سالهاست که سردمداران آمریکا سیاست گسترش دموکراسی را به عنوان برترین مدل حکومت در جهان، با شعار «دموکراسی، حق همه مردم جهان» تبلیغ میکنند. اما آیا سران ایالات متحده آمریکا در تبلیغ این شعار صداقت دارند؟ آیا آنها معتقدند باید در تمام جهان نظر مردم حاکم شود؟ و آیا واقعا نتیجه رای مردم را در کشورهای مختلف اگر خلاف منافع خود بدانند، میپذیرند؟ اینها سوالات سادهای است که پاسخ به آنها با یک بررسی مختصر درباره عملکرد سیاست خارجی آمریکا در صد سال گذشته مشخص میشود.
در این مطلب، ادعای «دموکراسیگستری آمریکا به عنوان حقی از حقوق بشر» مورد کنکاش قرار گرفته است.
دموکراسی به شرط بله به آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی، ایالات متحده آمریکا به سه دلیل خود را قدرت برتر جهان میدید. این سه علت شامل «ضعف کشورهای اروپایی و شوروی به دلیل آسیبهای ناشی از جنگ»، «قدرت و ثروت عظیم آمریکا از ناحیه فروش سلاح به متفقین» و مهمتر از همه «اندیشه سرمایهسالاری و ماهیت سلطهجویی نظام حکومتی آمریکا» میشد.
از آنجا که سیاست سرمایهسالاری و سلطهجویی آمریکا در عمده کشورهای آمریکای لاتین، تعدادی از کشورهای آفریقایی مانند نیجریه، کنگو و زئیر و کشورهای آسیایی همچون ویتنام، کره جنوبی و ژاپن به غارت منابع این کشورها انجامید، کمکم حرکتهای سیاسی ضدامپریالیستی و ضد سرمایهداری در میان مردمان این سرزمینها شروع شد. این حرکتها که کاملا سیاسی بودند و از طریق انتخاب رهبران، نمایندگان و دولتهای مخالف با سلطه آمریکا انجام میشد، عصبانیت شدید کاخ سفید را در پی داشت. این عصبانیت البته در حد کلام و اعتراض دیپلماتیک رئیسجمهورهای آمریکا نماند و خود را به شکل سرکوب و ساقط کردن دولتهای برآمده از رای مردم در کشورهای تحت سلطه نشان داد.
سونامی کودتاهای دستنشاندهها علیه استقلالخواهی با الگوبرداری کشورها از حرکتهای سیاسی ملیگرایانه و استقلالخواهانۀ دیگر کشورها و ایستادگی مقابل زیادهخواهیهای آمریکا، کاخ سفید برگزاری انتخابات در کشورهای تحت سلطه را به ضرر خود میدید. به همین دلیل و با وجود ادعاهای فراوان درباره دموکراسی، مقابله با دولتهای برآمده از رای مردم را که مشی ضدآمریکایی داشتند آغاز کرد. روش مقابله، حمایت همهجانبه از عناصر دستنشانده برای کودتا و ساقط کردن این دولتها بود. روشی که چند سال بعد از پایان جنگ دوم جهانی آغاز شد و تا امروز ادامه دارد.
اولین نقشآفرینی ضددموکراسی در یونان در دهه ۴۰ میلادی و با قدرتگیری جبهه آزادیبخش ملی(مقدونیه) در صحنه سیاسی یونان، تعداد قابل توجهی از ارتشیان به این جبهه پیوستند. به این شکل، حزب و ارتش جدیدی در یونان شکل گرفت به نام «ارتش دولت دموکراتیک» که با مشی سوسیالیستی و سیاستهای شدیدا ضدآمریکایی توانست نظر مردم را در انتخابات به خود جلب کند.
در مقابل اما نظام پادشاهی یونان و ارتش وابسته به آن برای حفظ قدرت خود، دست به دامان آمریکا شد. به این شکل آمریکا فرصت را مناسب دید و با فتنهانگیزی در سال ۱۹۴۷(۱۳۲۶.ش) زمینه ایجاد جنگ داخلی را در یونان فراهم آورد و با حمایت از ارتش موجب کشته شدن ۱۵۴ هزار نفر، ۴۰ هزار بازداشتی و زندانی و شش هزار نفر اعدامی
به موجب احکام دادگاه نظامی پادشاهی یونان شد.
بعدها «ماکویگ» سفیر وقت آمریکا در آتن اعتراف کرد که تمام اقدامات تادیبی و
تکنیکی به اجرا گذاشته شده به وسیله حکومت نظامی یونان طی سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹، زیر نظارت مستقیم و برنامهریزی دقیق کاخ سفید صورت گرفته
بود.
دومین نمونه در ایران مردم ایران با کمک رهبران مذهبی و ملی خود(آیتالله کاشانی و دکتر مصدق) دولتی قانونی را بر سر کار آورده بودند که به دنبال قطع دست انگلیسیها از غارت نفت ایران بود. این اتفاق قطعا به مذاق انگلیسیها و آمریکاییهای قدرتطلب خوش نمیآمد. پس مقامات انگلستان با رایزنی با رئیسجمهور آمریکا موافقت کاخ سفید را برای حمایت از محمدرضا پهلوی و انجام کودتا برای ساقط کردن دولت دکتر مصدق جلب کردند. به این شکل در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲(۱۹ اوت ۱۹۵۳) کودتایی با حمایت کامل آمریکا به دست عمال پهلوی دوم انجام شد که ثمره آن سلطه کامل آمریکا بر ایران و سرکوب ۲۵ساله مردم ایران شد.
گواتمالا و سرهنگ آرماس گواتمالا به عنوان کشوری که در آمریکای مرکزی واقع شده و ۴۰ درصد جمعیت آن سرخپوستان مایایی و بقیه، دورگههای اسپانیایی و سرخپوستی هستند، سالهای طولانی زیر سلطه آمریکا قرار داشت. با مبارزات سیاسی مردم این کشور «جاکوبو آربنز» با رای مردم، دولت تشکیل داد و شروع به ملی کردن شرکتهای آمریکایی کرد. این اتفاق قاعدتا خوشایند آمریکا نبود. پس ابتدا سازمان سیا چند عملیات پنهانی علیه وی و دولتش انجام داد،
اما موفق به سرنگونی دولت وی نشد. سپس طرح کودتای ارتش به رهبری سرهنگ آرماس از ارتشیان گوآتملایی مخالف آربنز و طرفدار آمریکا در دستور کار کاخ سفید قرار گرفت. از آنجا که مردم شدیدا طرفدار رئیسجمهور خود یعنی آربنز بودند، همزمان با کودتای سرهنگ آرماس، جنگنده بمبافکنهای نیرویهوایی آمریکا در تاریخ ۲۷ ژوئن ۱۹۵۴(۱۳۳۳.ش) شروع به بمباران پایتخت
گواتمالا و مناطق اطراف کردند. به این ترتیب، با کشتار هزاران هزار نفر از مردم، سرهنگ آرماس رئیسجمهور محبوب آمریکاییها شد.
ژنرال پینوشه، دیکتاتور شیلی با شروع دهه ۶۰ میلادی، در کشور شیلی به دلیل سالها استعمار و غارت منابع این کشور توسط ایالات متحده، جوّ بسیار شدیدی علیه این کشور ایجاد شده بود.
احزاب سیاسی با مشی سوسیالیستی در طی یک دهه فعالیت توانسته بودند آرای اکثریت مردم را جلب کنند. به این شکل «سالوادور آلنده» توانست با وجود همه کارشکنیهای سازمان سیا، در سال ۱۹۷۰(۱۳۴۹.ش) رئیسجمهور شیلی شود. آلنده با در دست گرفتن سکان مدیریت دولت، اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد. از جمله ملی کردن اراضی، اخراج برخی از کارتلهای آمریکایی از شیلی و...
این اقدامات از طرف آمریکا قاعدتا منفی تلقی میشد. پس با حمایت سازمان سیا و همچنین ارتش آمریکا، ژنرال «آگوستو پینوشه» در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳(۱۳۵۳.ش) علیه دولت قانونی آلنده دست به کودتا زد. با غلبه کامل شورشیان، آلنده خودکشی کرد، اما این تازه شروع ماجرا بود. با حاکم شدن کودتاگران، دستگیریهای گسترده شروع شد. اندکی بعد هم اعدامهای وسیع دستگیرشدگان آغاز شد. به طوری که در چهار سال، صد هزار نفر زندانی و ۳۰ هزار نفر اعدام شدند.
کودتا بعد از عدم موفقیت انقلابیون رنگی سال ۲۰۰۴(۱۳۸۳.ش) در انتخابات کشور اوکراین «ویکتور یانوکوویچ» پیروز شد. رقیب او یعنی «ویکتور یوشچنکو» که مورد حمایت غرب و در راس آن آمریکا بود، نتیجه انتخابات را نپذیرفت و به طرفدارانش دستور نافرمانی مدنی را با پرچمهای نارنجی رنگ داد. دستوری که برگرفته از آموزههای «جین شارپ» مدیر مرکز بینالمللی مبارزه غیرخشونتآمیز آمریکا بود.
با وسیع شدن درگیریها، مجلس اوکراین انتخابات را ملغی کرد و به این شکل انتخاباتی با حضور ناظران غربی برگزار شد که در آن اعلام شد یوشچنکو نامزد مورد حمایت آمریکا با کسب ۵۲ درصد آرا برنده انتخابات شده است!
چند سال بعد از روی کار آمدن یوشچنکو و بعد از او تیموشنکو که او هم مورد حمایت آمریکا بود، به علت عدم توانایی آنها برای سامان دادن به وضعیت اقتصادی بسیار بد اوکراین، اعتراضات مردمی ضد آمریکا شروع شد. از آنجا که دوباره احتمال روی کار آمدن یک دولت ضدآمریکایی در این کشور وجود داشت، ارتش اوکراین با حمایت کامل آمریکا کودتا کرد و به این شکل «آرسنی یاتسنیوک» را بر سر کار آورد تا آمریکا همچنان بر منابع این کشور سلطه داشته باشد.
***
پنج کشور بالا، تنها کشورهایی نیستند که دولتهای قانونی برآمده از رای مردمشان با کودتاهای آمریکایی ساقط شدهاند. کشورهایی چون لائوس، بولیوی، پاناما، آرژانتین، چاد، گرجستان، ازبکستان، عراق و... هم از جمله ۶۰ کشوری هستند که دولتهایشان با نقشآفرینی آمریکا ساقط شدهاند. هرچند برخی از ملتها در نهایت، مقابل دیکتاتورهای مورد حمایت آمریکا قیام کرده و در برابر غارتگری آمریکا ایستاده و توانستهاند به استقلال برسند. آنچنان که مردم ایران با انقلاب اسلامی به رهبری خمینی کبیر(ره) دست آمریکاییها را از منابع سرشار وطن کوتاه کردند، مردم کشورهای کوبا، عراق، ونزوئلا و... هم توانستند با مقاومت و ایثارگری، شر شیطان بزرگ را از سر کشورشان کم کنند، اما متاسفانه کشورهای زیادی به دلیل همین کودتاها همچنان زیر سلطه آمریکا هستند.
شاید بتوان گفت که قیامها و ایستادگیها و افشاگری علیه عملکرد واقعی آمریکا و همچنین عبرتگیری از وضعیت نابسامان و بد کشورهای تحت سلطه آمریکا، باعث شده بسیاری از مردم جهان، دیگر فریب تبلیغات دروغین آمریکا درباره «گسترش دموکراسی» و «اعتقاد به حق رای مردم» کاخ سفید را نخورند و شعارها را باور نکنند.
نویسنده: انوشه میرمرعشی
منابع
۱- بهمن، شعیب،
انقلابهای رنگی و انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۹۰.
۲- صادقینقدعلی، زهرا، مقاله «همبستگی آمریکای لاتین در برابر تهدیدات ایالات متحده آمریکا»، اندیشکده راهبردی تبیین، دوم مهر ۱۳۹۶، کدخبر ۲۱۰۲۹.
۳-کاستانیدا، خورخه،
رفیق؛ زندگی و مرگ ارنستو چهگوآرا، ترجمه: بیژن اشتری، نشر ثالث، چاپ هشتم، ۱۳۹۸.
۴- اعظم، حسین و دیگران، مقاله «بررسی تطبیقی کودتای ۱۹۵۳ ایران، ۱۹۵۴ گواتمالا و ۱۹۷۳ شیلی»، پژوهشنامه علوم سیاسی، شماره چهار، سال هفتم، پاییز ۱۳۹۱.