۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

تکنوکرات آری، مرد سیاست خیر

تکنوکرات آری، مرد سیاست خیر

تکنوکرات آری، مرد سیاست خیر

جزئیات

جمشید آموزگار/ به مناسبت ۵ شهریور، سالروز استعفای جمشید آموزگار از نخست‌وزیری و انتصاب جعفر شریف‌امامی

5 شهریور 1401
اشاره: جمشید آموزگار فرزند حبیب‌الله است. حبیب‌الله آموزگار در دورۀ پهلوی به مشاغل سیاسی، قضايی و فرهنگی می‌پرداخت. تالیفات زیادی نیز داشت که بیش‌تر سطحی و تبلیغاتی بودند و ارزش علمی چندانی نداشتند. جمشید در سال ۱۳۰۲ در تهران متولد شد. در جنگ جهانی دوم، تحصیلاتش را در دانشکده‌های فنی و حقوق نیمه‌كاره رها کرد و برای ادامۀ تحصیل عازم آمريكا شد. در دانشگاه کرنل در رشتۀ مهندسی بهداشت به درجۀ دکترا نايل شد و در سال ۱۳۳۰ به وطن بازگشت. او به اشرف، خواهر دو قلوی شاه، وابسته بود. او بود که جمشيد آموزگار را به عنوان نخست‌وزیر به شاه پیشنهاد کرد. فرح و هویدا با این پیشنهاد، مخالف بودند.


خانوادۀ آموزگار
برادران آموزگار
جهانگیر، در شهرداری تهران استخدام بود. وی پس از چند سال به وزارت دارايی منتقل شد. دیگر سمت‌های او عبارتند از: مشاور سازمان برنامه، وزیرمختار اقتصادی، وزیر بازرگانی، وزیر دارايی و سفیر اقتصادی. او در زمینۀ اقتصاد، تالیفاتی به زبان انگلیسی دارد.
هوشنگ، کارمند بانک ملی بود. دیگر سمت‌های وی عبارتند از: ریاست کتابخانه، کارمند دبیرخانۀ سنتو در آنکارا، کارمند روابط عمومی سازمان اوپک در اتریش و مدیر سازمان جلب سیاحان.
کورس، کارمند سازمان برنامه بود. او سپس مقاطعه‌کار شد و چند ساختمان دولتی ساخت. دیگر سمت‌های او عبارتند از: معاونت فنی وزارت آبادانی و مسکن، وزیر آبادانی و مسکن. وی فردی متکبر، بداخلاق و پرمدعا بود. او و جهانگیر نیز مانند جمشید، تحصیل کردۀ آمريكا بودند.

همسر آموزگار
آموزگار زمان تحصیل در آمريكا با دانشجويی آلمانی‌الاصل و تبعۀ آمريكا ازدواج کرد. همسر آموزگار در نخستین سال‌های ازدواج، به بیماری استخوان مبتلا شد و بیش‌تر بستری بود. آن‌ها صاحب فرزند نشدند.
«وی زنی ساده‌دل و محزون بود. به کارهای نیک و خدمت به بشر، میل و رغبتی فراوان داشت. چند کودک بی‌سرپرست را با هزینۀ خود نگه‌داری می‌کرد و به قدر استطاعت در میان مردم فقیر جنوب شهر خواربار و لباس تقسیم می‌كرد. از تجملات زندگی دوری می‌جست و از تشریفات بیزار بود. کارهای نوع‌دوستانه‌اش از روی اعتقاد و اخلاص بود نه به قصد جلب توجه. آ‌‌ن‌چه مسلم است این است که در چند سالی که در ایران اقامت داشته، هیچ‌گونه عملی از او دیده نشده که مغایر با موازین اخلاقی بوده باشد و به عکس بسیاری از همسران رجال سیاسی، هیچ‌گاه در امور کشور دخالت نمی‌کرده است. شاید علتش این بود که آشنایان خاصی در ایران نداشت. اگر ایل و تبار او ایرانی یا در ایران بودند، احتمالا همان کارهايی را می‌کرد که بسیاری از همسران رجال سیاسی کردند.۱

سمت‌های آموزگار
پس از جنگ جهانی دوم، آمريكا برای تحکیم پایگاه و توسعه و گسترش نفوذ خود در ایران، سازمان «اصل چهار» را تاسیس کرد. هدف سازمان مزبور، دادن کمک‌های بلاعوض به دولت ایران برای برنامه‌های عمرانی بود، اما در واقع، پایگاهی برای اعمال سیاست ویژۀ آمريكا در ایران بود. کارکنان ایرانی سازمان مذکور نیز فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های آمريكا بودند. به همین منظور جمشید آموزگار وارد سازمان اصل چهار شد و پس از اندک زمانی، معاونت ادارۀ مهندسی بهداشت که تخصص او بود به وی محول شد.
آموزگار جزء نخستین جوانان طرفدار آمريكا بود که شغل سیاسی نسبتا مهمی به او واگذار شد که معاونت وزارت بهداری در ۱۳۳۴ بود. او پس از سه سال، به مقام وزارت کار دست یافت. در ۱۳۳۸ نیز به وزارت کشاورزی رفت و قانون اصلاحات ارضی را به تصویب رساند.
در اردیبهشت ۱۳۴۴ از طرف نخست‌وزیر وقت، امیرعباس هویدا به وزارت دارايی انتخاب شد و حدود هشت سال در این مقام بود. در این دوره، قانون جدید مالیات بر درآمد را از تصویب مجلس گذراند. در همین سمت بود که با مسئله نفت آشنا شد و نمایندگی ایران در مجامع بین‌المللی در باب تولید و قیمت نفت به وی سپرده شد. او در این مقام به مرور شهرت بین‌المللی به دست آورد. در جلسات اوپک، بیش‌ترِ نمایندگان سایر کشورها از او پیروی می‌کردند.
آموزگار که داعیۀ نخست‌وزیری داشت، وقتی وزیر دارايی بود، همواره با هویدا در جدال بود و کارهای وزارت دارايی را مستقل انجام می‌داد. مبارزۀ پنهانی این دو تن پس از چند سال آشکار شد ولی هویدا بی‌کار ننشسته بود. هویدا توانست بخش مهمی از سازمان‌های وابسته به وزارت دارايی را از قلمرو وزارت آموزگار جدا کند و به این‌گونه از قدرت اجرايی وزارت دارايی به طرز محسوسی بکاهد.
او در اردیبهشت ۱۳۵۳ به وزارت کشور و سرپرستی سازمان امور اداری و استخدامی کشور منصوب شد. این دو مقام، مستقیم زیر نظر شاه بودند، بنابراین تا حدی از نفوذ هویدا خارج شد. در وزارت کشور، معاونان و استانداران را تغییر داد، اما ناتوان‌ترین، ناآگاه‌ترین و بی‌تجربه‌ترین افراد را انتخاب کرد. پس از اندک زمانی به اشتباه خود پی برد و برای جبران، اقدام کرد. انتصابات جدید او نيز درست نبود و بر شدت بحران وزارت کشور افزود.
در ۱۳۵۴ که به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران در جلسات اوپک در وین شرکت کرده بود، به همراه سایر اعضا، توسط کارلوس تروریست مشهور بین‌المللی به گروگان گرفته شد تا سرانجام با وساطت برخی از کشورها و پرداخت مبلغ قابل توجهی پول آزاد شدند.
سایروس وانس، وزیر خارجۀ آمريكا به آموزگار نظر مساعد داشت. «آموزگار در خرداد ۱۳۵۶ با سایروس وانس در پاریس دیداری داشت که نقش آموزگار را در جریان کنفرانس شمال و جنوب ستود. ویلیام سولیوان هم از او تمجید کرده بود. ۲»

نخست‌وزیری آموزگار
آموزگار در ۱۳۵۵ به جای هویدا به دبیر کلی حزب رستاخیز انتخاب و در کابینه نیز به سمت وزير مشاور نايل شد. پس از این که هویدا به وزارت دربار منتقل شد، آموزگار در مرداد ۱۳۵۶ از سوی شاه به نخست‌وزیری انتخاب شد. نيمی از اعضای کابینۀ وی، اعضای کابینۀ هویدا بودند که به اصرار شاه و هویدا به آموزگار تحمیل شده بودند. نیمۀ دیگر را نیز با مشورت محمد یگانه، دوست دیرینش از دوران تحصیل در آمريكا و علی فرشچی، رئیس دفتر و پیشکار خودش از میان تکنوکرات‌های بی‌تجربه که تنها به مدارک علمی آن‌ها توجه شده بود، انتخاب کرد.
وقتی هویدا به وزارت دربار منتقل شد، دشمنی وی و آموزگار هم‌چنان ادامه داشت. هویدا در این مقام که به شاه نزدیک‌تر بود، تحریکاتی علیه آموزگار انجام می‌داد. شاه نیز انجام این دستورات را به نخست‌وزیر دیکته می‌کرد. آموزگار این توانايی را در خود نمی‌دید تا از اجرای آن‌ها سر باز زند.
در یک سالی که رئیس دولت بود، فضای باز سیاسی که مقدماتش از مدتی پیش فراهم شده بود، زمينه انقلاب ۱۳۵۷ را فراهم ساخت. شایان ذکر است که این برنامه، ابتکار آموزگار یا رجال سیاسی ایران نبود بلکه تجویز دولت آمريكا برای بقای حکومت پهلوی در ایران بود. «این احتمال هم وجود دارد که زمامداران ایران، سیاست کلی دولت وقت آمريكا را آن‌قدر نسنجیده و شتابزده به اجرا گذاشتند که هر عملی برای حسن اجرای آن به کار رفت، به سوء عمل تبدیل شد.۳»
دکتر محمد باهری وزير دادگستری كابينه شريف‌امامی دربارۀ فضای باز سیاسی در مصاحبه‌ای چنین گفت:
«با روی کار آمدن دولت آموزگار، بلافاصله چهره گروه‌هايی با سابقه فعالیت‌های اجتماعی علنی شد. تازگی جلوه فضای سیاسی فقط با برگزاری شب شعر بود که مخالفان دولت و رژیم در میان شرکت‌کنندگان بودند که آن هم ظاهرسازی بود... در همان موقع، واقعه کاروانسرا سنگی روی داد که چند تن از جمله خانمی از دانشگاهیان مجروح شدند. مقامات حزب رستاخیز مطلقا از جریان آگاه نبودند ولی منتشر کردند که فاشیست‌های رستاخیزی به آزادی‌خواهان حمله بردند. نخست‌وزیر(آموزگار) هم برای همان خانم سبد گل فرستاد.۴»
«آموزگار، ظاهرا دبیرکلی حزب رستاخیز را به محمد باهری واگذار کرد ولی در واقع بر آن نظارت داشت. روزنامه رستاخیز به انتشار گفت‌وگوهايی با صاحبان قلم پرداخت. انتشار کتاب آزاد شد و چند تن از ممنوع‌القلم‌ها به مقاله‌نویسی پرداختند... به این ترتیب پیدا بود که تاکیدهای مداوم شاه و دولتیان بر فضای باز سیاسی جز آن که به یاد مخالفان رژیم بیاورد که حکومت در منتهای ضعف قرار دارد و از جانب کاخ سفید زیر فشار می‌باشد، حاصلی نداشت.۵»
دولت برای سرکوبی راهپیمایی‌های مردمی به حکومت نظامی متوسل شد. این در حالی است که به برخورد نظامی با مردم نیز افزوده می‌شد. سرانجام نیز فاجعۀ «سینما رکس آبادان» رخ داد که منجر به برکناری کابینۀ آموزگار پس از ۱۳ ماه زمامداری شد.

نتیجه
دورۀ زمامداری آموزگار از بحرانی‌ترین دوران سیاسی ایران است، اما او پس از پياده شدن از کشتی طوفان‌زدۀ حکومت در دولت شاپور بختیار، راهی آمريكا شد.
در تاریخ مشروطیت هیچ وزیری به اندازۀ وی به مقام وزارت دست نیافت. آموزگار در مجموع ۱۷ سال وزیر بود. آموزگار خود را از همگان بالاتر می‌دانست. به ظاهر وطن‌دوست بود، اما هرگز در ایران برای خود تدارک زندگی ندید. فردی خودخواه، لجوج، خسیس و از مسائل اجتماعی ناآگاه بود. از آن سو، فردی باهوش و پرحافظه نیز بود. در سال ۱۳۳۹ که از دولت کنار گذاشته شد، با چند تن از دوستانش شرکت مقاطعه‌کاری تاسیس کردند ولی به زودی از آن‌ها جدا شد. شاید هم سهام خود را به دیگری واگذار کرد.
آموزگار به ظاهر از سرسپردگان شاه و رژیم بود، اما در چند سال آخر، پنهانی از شاه انتقاد می‌کرد. او حتی در میان دوستان نزدیکش از دشنام دادن به شاه ابایی نداشت. آموزگار مسبب تمام مشكلات را دخالت‌های بی‌مورد و خودخواهی‌های شاه می‌دانست، اما اندیشۀ شاه چیز دیگری بود. شاه تا آخرین دقایق وی را مهره‌ای توانا تصور می‌کرد و بر این باور بود که اگر با استعفای او موافقت نمی‌کرد، شاید حوادث طور دیگری رخ می‌داد.
آموزگار تکنوکرات بود نه مرد سیاسی. در زمینه‌های تخصصی از عهد‌ه كار برمی‌آمد، ‌اما در سیاست به ویژه در دورۀ بحران کاری از او ساخته نبود. «پس از سال‌ها سکوت، بعدها با انتشار یکی دو مقاله، قسمتی از خاطرات خود را منتشر ساخت.۶» این را نیز باید اذعان کرد که آموزگار «غیر از یکی دو مورد که دربارۀ لایحه اصلاحات ارضی و طرح آن در مجلس توضیحاتی داد، دربارۀ دوران نخست‌وزیری خود هرگز مصاحبه‌ای نکرده است.۷»

پی‌نوشت‌
۱. عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۱، تهران: نشر گفتار با همکاری نشر علم، ۱۳۸۰، ص ۳۶.
۲. قانعی، سعید و ديگران، نخست ‌وزیران ایران از صدر مشروطه تا فروپاشی دولت بختیار، تهران: انتشارات علمی با همکاری نشر آسونه، ۱۳۹۱، ص ۶۹۱.
۳. عاقلی، همان، ص ۳۵.
۴. قانعی، همان، ص ۶۹۶ ـ ۶۹۵.
۵. همان، ص ۷۰۱.
۶. همان، ص ۶۹۱.
۷. همان، ص ۷۰۴.

منابع
۱. طلوعی، محمود، داستان انقلاب، نشر علم، ۱۳۷۰.
۲. عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۱، تهران: نشر گفتار با همکاری نشر علم، ۱۳۸۰.
۳. قانعی، سعید و ديگران، نخست‌وزیران ایران از صدر مشروطه تا فروپاشی دولت بختیار، تهران: انتشارات علمی با همکاری نشر آسونه، ۱۳۹۱.
۴. موحد، دو سال آخر(رفرم تا انقلاب)، بی‌جا: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳.

نویسنده: سعیده مرادخانی

مقاله ها مرتبط