر جی» همان ماموریت را ادامه داد. با این تفاوت که اردشیر ریپورتر ماموریت بسیار مهمتری از سوی انگلستان برای تحقق اهداف استعماریاش در ایران پیدا کرده بود.
کشف بزرگ ساید و لورین بعد از این که ادموند آیرونساید در بریگاد قزاقهای شمال ایران، رضا قلدر را قزاقی جاهطلب، خشن و باهوش یافت، او را برای انجام کودتا در ایران مناسب دید. پس به وزیرمختار سفارت انگلستان در تهران اطلاع داد که فرد مناسب را برای انجام کودتا پیدا کرده است. به این ترتیب با حمایت کامل ارتش انگلستان و البته «هرمان نورمن» سفیرکبیر انگلستان در تهران کودتای رضاخان در سوم اسفند ۱۲۹۹.ش انجام شد و سیدضیاءالدین طباطبایی رئیس کابینه دولت[کابینه سیاه] شد. البته اندکی بعد، سفیرکبیر انگلستان در تهران عوض شد و سرپرسی لورین به جای نورمن به ایران آمد. او بعد از شروع به کار، ملاقات طولانیمدتی با رضاخان داشت و بعد از آن بود که معتقد شد «گفتوگو با رضاخان این تاثیر را در من به جای گذاشت که هنوز مغز او به کار نیفتاده وگرنه آدم بیمغزی نیست. رضاخان بهناحق آدم قدرتمندی نشده. او آدم جاهطلبی است که میخواهد همه قدرتها را در اختیار خود داشته باشد، اما با احتیاط و محافظهکاری رفتار میکند.»
و از آنجا که لورین بهخوبی از تنفر مردم ایران از کشور متبوعش خبر داشت، در گزارش به وزیر امورخارجه انگلستان نوشت «ما باید از هرگونه تظاهر به حمایت از رضاخان خودداری کنیم، چرا که حمایت آشکار ما موجب نابودیاش خواهد شد.»
به این شکل رضاخان از همه نظر مورد تایید سیاستمداران انگلیس قرار گرفت، اما آنها باید فکری به حال بیسوادی و ناآگاهی وسیع این کشف مهم میکردند. او نیاز به آموزش داشت و باید یک مامور انگلیسی او را برای پادشاه شدن و ساقط کردن کامل سلسله قاجار آماده میکرد.
از علما و روحانیون متنفر باش! باید در نظر داشت که وزارت امورخارجه انگلستان فرد آموزش دهنده رضاخان را از قبل انتخاب کرده بود. او کسی نبود جز اردشیر ریپورتر. در واقع میتوان گفت کاشف اصلی رضاخان بنا بر ادعای خودش، اردشیر ریپورتر بوده و او بوده که برای اولینبار رضاخان را به آیرونساید معرفی میکند و این که پس از کودتا هم تا مدتها ریپورتر مشغول آموزش رضاخان میشود.
اردشیر تا پایان عمر و به مدت 16 سال همدم و همراه همیشگی رضاشاه بود. البته بعد از مرگش در ۱۳۱۱.ش انگلستان پسرش یعنی شاپور ریپورتر را جایگزین او در دربار پهلوی کرد تا همراه و همدم ولیعهد جوان یعنی محمدرضا باشد.
اردشیر در وصیتنامه سیاسی خود که خطاب به پسرش نوشته و در سال ۱۳۵۱.ش منتشر شده،
۲ درباره دورهای که مسئول آموزش دادن رضاشاه بوده مینویسد «به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش تشریح میکردم... اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش
میداد و برای رفع خستگی چای دم میکرد که مینوشیدیم. من به تفصیل برایش شرح دادهام که طبقه علما و آخوندها و ملاها چگونه در
گذشتۀ نه چندان دور آماده حتی وطنفروشی بودند... علما بهطور کلی
میخواستند که جیبشان پر شود و تسلطشان بر مردم پایدار بماند و همیشه بر
چند بالین سر مینهادند[یعنی به چند دولت اجنبی وابسته بودند]... خوب به
خاطر دارم که... رضاشاه[پس از شنیدن داستانی از من در این زمینه] چندبار
این کلمات را ادا کرد: های! بی همه چیز! برای شاه گفتم که چگونه در شهر
مقدس مشهد و در سایه گنبد امام رضا(ع) آخوندها با مسافران و زوار تماس
میگرفتند و بدون هیچ شرم و حیایی موجبات عیش و لذت آنها را فراهم میکردند... اذعان دارم که در میان روحانیون ایران افراد شرافتمند و ایراندوست هم هستند که خود افتخار دوستی و مصاحبتشان را داشتهام ولی این عدۀ
انگشتشمار را نمیتوان نمونه واقعی جامعه روحانیت ایران دانست.»
به این شکل، ریپورتر با آموزههایش تنفر از روحانیت و علمای دین و غربپرستی و باستانگرایی موهوم انگلیسی را در وجود رضاشاه نهادینه کرد تا مهمترین دشمنان سلطه اجنبی بر کشور و غارت منابع ایران و ایرانی یعنی روحانیت و تفکر و روحیه مذهبی مردمان این سرزمین به وسیله حکومت دیکتاتوری رضاشاه تضعیف و از سر راه انگلستان برداشته شود.
همیشه ممنون انگلستان باشید اردشیر در این وصیتنامه به مخاطبانش یادآوری میکند که انگلستان کاشف رضاشاه بوده و مردم ایران باید بهخاطر وجود چنین پادشاهی تا همیشه متشکر و منتدار کشور بریتانیا باشند «در طی ۱۶ سال گذشته، من شاهد و ناظر مردی[رضاخان] بودهام که در سایه
نبوغ و اراده آهنین و شخصیت بارز خود مسیر تاریخ کشورش را تغییر داد. از
این پس، نسلهای ایرانی که وارث مملکتی مستقل و آزاد و متمایز از یک قطعه خاک جغرافیایی میگردند، باید خود را مدیون رضاشاه پهلوی بدانند. حس شدید ایرانپرستی توأم با استعداد خداداد و هیکل و قامتی توانا و
سیمای مردانه، قابلیت و قدرتی به او میداد که بتواند کشورش را از نیستی و
زوال برهاند.»
و همه اینها یعنی بر مبنای دستپخت مشترک جناب لورین و ریپورتر، رضاشاهی بر سرکار آمد که در طول دو دهه علاوه بر اجرای سیاستهای ضدمذهب و قلع و قمع علما و روحانیت و مخالفان حکومتش، در اوج وطنپرستی و با میانجیگری انگلیس بخشهایی از خاک وطن همچون دشت ناامید در سیستان و بلوچستان را به محمدظاهرشاه پادشاه افغانستان، هشتصد کیلومتر از منطقه آرارات کوچک را به کمال آتاتورک رئیسجمهور ترکیه و بخش مهمی از اروندرود را به ملک غازی اول پادشاه عراق زیر عنوان پیمان سعدآباد(سال ۱۳۱۶.ش) واگذار کرد. همچنین ارتش نوین و سرکوبگرش بعد از ورود لشکر اشغالگر متفقین هیچ ایستادگی نکرد تا خاک وطن به زیر چکمه سربازان روس و انگلیس و آمریکا برود و خودش هم با دستور انگلیسیها از ایران تبعید شود.
نویسنده: انوشه میرمرعشی
پینوشت
۱. از آنجا که بخشی از زرتشتیان ایران با فعالیت و آموزههای مانکجی موافق نبودند و اعمال او را مخالف وطندوستی و عشق به وطن میدانستند، شروع به مقابله با ماموران انگلیسی انجمن ناصری کردند. آنها با تاسیس «انجمن حقگوی» در یزد شروع به مقابله با انجمن ناصری کردند و رسما مخالفت خود را با اقدامات وطنفروشانه اعضای این انجمن و آموزههای مانکجی و ریپورترها اعلام کردند. البته بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه و در نتیجه قدرتگیری زرتشتیان حامی انگلستان و بهاییت در ایران، این گروه از زرتشتیان در انزوای کامل قرار گرفتند.
۲. باید در نظر داشت که این وصیتنامه در زمانی که انگلستان بعد از جنگ دوم جهانی از رقیب خود یعنی آمریکا عقب افتاده و ایران تحت سلطه ایالات متحده درآمده بود چاپ شده است و علت انتشار آن را باید در رقابتهای این دو کشور استعماری در ایران دانست.
منابع
۱- باباییبزاز، پروانه، «اردشیر ریپورتر، لورنس ایران»، ماهنامه یاد ایام، شماره ۴۱، مهر ۱۳۸۷.
۲- حدیدی، ایرج،
نقش شبکه اردشیر جی(ریپورتر) در برآمدن رضاشاه، نشر شاپورخواست، چاپ اول، ۱۳۹۵.
۳- حقانی، موسی، «بهاییت و سرویسهای اطلاعاتی انگلستان» مناسبات مانکجی هاتریا با بهاییان، فصلنامه ایام، شماره ۲۹، زمستان ۱۳۸۲.
۴- خزائی، حسین،
زندگی سیاسی اردشیر ریپورتر، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۹۰.
۵-شیخنوری، محمدامیر، «بازماندگان یک قزاق»، ماهنامه زمانه، شماره ۴۰، دی ۱۳۸۴.
۶-غنی، سیروس،
برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه: حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، چاپ سوم، ۱۳۸۰.
۷-لورین، پرسی،
شیخخزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمه: محمد رفیعیمهرآبادی، نشر فلسفه، چاپ اول، ۱۳۶۳.