اشاره: شاید اگر در سال ۱۳۴۴ و چندین سال بعد از آن که اندیشه به وجود آوردن تشکیلاتی به نام مجاهدین خلق در ذهن افرادی مثل محمد حنیفنژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیکبین(معروف به عبدی) شکل گرفت، از ایدئولوژی و روش و هدف این تشکیلات سوال میشد، کسی نمیتوانست بر آن ایرادی وارد کند چون مطالبات آنها و اهدافشان مشروع جلوه داده میشد یا لااقل مبهم بود. بهتدریج و در طول زمان، سازمان مجاهدین خلق که در ابتدا مبارزه با رژیم شاه را با رویکرد و مشی مسلحانه در دستور کار قرار داده بود، هویت اصلی خود را رو کرد و انحرافی که از ابتدا در عقاید اعضای سازمان بود، گسترش یافت و در نهایت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با کشتار و ترورهای گسترده به اوج خود رسید و منافقین چهره پلید خود را به همگان نشان دادند.
مجاهدین خلق از نظر سیاسی و ایدئولوژیک، در اصل پرورشیافته جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. بنا به گفته مهندس بازرگان، مجاهدین خلق فرزندان نهضت آزادی هستند و مبانی فکری و تعلیمات اولیه آنها ماخوذ از بحثها و کتابهای وی و نهضت آزادی بوده است. اگر نگاهی به تلاشهای اولیه این تشکیلات بیندازیم، درمییابیم که آنها با راهاندازی گروههای مطالعاتی و ارتباطی چون گروه ایدئولوژی، گروه سیاسی، گروه کارگری، گروه مطالعات روستایی و گروه روحانیت، سعی داشتند تا بخش زیادی از جامعه را متوجه و همراه خود کنند. به عنوان مثال میتوان از تلاش مجاهدین برای جلب حمایت امام خمینی(ره) که در نجف تبعید بودند و اعزام نمایندهای نزد ایشان نام برد که این تلاش با تیزبینی حضرت امام به نتیجهای نرسید.
***
اگر به مبانی فکری مجاهدین خلق که بعدها نام منافقین به خود گرفتند و در حال حاضر پرونده سیاهشان پر از شرارت، خرابکاری، کشتار و ترور است ورود کنیم، به کلمهای به نام التقاط میرسیم. اینها از ابتدا با التقاط اسلام و مارکسیسم، راهی انحرافی را در پیش گرفتند و خشت اول را کج گذاشتند. برای توضیح بیشتر به قسمتی از بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان، جلد یک، صفحه ۱۱۵ استناد میکنیم «... اولین نتیجهگیریهای تاریخی مربوط به حوادث این دوران(مبارزات دهه ۴۰) آشکار میساخت بدون مطالعه و کاربرد قوانین علمی و در مبارزه انقلابی، هیچگونه پیشرفت و پیروزی امکانپذیر نیست. این قوانین نیز به هر حال جز با مطالعه و کاربرد اندیشه مارکسیستی-لنینیستی، اندیشهای که برای اولینبار در طول تاریخ با برخورد علمی با تاریخ و جامعه، مسیر تحولات و قوانین تغییرات اجتماعی را فرموله کرد غیرممکن بود... این امر مخصوصا از آن نظر قابل توجه بود که فرهنگ مذهبی با آن که از همه زواید ارتجاعی، قشرهای خرافی و... تا حد امکان زدوده شده بود، به هیچوجه نمیتوانست راهنمای ما در کار سیاسی-تشکیلاتی روز و پاسخگوی مسائل هر روز پیچیدهتر ما باشد... این احساس در همه مشترک بود که مذهب بدون آمیختن مارکسیسم-لنینیسم در متن آن، حتی یک سانتیمتر ما را جلو ببرد.»
***
درباره رهبری، اعضای سازمان ابتدا به رهبری شورایی و در اصل به جامعه بیطبقه توحیدی معتقد بودند، اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با این که هنوز مرکزیتگرایی، اصل بنیادین تشکیلات وانمود میشد، با اقدام سازمان در کاندیداتوری مسعود رجوی برای اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری، بهتدریج فردگرایی تقدم پیدا کرد و به صورت آشکار در سازمان متبلور شد. از دی ۱۳۵۸ مسعود رجوی به عنوان فرد شماره یک سازمان و موسی خیابانی به عنوان فرد شماره دو مطرح شدند.
بعد از کشته شدن موسی خیابانی در بهمن ۱۳۶۰، رهبری مسعود رجوی بر سازمان بلامنازع شد. او در مدتی بیش از سه سال، سازمان را از یک تشکیلات سیاسی-مذهبی به یک فرقه شبهمذهبی-مافیایی تقلیل داد. با این تغییر مهم، مسعود رجوی در جایگاهی نشست که همه اعضای سازمان موظف شدند وفاداریشان را نسبت به او نشان دهند. مجموعه تحولات درونی با هدف مطیعسازی نیروها و تبدیل رهبری جمعی سازمان مجاهدین خلق(اعضای کادر مرکزی) به رهبری خاصالخاص(شخص مسعود رجوی) و تبدیل این رهبری به عنصری مقدس و دستنیافتنی به منظور فرمانروایی محض در امر کنترل نیروها و خطدهی درون و برون، همه و همه از سازمان مجاهدین خلق یک فرقه ایدئولوژیک نظامی ساخت. به عنوان نمونه میتوان به اقدام مسعود رجوی در سالهای بعد اشاره کرد که مریم همسر ابریشمچی از اعضای ردهبالای سازمان را طلاق سیاسی میدهد و بلافاصله او را به عقد خود و بعد طی حکمی به رهبری درمیآورد که تاکنون نیز ادامه دارد.
***
در دوران حکومت پهلوی دوم، سازمان مجاهدین مشی مسلحانه را که از ابتدا در دستور کار خود داشت پیش گرفت، اما ساواک با شبکه اطلاعاتی گستردهای که در کل کشور داشت و عناصر نفوذی که همهجا در خدمتش بودند، مجال زیادی به آنها نداد. تعدادی از افراد تاثیرگذار و کادر مرکزی سازمان نظیر سعید محسن، محمد حنیفنژاد، علی باکری، بهمن بازرگانی، مسعود رجوی و... در همان ابتدا دستگیر و راهی زندان شدند. بهتدریج در مرکزیت سازمان که عضو زیادی از آن باقی نمانده بود اختلافات بالا گرفت. البته سازمان مجاهدین معدود عملیاتهای ترور از جمله ترور دو مستشار عالیرتبه آمریکایی را در بهار سال ۱۳۵۴ انجام داد که نتیجه آن چیزی جز اقدام ساواک برای دستگیری و اعدام عوامل این ترور نبود. بنابراین، این بخش از اقدام سازمان مجاهدین در مبارزه با رژیم شاه هم به نتیجه خاصی نرسید.
***
در نتیجۀ گرایشهای شدید سازمان مجاهدین خلق به اندیشههای مارکسیستی، بهتدریج انشقاق و دودستگی بین سران و اعضای آن به وجود آمد. البته دستگیری نفرات اصلی سازمان توسط ساواک باعث شد که در یک دوره و در اوایل سال ۱۳۵۵ افرادی مثل تقی شهرام به قدرت اصلی بدل شوند و اندیشه التقاطی اسلام و مارکسیسم را کنار بگذارند و تفکرات کاملا مارکسیستی خود را اعلام کنند. در نتیجۀ این تغییرات، در سال ۱۳۵۷ سازمان با دو بخش که یکی مارکسیست بود و به سازمان پیکار معروف شد و یک بخش به نام سازمان مجاهدین به رهبری مسعود رجوی و همفکرانش، بهگونه دیگری ادامه حیات داد.
***
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق ایران به رهبری مسعود رجوی که در زندان نیز توانسته بود با دورویی و نفاق، عدهای را جمع و با خود همراه کند، شکل تازهای پیدا کرد. او و جمع گمراهشدۀ همراهانش بعد از آزادی، بهتدریج نقشههایشان را عملی کردند. آنها در اولین قدم، محل بنیاد پهلوی را اشغال کردند و در گامهای بعدی، خانههای تیمی نیمهمخفی و مخفی در سراسر کشور ایجاد کردند و به جمعآوری اسلحه و مهمات و اختفای آنها پرداختند. همچنین در یک حجم وسیع، اقدام به جذب نیرو و عضوگیری از بین نوجوانان و جوانان کردند. البته بسیاری از مردم در آن زمان در جریان ایدئولوژی منافقانه و التقاطی سازمان نبودند و آنان را جمعی پاک و مسلمان و قربانی توطئه کمونیستها میپنداشتند.
***
در ابتدای انقلاب، نظر مجاهدین در موضوع انحلال ارتش مثبت و همجهت با گروههای چپگرا بود. همچنین بعد از آن که رهبری روحانیت و موقعیت آن در انقلاب تثبیت شد، سازمان با شعار مبارزه با ارتجاع، تمام نیروهای کارآمد و مجرب روحانیت بهویژه آیتالله دکتر بهشتی، آیتالله خامنهای، حجتالاسلام رفسنجانی و... را زیر فشار تهمت و ناسزا و حملههای ناجوانمردانه تبلیغاتی قرار داد. از همینجا بخش عظیم مردم ایران از سازمان فاصله گرفتند. کار به جایی رسید که سازمان رسما اعلام کرد که تضاد اصلیاش با امپریالیسم آمریکا نیست، بلکه با ارتجاع حاکم است.
از ابتدای پیروزی انقلاب تا قبل از تیر سال ۱۳۶۰ که سازمان مجاهدین به صورت علنی و آشکارا به ترور و مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی روی آورد، برخی از آنها توانستند از طریق بهرهگیری از ارتباطات قدیمی خود با برخی مقامات دولت موقت، نهضت آزادی و تنی چند از روحانیان متنفذ آن سالها، در درون بعضی از مراکز حساس سیاسی و قضایی مانند وزارت کشور، نخستوزیری، دادستانی، دادگاه انقلاب، نیروهای نظامی و انتظامی و حتی حزب جمهوری اسلامی رخنه کنند. همچنین با رسیدن بنیصدر به ریاستجمهوری، سازمان برای تشدید تضاد درونی حاکمیت و مقابله با حضرت امام به همکاری نزدیک با بنیصدر پرداخت. بنیصدر نیز که برای حذف یاران امام به نیروی منسجم و تشکیلاتی احتیاج داشت، به آنان روی خوش نشان داد. بعد از حذف بنیصدر از صحنه سیاسی کشور و فرار او و عدمموفقیت سازمان در رسیدن به اهدافش، تصمیم آنها چیزی جز مبارزه مسلحانۀ آشکار نبود.
***
از روزهای آغازین تیر سال ۱۳۶۰، ترور مسئولان ردهبالای کشور و ائمه جمعه به دست مجاهدین که با نشان دادن چهره اصلی خود چیزی جز گروهک منافقین نبودند، آغاز شد. آنها به هیچ کسی رحم نمیکردند. حتی عده زیادی از مردم عادی هدف ترورهای کور قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
در سالهایی که کشور درگیر جنگ نابرابر با رژیم بعثی صدام شده بود، منافقین هم از داخل سعی در ضربه زدن به انقلاب اسلامی داشتند. ترورها و شرارتها البته به نتیجه نرسید و با ایستادگی و هوشیاری مردم در برابر آنها و عزم جزم نیروهای انقلابی، خانههای تیمی یکی بعد از دیگری لو رفت و تعداد زیادی از سران و اعضای منافقین کشته یا دستگیر شدند.
***
با فرار باقیماندههای منافقین از جمله مریم و مسعود رجوی و ابریشمچی به خارج از کشور، فصل تازهای در دشمنی و شرارت و اقدامات تروریستی آنها علیه نظام جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. آنها در هر کشوری که مستقر شدند، چه در فرانسه و چه عراق و کنار صدام، خباثت خود را به حد اعلا رساندند.
منافقین در دوران جنگ هشت ساله، با اقداماتی نظیر جاسوسی، تخلیه تلفنی، آزار و اذیت اسرای ایرانی از نظر روحی و جسمی و حتی اقدامات نظامی و در اختیار قرار دادن نیرو، خوشخدمتی خود را به صدام و بر ضد مردم تکمیل کردند و اوج ذلت و حقارتشان را نشان دادند.
آخرین اقدام آنها در جنگ هشت ساله، سازماندهی و تدارک یک حمله گسترده با نیروهایشان به خاک کشور بود. البته در مراحل اول با جنایتهای بسیار توانستند پیشرویهایی داشته باشند، اما نیروهای رزمنده ایرانی توانستند شکست خفتباری را در قالب عملیات مرصاد به آنها تحمیل کنند. در نتیجۀ عملیات مرصاد، تعداد زیادی از منافقین به درک رفتند و ضربه دردناکی به تشکیلات آنها وارد شد.
***
بعد از جنگ ایران و عراق، منافقین در محلی موسوم به پادگان اشرف در خاک عراق، زندگی نکبتبارشان را ادامه دادند و دست از توطئه و اقدامات خرابکارانهشان برنداشتند. به عنوان نمونه میتوان به ترور سپهبد شهید علی صیادشیرازی اشاره کرد که گروهک تروریستی منافقین انجام داد. همچنین ترورهای دیگری که بسیاری از آنها حاصل همکاری این گروهک با سازمانهای تروریستی آمریکایی و صهیونیستی در دنیاست. منافقین پس از اخراج از پادگان اشرف، بهطور موقت به کمپ لیبرتی در خاک عراق رفتند و سپس به آلبانی برده شدند.
تعدادی از افراد گمراه هنوز با این گروهک تروریستی همراهی و همکاری میکنند، دست از دشمنی و خباثت علیه جمهوری اسلامی ایران برنداشتهاند و راه باطل خود را ادامه میدهند. به عنوان مثال میتوان به هجمه گسترده اخیر آنها در رسانههای تبلیغی دشمنان و فضای مجازی علیه انتخابات ریاستجمهوری اشاره کرد که البته بعد از ماهها تلاش در ناامید کردن مردم و پایین آوردن مشارکت در انتخابات سیزدهمین دوره ریاستجمهوری شکست کاملی خوردند. دست آخر، وقتی نتوانستند به جایی برسند، به رایدهندگان ایرانی در برخی کشورها فحاشی و حمله کردند و به آنها آسیب زدند.
منابع
۱- ویژهنامه رمز عبور، «منافقین بدون سانسور»، شماره ۲۱، تیر و مرداد ۱۳۹۵.
۲- سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
نویسنده: مصطفی زمانیفر