اشاره:
«بهاییت» به عنوان یک تشکیلات سیاسی، سالهاست که به عنوان یک جریان تفرقهانگیز و جاسوسپرور در خدمت صهیونیسم و خالق خود یعنی کشور انگلستان است. این که دفتر اصلی این تشکیلات در شهر «عکای» فلسطین اشغالی است و نمایندگانی رسمی در کنست(مجلس اسرائیل) دارد، موضع آن را درباره نظام جمهوری اسلامی ایران مشخص میکند.
به دلیل سابقه تاریخی و ماهیت شرکآمیز عقاید این تشکیلاتِ انگلیسساز و مقابله علما و روحانیان با اندیشه انحرافی و عملکرد خیانتبار آنها نسبت به مردم و وطن، تنفرشان از دستگاه روحانیت کاملا طبیعی است، اما شاید برخی ندانند که چرا آنها از انسان خدوم و بزرگی چون «میرزا محمدتقیخان امیرکبیر» متنفر هستند.
دلیل تنفر از امیرکبیر و چگونگی ابراز آن از سوی جریان بهاییت دو سوالی است که در این مقاله به آنها پاسخ داده شده است. امیرکبیر، نتیجه تلاش و خودسازی محمدتقــی فراهانی فرزند کربلایی محمدقربان که به «امیرکبیر» معروف است در سال ۱۲۲۲ ه.ق در شهر هزاوه فراهان به دنیا آمد. پدرش از آشپزهای خانه سیدمیرزا ابوالقاسمخان معروف به قائممقام فراهانی صدراعظم محمدشاه قاجار بود.
قائممقام به شکل اتفاقی متوجه هوش و استعداد عجیب فرزند آشپزش شد. وقتی دید این نوجوان علاقه زیادی برای علمآموزی دارد تصمیم گرفت استعدادش را پرورش دهد. به این شکل، دوران نوجوانی و جوانی محمدتقی زیر نظر و تربیت قائممقام سپری شد. او شیوههای منشیگری، نامهنگاری و صدور احکام دیوانی را آموخت تا آنجا که قائممقام نگارش برخی احکام و نوشتهها را به او واگذار میکرد. لقب میرزا از این جهت به او داده شده است.
تلاش و صداقت میرزاتقیخانِ جوان تعجب بسیاری از رجال دیوانی را برمیانگیخت. او خودش را به آب و آتش میزد که حقی را استیفا کند، ضرری به بیتالمال نخورد و مردم از مواهب دولتی بهرهمند شوند. برای همین، با وجود حسادتها و بدخواهیها کمکم در کار دبیری و امور دیوانی و اداری پیشرفت کرد. حتی پس از مدتی به عنوان معلم و مربی ناصرالدین میرزا که ولیعهد بود انتخاب شد.
سر برآوردن علیمحمد باب از کیسه استعمار در دورانی که میرزاتقیخان در حال خدمت و تجربهآموزی در عالم سیاست بود، استعمار روس و انگلیس به دنبال نفوذ در بدنه مذهبی و به ویژه نابود کردن دستگاه روحانیت شیعه بودند. در واقع، هم انگلستان و هم روسیه تزاری متوجه شده بودند که تا آن زمان به دلیل وجود روحانیت شیعه و اعتقادات مذهبی مردم نتوانستهاند ایران را به اشغال و استعمار مستقیم خود دربیاورند. بر همین اساس، پرنس «کنیاز دالگورکی» که از کارداران سفارت روسیه تزاری در تهران بود، ادعای مسلمان شدن کرد. او بعد از نفوذ به مجالس درس فرقه شیخیه با طلبهای به نام علیمحمد شیرازی آشنا شد. علیمحمد بهشدت معتاد به حشیش بود. دالگورکی مشغول فریفتن علیمحمد شیرازی شد و با القائات خود موجب «بابِ» امام زمان(عج) خواندن او توسط عدهای از پیروان فرقه شیخیه شد. پس از پاگرفتن فتنه دالگورکی برای ایجاد مذهب جدید در میان شیعیان، سفارت انگلیس و عوامل آن به کمک سفارت روسیه آمدند تا این مذهب انحرافی به ثمر بنشیند. علیمحمد شیرازی ابتدا ادعای باب امام زمان بودن کرد و بعد از مدتی ادعا کرد که خود امام زمان است و اعلام ظهور کرد.
باید به این نکته توجه داشت که گرچه دو کشور استعمارگر بهشدت رقیب هم بودند، اما دشمن خونی نبودند. آنها برای رسیدن به اهدافشان در ایران کاملا هماهنگی داشتند تا بتوانند مقاومت روحانیت و مردم را در هم بشکنند
.
خبر ادعاهای علیمحمد باب و پیروانش به پایتخت رسید. محمدشاه به ولیعهدش ناصرالدین میرزا در تبریز نامه نوشت تا او این ماجرا را به شکل رسمی بررسی کند. از آنجا که ناصرالدین میرزا در آن زمان نوجوان بود، ماموریت اجرای این فرمان بر عهده مربی و همهکارۀ تبریز یعنی میرزاتقیخان امیرنظام قرار گرفت.
محاکمه علیمحمد باب در حضور علما با ابتکار و تدبیر میرزاتقیخان ابتدا علیمحمد شیرازی دستگیر و به تبریز منتقل شد. سپس مجلسی را برای محاکمه او برپا کردند. در این مجلس علمای بزرگ و چند تن از رجال سیاسی بزرگ تبریز، کار محاکمه را انجام میدادند.
بنا بر آنچه ناصرالدین میرزا در «گزارشنامه» خود درباره مجلس محاکمه علیمحمد باب نوشته، ادعاهای علیمحمد شیرازی آنقدر مضحک بوده که علمای بزرگی چون آخوند ملامرتضی علمالهدی، ملامحمود ملاباشی و ملامحمد ممقانی، حتی امیرارصلانخان از رجال سیاسی تبریز هم ادعاهای او را رد کردند. در بخشی از نامه ناصرالدین میرزا خطاب به پدرش آمده:
«بعد از آن پرسیدند كه: از معجزات و كرامات چه داری؟ گفت: اعجاز من این است كه برای عصای خود آیه نازل میكنم و شروع كرد به خواندن این فقره: بسماللهالرحمنالرحیم، سبحانالله القدوس السبوح الذیة خلق السموات و الارض كما خلق هذا العصا آیۀ من آیات.» و اِعراب كلمات را به قاعده نحو، غلط خواند. تای سموات را به فتح خواند. گفتند: مكسور بخوان. آنگاه «الارض» را مكسور خواند. امیراصلانخان عرض كرد: اگر این قبیل فقرات از جمله
آیات باشد، من هم توانم تلفیق كرد و عرض كرد: الحمدلله الذی خلق العصا كما
خلق الصباح و... باب خجل شد.»
به این شکل در این مجلس، رای علما و رجال سیاسی این شد که علیمحمد شیرازی به دلیل اعتیاد به مصرف حشیش دچار پریشانی روان شده و حکم دادند که فلکش کنند تا توبهنامه بنویسد و دیگر از این ادعاها نکند. البته علیمحمد با چندتا چوب، به غلط کردن افتاد و توبهنامه معروف خود را نوشت.
امیرکبیر دست استعمار را پشت فتنۀ باب دید مدتی بعد از چوب خوردن و توبهنامه نوشتن علیمحمد شیرازی، محمدشاه قاجار مرد و ناصرالدین میرزای ۱۸ ساله پادشاه ایران شد. میرزاتقیخان فراهانی هم به صدرات اعظمی کشور منصوب شد. پس از این، آشفتگیهای سیاسی و اقتصادی کشور میرزاتقیخان را مشغول کرد. در این زمان، روسیه و انگلیس فرصت را برای شورش و ایجاد ناامنی به وسیله طرفداران «باب» در سراسر کشور مناسب دیدند. به این شکل تعدادی از بابیها به سرکردگی ملاحسین بشرویهای، میرزا حسینعلی نوری
از وابستگان سفارت انگلیس و محمدعلی بارفروشی از اعضای حلقه نخست پیروان باب، در قلعه طبرسی مازندران دست به شورش زدند. طی این شورش چند روستا به آتش کشیده شد و اهالی دهکدههای افرا و واسکس، توسط بابیها قتلعام شدند. اندکی بعد طرفداران باب در شهرهای زنجان، یزد و شیراز هم دست به شورش و کشتار مخالفان زدند. خبر فتنهگریهای طرفداران باب که به پایتخت رسید، امیرکبیر شروع به پیگیری کرد. او اینبار دست حمایت دو سفارت روس و انگلیس را از فتنهگران مشاهده کرد.
قاطعیتی که چشم فتنه را کور کرد امیرکبیر چاره مقابله با فتنهگران را در دست علما و روحانیان بزرگ میدانست. او نامهای به علمای تبریز نوشت و حمایت سفارتخانههای روس و انگلیس از فتنهگران بابی را به اطلاع ایشان رساند. در ضمن از آنها خواست که علیمحمد باب با در نظر گرفتن ارتباطش با دو کشور روس و انگلیس و آسیبی که طرفدارن او به امنیت کشور وارد کردهاند مجددا محاکمه شود.
با بصیرتی که امیرکبیر از خود نشان داد، باب دستگیر و مجددا توسط علمای تبریز محاکمه شد و حکم اعدامش صادر. او را در روزهای پایانی شعبان ۱۲۶۶.ق در شهر تبریز و مقابل ارگ دولتی اعدام کردند. از طرف دیگر امیرکبیر با قاطعیت، نیروی ارتش را به جنگ با شورشیان به شهرهای مختلف فرستاد و این فتنه را کاملا سرکوب کرد. حتی بعد از امان دادن دو سفارت روس و انگلیس به رهبران شورشها شروع به مقابله با دو دولت استعمارگر روسیه تزاری و انگلستان کرد و پناهندگان به این دو سفارت را به عثمانی تبعید کرد.
بعد از شهادت امیرکبیر که به توطئه سفارتخانه انگلیس و عوامل درباری آن اتفاق افتاد، رهبران شورشی بهایی دوباره به ایران بازگشتند و در دورههای بعدی تاریخ -از مشروطه گرفته تا پهلوی پدر و پسر- ضربههای کاری و بزرگی به کشور وارد کردند. با این حال واقعیت این است که بصیرت امیر باعث شد وطن از فتنه بابیان و بهاییان برای مستعمره شدن ایران به دست روس و انگلیس در امان بماند.
نمونههای تحریف تاریخ و تخریب شخصیت امیر به دلیل بصیرت ویژه و رفتار مقتدرانه امیرکبیر در ناموفق شدن نقشه عوامل استعمار روس و انگلیس، کینه او بر دل اعضای این تشکیلات ماند. اعضای این فرقه نسل به نسل در کتابها و مجلاتشان تا توانستند نقش مفید و پررنگ امیرکبیر را تحریف کردند و به تخریب شخصیت او پرداختند. مثلا یحیی دولتآبادی که بر اساس اسناد غیرقابل انکار «ازلی
مسلک» و از مریدان شیخاحمد روحی بود در کتاب خاطراتش به نام «حیات یحیی» خوشحالیاش از شهادت امیرکبیر را اینگونه بیان میکند: «بعد از کوتاه شدن سایه امیرکبیر از سر مملکت عموما و دارالفنون خصوصا، با وجود بدگمانی که شاه از این موسسه علمی حاصل نموده و توجهی که دولتیان به محو شدن تمام آثاری که از امیرکبیر باقی مانده دارند، [دارالفنون باقی] ماند.»
همچنین عباس افندی پسر بزرگ میرزاحسینعلی در «توقیعات» خود مینویسد: «میرزاتقیخان امیرنظام سمند همت را در میدان خودسری و استبداد بتاخت. این وزیر، شخصی بود بیتجربه و از ملاحظه عواقب امور، آزاده و سفاک و بیباک و در خونریزی، چابک و چالاک. حکمت حکومت را شدت سیاست دانست و مدار ترقی سلطنت را تشدید و تضییق و تهدید و تخویف جمهور میشمرد و چون اعلیحضرت شهریاری ناصرالدین شاه در سن عنفوان شباب بودند، وزیر به اوهامات غریبه افتاد و... بی مشورت وزرای دوراندیش، امر به تعرض بابیان کرد.»
و یا عباس امانت از روسای جامعه بهاییان آمریکا در کتاب «قبله عالم» چنان تهمتها و دروغهایی به امیرکبیر نسبت داده که هر صاحب خردی را به این نتیجه میرساند که نوشتههایش از سر کینهورزی به شخص امیرکبیر است. او در صفحه ۸۲ این کتاب، امیرکبیر را وابسته به سفارت انگلیس معرفی میکند و مینویسد: «میرزاتقیخان در مقابل پشتیبانی روسها از قهرمان میرزا، عقیده داشت که بدون رضایت انگلیسیها هیچ کس نمیتواند در اینجا فرمان براند و هیچ پادشاهی نمیتواند مملکت را اداره کند.»
اینها تنها سه نمونه از تخریب شخصیت امیرکبیر و تحریف تاریخ از سوی بهاییان است. متاسفانه انبوهی از کتابها، سایتها و وبلاگها وجود دارند که چنین دروغهایی را از زبان عناصر بهایی و یا جاهلان غربگرا نشر میدهند. بهاییان بنا بر اوهام خود ادعا کردهاند که امیرکبیر در موقع کشته شدن در حمام فین کاشان گفته از رفتارم با بابیان پشیمانم و باید جزای کارهایم را بپردازم.
درسی از تاریخ علاوه بر خدمات شایانی که امیرکبیر در طول سه سال صدراعظمی خود در بخش اقتصاد، فرهنگ و سیاست به وطن کرد، بصیرت بینظیر او در دیدن عوامل اصلی فتنه باب یعنی استعمار روسیه و انگلیس گرچه موجب کینهورزی آنها شد، اما باعث شد کشور و عقیده مذهبی مردم حفظ شود.
هوشیاری در برابر دشمنان دین و وطن و فریب شعارهای به ظاهر زیبا را نخوردن، یکی از درسهایی است که باید از امیرکبیر بیاموزیم. شعارهای فریبندهای چون «دفاع از حقوق بشر و حقوق اقلیتها»، «دفاع از حقوق زنان و جوانان»، «حفظ محیط زیست» و «حمایت از حیوانات» که از سوی عوامل و رسانههای استکباری مدام تکرار میشوند، همچنین برخورد قاطعانه و بدون مماشات با عوامل استعمار، درس دیگری است که میتوان از عملکرد امیرکبیر گرفت و آن را چراغ راه کرد.
نویسنده: انوشه میرمرعشی
منابع
۱. امانت، عباس،
قبله عالم؛ ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی در ایران، ترجمه: حسن کامشاد، نشر کارنامه، چاپ اول، ۱۳۸۳.
۲. دولتآبادی، یحیی،
حیات یحیی، جلد اول، انتشارات فردوس، چاپ اول، ۱۳۸۷.
۳-زاهدزاهدانی، سعید،
بهاییت در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۴.
۴-صادقی، مریم،
واکاوی در لجنه، دفتر پژوهشهای موسسه کیهان، چاپ اول، ۱۳۹۲.
۵-مکی، حسین،
زندگانی میرزاتقیخان امیرکبیر، انتشارات علمی، چاپ سوم، ۱۳۲۳.