در زمانی که این شماره (۲۲۶) از مجله فکه به زیور طبع آراسته و حالا منتشر شده است، ۴۴ سال از نخستین انقلاب پیروز و به ثمررسیده تاریخ شیعیان گذشته است و این فراز مهم تاریخ اسلام در پنجمین دهه خود قرار گرفته. انقلابی که در عمر خود فرازونشیبهایی داشته و از گردنههای بس خوفناکی گذشته و توفانها و سیلابهایی را پشت سر نهاده و به کوری چشم بدخواهان جوانی را گذرانده و در آستانه میانسالی است. سرگذشت انقلاب اسلامی ایران که هر روز آن به اندازه عمر یک ملت گذشته، دستخوش جریانها و اتفاقات و رویدادهایی بوده که هرکدام به اندازه مثنوی هفتاد من کاغذ سخن در کنه ذات خود دارند. داستانهایی که هرکدام جای بسی تحلیل دارند و تبیینشان به کرسیهای اختصاصی در کالجها نیازمند است. آنچه که در ماهنامه فکه به شما پیشکش میشود خلاصه نقل داستانهای این انقلاب است. داستانهایی خواندنی که تجدید خاطرهای است برای گذشتگان، بازخوانی است برای نسل حاضر و میراثی است برای آیندگان.
گروه فرقان ابتدا سراغ سپهبد قرنی رئیس ستاد کل ارتش رفت تا به خیال خود، ضلع زور را از بین ببرد. فرقان، سپهبد قرنی را به اتهام فرماندهی ارتش جمهوری اسلامی و سرکوب جداییطلبان کردستان مستحق اعدام میدانست. گودرزی در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸، حمید نیکنام را روانه منزل سپهبد قرنی کرد. نیکنام اولین فرمانده ارتش بعد از انقلاب را با رگبار کلاشنیکف به شهادت رساند. ترور قرنی اولین ترور تاریخ انقلاب بود.
***
سرلشکر محمدولی قرنی که در روزهای میان ۱۲ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در مدرسه رفاه مستقر بود، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب با حکمی از سوی امام خمینی به عنوان رئیس ستاد ارتش منصوب شد. وی تلاش زیادی برای تسلط بر ارتشِ آزادشده از رژیم سلطنت کرد. او گروهی از افسران انقلابی مانند حسن سعدی، یوسف کلاهدوز و سیدموسی نامجو را وارد ستاد مشترک کرد که آنها توانستند مانع نفوذ بسیاری از اخلالگران در ارتش شوند.
***
قرنی در شرایطی فرماندهی ارتش را برعهده گرفت که مناطق کردستان در اوج بیثباتی به سر میبردند و تحرکات گروهکهای ضدانقلاب در این مناطق هر روز شدیدتر میشد. تیمسار قرنی تصمیم گرفت از پادگان سنندج محافظت کند و اجازه ندهد مثل مهاباد سقوط کند. بالگردهای هوانیروز حامل دویست نفر از تکاوران لشکر مرکز، تعدادی از نیروهای داوطلب لشکر۸۱ زرهی و عدهای از پاسداران کرمانشاه در پادگان سنندج به زمین نشست. سرلشکر فلاحی، فرمانده نیرویزمینی ارتش وارد پادگان شد و همراه سایر مدافعان به مقابله با مهاجمان پرداخت. سرانجام، سرلشکر قرنی با قاطعیت خودش و مقاومت مدافعان پادگان، تا دوم فروردین سال ۱۳۵۸ حلقه محاصره پادگان را شکست و مانع سقوط آن شد.
با دادن گزارشهای اشتباه به تهران -که قرنی از داخل پادگان، مردم کُرد را قتلعام کرده- تماسهای زیادی برای پایان دادن به درگیریها با قرنی گرفته شد؛ از جمله از سوی آیتالله طالقانی. سرلشکر قرنی به آیتالله طالقانی پاسخ داد «سید بزرگوار! به جدت قسم، من دستور دادهام از پادگان دفاع کنند. اگر پادگان سقوط کند، این منطقه به خاک و خون کشیده میشود. هم مردم عادی کشته میشوند، هم ارتش نابود میشود.»
***
سرانجام هیات بلندپایه شورای انقلاب و دولت موقت با حضور شهید بهشتی، اکبر هاشمیرفسنجانی، ابوالحسن بنیصدر، احمد صدر حاجسیدجوادی وزیر کشور، به ریاست آیتالله طالقانی راهی سنندج شد. وزیر کشور خواهان پایان درگیریها و در واقع پایان دفاع سرلشکر قرنی از پادگان سنندج بود. قرنی پاسخ داد «تا موقعی که اینجانب از طرف رهبر انقلاب مسئولیت اداره ارتش را دارم، از انجام نظر جنابعالی و آزاد کردن افرادی که به داخل پادگان بهمنظور قتل و غارت هجوم بردهاند و تا زمانی که متجاوزان گمراه، شهر را به وضع آرام قبل برنگردانند یعنی تا زمانی که ایستگاه رادیو تلویزیون در دست افراد مجاهد از کرمانشاه و ساختمانهای ستاد لشکر و فرودگاه مجددا به مسئولان معینشده واگذار نگردد و سرهنگ صفری فرمانده لشکر۲۸ کردستان خود را به ستاد نیرو در تهران معرفی ننماید، با وجود تمام ارادتی که به شخص حضرت آیتالله طالقانی و جنابعالی دارم، در مقابل خواست تعدادی اجنبی تسلیم نخواهم شد.»
دولت موقت در اولین اقدام، سرلشکر قرنی را از کار برکنار و منزوی ساخت و همین فرصت، قرنی را اولین طعمه تروریسم پس از انقلاب اسلامی کرد. سرانجام آنچه در ذهن گروه فرقان برای تحقق شعار «حذف مثلث زر و زور و تزویر» بالقوه بود، در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ در خیابان مصدق(ولیعصر(عج)) نزدیک سینما استقلال جنبه عملی پیدا کرد.
***
صبح روز حادثه، یک گروه نقاش ساختمان به خانه سرلشکر قرنی آمدند تا بخشهایی از منزل را رنگ کنند. محسن شجاعی محافظ قرنی به نقاشها گفت مواظب باشند، یکوقت درِ حیاط را باز نکنند. قرنی یک سینی چای آورد و شجاعی با اشاره به اشخاصی که از هتل روبهروی خانه سرلشکر قرنی مدام به حیاط نگاه میکردند، خطاب به قرنی گفت «این
ها که آن بالا نشستهاند، مدام دارند ما را کنترل میکنند.» قرنی گفت «تو چقدر به اینها گیر میدهی!»
ساعت ۹ صبح درِ خانه را زدند. تا شجاعی بلند شود در را باز کند، پسربچهای که کمک نقاشها بود دوید و در را باز کرد. شجاعی به بیرون که رسید، یکی از اعضای گروه فرقان اسلحه کلاشنیکف را زیر گلویش گذاشت و کلت شجاعی را از دستش گرفت و با ضربهای، خشابش را بیرون پراند و گوشه باغچه انداخت. بعد رضا نیکنام رفت و سرلشکر قرنی را به رگبار بست. یک گلوله به ران پای چپ و یک گلوله هم به سمت راست شکم زیر جناق سینه اصابت کرد.
او را به بیمارستان مهر منتقل کردند و برای بیرون آوردن گلولۀ زیر جناق، قرنی را بهسرعت به اتاق عمل بردند، اما متاسفانه تیر به شریان اصلی و آئورت برخورد کرده بود. گروه خون قرنی هم از نوع منفی و نایاب بود و بدتر از همه این که از زمان ترور قرنی تا رساندن او به بیمارستان زمان زیادی گذشته بود. در نهایت معالجات موثر نیفتاد و سرلشکر قرنی به شهادت رسید.
***
فرقان در توجیه ترور سرلشکر قرنی در توصیفی بسیار افراطی، نقش ارتش در وقایع کردستان را با جنایات مهاجمان مغول و تاتار و جنایتکاران نازی و آدمکشان اسرائیلی مقایسه کرد. حتی خود گروههای درگیر مخالف، چنین ادعایی در این حد نداشتند.
ساعت ۱۰ صبح چهارم اردیبهشت ۱۳۵۸ مراسم رسمی تشییع جنازه سرلشکر سیدمحمدولی قرنی اولین رئیس ستاد ملی ارتش ایران با حضور مهندس بازرگان نخستوزیر و جمعی از امرای ارتش از مقابل بیمارستان۵۰۱ ارتش تا خیابان تختطاووس(شهید مطهری فعلی) برگزار شد. مردم شعار میدادند «برادر ارتشی! شهادتت مبارک.»
نویسنده: محمد گرشاسبی