مسیحیت در یک بازه طولانی و تدریجی با چالش بزرگی مواجه شد. این دین الهی به مدد تحریف تحمیلی، در اغلب رخدادهای ظالمانه در جهان، سر در گریبان گرفت و کارش از سکوت گذشت و به نام دین صلح، گاهی در شنیعترین رفتارها با هوسرانان همراهی کرد و این، آن بلایی است که عدهای برای اسلام به انتظار نشستهاند.
امروز منقلب کردن چهره اسلام، ماموریتی است که توسط عدهای پژوهشگرنما انجام میشود. اینها برای اینکه عقلها را برای کنار آمدن با قدرتها مجاب کنند، باید یکسره قلم بتراشند و حرف ببافند.کسانی که حوصله جهاد ندارند و قصاص و حد و تعزیر برایشان، چندش میآورد. کسانی که از یک طرف، قدرت را میطلبند و از طرف دیگر، دلشان برای مهرهگیِ غربیها قنج میزند.
یکی از دستاویزهای احتجاج این افراد، تاریخ زندگی ائمه است و انتسابهای فامیلی با خلفا. سرنوشت خیلی از این بزرگواران را که بخوانیم، میبینیم به نوعی با خلفا حشر و نشر داشتهاند وگاه دخترانشان را به خلفا دادهاند و گاه خودشان داماد خلفا بودهاند.
پژوهشگرنماها مراوده با دستگاه قدرت را نوعی نرمش از جانب امامان معصوم تعبیر میکنند و غصب و قساوت خلفا را صرفا «فراخوان» تعبیر میکنند که با لبیکگویی از جانب ائمه روبهرو شده و به دموکراسیخواهی ائمه معنی میشود. از این منظر، امامان ما اصلا از طرف حکومتها زیر فشار نبودند و خودشان آزادانه به فراخوانها لبیک میگفتند تنها به قصد نفوذ به دستگاه خلافت، به این نیت که معنویت مردم را بالا ببرند. مدعیان چنین استدلال سبُکی، خودشان را متخصص دین میدانند چون دکترای عرفان دارند و استاد دانشگاه هستند.
آیا کمترین سوال برای خود این افراد ایجاد نمیشود که فراخوان و نفوذ چه معنی دارند؟ آیا خلفا صرفا یک فراخوان عمومی صادر میکردند و هر کسی میتوانسته داوطلبِ حضور در دستگاه حکومت بشود؟ آیا خلفا وقتی امامان معصوم با آن همه اقبال عمومی به این فراخوانها لبیک میگفتند، درباره قصد آنها برای حضور در دستگاهشان چه فکری میکردند؟ در یک تاریخ حدودا دویست ساله چرا فقط همین چند نفر در فراخوانها شرکت کردهاند و از نفوذیهای دیگر در دم و دستگاه خلافت خبری نیست؟ آیا این سوال برای پژوهشگرنماها پیش نمیآید که اگر امامان جز بالا بردن معنویت مردم هدفی نداشتند چرا دچار این همه زندان و آوارگی و تبعید و دوری از وطن و خانواده شدهاند؟!
این جماعت در توجیه برای کنار آمدن خودشان با ظالمان جهان، در حالی تاریخ زندگی امام باقر، امام صادق و امام رضا علیهمالسلام را تحریف میکنند که از روایات و احادیث و نقلهای تاریخی در تقیه به معنای پنهانکاریِ این سه امام عزیز چشمپوشی کردهاند. مشکل بزرگ این مدعیانِ کنار آمدن امامان معصوم با خلفا زمانی به اوج میرسد که درباره دوران امام هفتم خودشان را به غفلت و تساهل میزنند و به زندگی سرتاسر زندان و آوارگی این امام بزرگوار نمیپردازند، چرا؟ چون در الگوی تحمیلیشان جا نمیگیرد.
بر مبنای این الگوی غلط،کار ائمه، تسامح با غاصبان بوده و هیچ پنجه در پنجه آنها نبودند و نظری به کسب حکومت نداشتند. الگویی که کارش حذف و اضافه هواخواهانه تاریخ و تحمیل تفسیرهای کِشی بر زندگی ائمه است؛ وقتی نمیخواهید مثل ائمه باشید، رخدادها و حوادث زندگیشان را به سمت هوای دلتان طوری بکِشید که کاملا منطبق بشود.
در این میان تنها یک مانع است که نمیگذارد عدهای بتوانند با خوانش دلبخواهی، تاریخ زندگی سراسر مبارزه ائمه را یکسره کنند. مانعی که اجازه نمیدهد پژوهشگرنماها بتوانند به مردم بقبولانند که دعوی حکومت و کسب قدرت بر اساس دین به طور کلی اشتباه است و باید مثل ائمه در بازی قدرتهای حاکم بر جهان چنان حل شد که دیگر دستآویزی برای تحریم و تحمیل در چنته قدرتها باقی نماند.
اسلام برای مسیحی شدن رادعی دارد به نام «حسین». وجود او، یک قطعه از تاریخ است که از هر طرف نگاهش کنی، با ظلم و ظالم نمیسازد. شهادت حسینبنعلی علیهالسلام تا ابد نمیگذارد که زندگی امامان معصوم شیعه به دست پژوهشگرنماهای نرمفکر تحریف بشود. تمام.
نویسنده: زهره علیعسگری