برایتان در شمارههای قبل نوشتیم که صهیونیستها بعد از اینکه به خاطر فتوای علمای فلسطین از خریدن زمین ناامید شدند، برای تصاحب زمین و ایجاد کشوری صهیونیستی روی به کشتار، غارت و اشغال خانههای مردم فلسطین آوردند؛ اما اینکه این کشتارها چگونه انجام شد و فلسطینیها از چه زمانی کاملاً متوجه خطر صهیونیسم برای کشورشان، جهان اسلام و بشریت شدند، داستان طولانیای دارد که سعی میکنیم در این شماره از سلسله مقالههای تاریخ یهود و صهیونیسم به شکل مختصر آن را توضیح دهیم: غارت میکنیم، پس هستیم! یک سال بعد از صدور اعلامیه بالفور، ژنرال «آلبنی» صهیونیست که اصالتاً انگلیسی بود، برای تشکیل ارتشی غیررسمی متشکل از صهیونیستهای جوان، تلاش بسیاری را آغاز کرد که نتیجه تلاش او به شکلگیری گروههای تروریست انجامید. گروههایی که با حمله دستهجمعی به خانهها و باغات فلسطینیها در منطقه شمالشرقی این سرزمین، اقدام به سوزاندن آنها و محصولات کشاورزی مردم فلسطین میکردند و اگر کسی در برابر این رفتار آنها مقاومت میکرد او را میکشتند. هدف اصلی صهیونیستها از این اعمال بیشتر ترساندن مردم فلسطین و وادار کردن آنها به فروش زمین بود. این نوع حرکتها به صورت پراکنده ادامه داشت تا اینکه جنگجهانی دوم پایان یافت و در این زمان هم دیگر به خاطر فتوای محکم علما مبنی حرام بودن فروش زمین به صهیونیستها، عملاً زمینی به آنها فروخته نمیشد. پس دو برنامه در دستور کار صهیونیستها قرار گرفت. اول، بهرهبرداری از دروغی که به صورت گسترده در رسانههای جهانی خود به شکل مکرر گفته بودند و آن هم افسانه «هلوکاست» بود و دوم اشغال رسمی کشور فلسطین.
کشوری جعلی بر روی نقشه جهان صهیونیستها برای دستیابی به هدف اول در طول دوسالی که از پایان جنگجهانی دوم میگذشت، برای همه مردم جهان و به ویژه مسئولان حکومتی کشورهای جهان تا توانستند مظلومنمایی کردند و در رسانههایشان اعلام کردند که چون مردمان جهان در حق یهودیان عالم ظلم کردهاند(!)، پس آنها باید جبران کنند. آنها هم واقعاً به فکر جبران افتادند و به این ترتیب در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷.م (۱۳۲۶.ش) مجمع عمومی سازمان ملل برای جبران ظلمهایی که به یهودیان در جنگجهانی شده بود، با تصویب طرح تقسیم فلسطین، به حضور صهیونیستها در سرزمین فلسطین رسمیت بخشید!
حالا دیگر نوبت اجرای برنامه دوم شده بود. البته صهیونیستها قبل از اجرای برنامه دوم در رسانههایشان برای مردم غرب کاملاً جا انداخته بودند که «فلسطین سرزمینی است بدون سکنه برای مردمانی بدون سرزمین». پس به این ترتیب اولین قتل عام مردم فلسطین اعم از مرد و زن و کودک در دِیر یاسین به رهبری مناخین بگین و اسحاق شامیر اتفاق افتاد که در جریان آن ۲۲۵ فلسطینی کشته شدند. تنها چند ماه بعد از این کشتار، صهیونیستها در دهکده ناصرالدین ۵۰ فلسطینی را در یک شورش کشتند. بعد از آن جنایت شهر صفد به دست صهیونیستها اتفاق افتاد و بعد از آن... .
مردم جهان به دلیل سلطه صهیونیستها بر رسانههای جهان اصلاً از جنایات آنها خبردار نشدند و این بهترین فرصت بود برای آنها بود که همچنان به جنایاتشان ادامه بدهند. بنابراین با کوشش رهبران صهیونیست در سطح جهان و به ویژه در سازمان ملل، آنها توانستند نظر کشورهای غربی را برای تشکیل کشور اسرائیلی آن هم در خاک اشغال شده فلسطین، جلب کنند. به این ترتیب درست در روز ۱۴ می ۱۹۴۸.م (۱۳۲۷.ش) و در ساعت چهار بعد از ظهر دولت غاصب اسرائیل اعلام موجودیت کرد و تنها شش ساعت بعد آمریکا این دولت و کشور جعلی آن را به رسمیت شناخت و بعد از آن کشور انگلستان، سوئد، آلمان و... این کشور را به رسمیت شناختند و متأسفانه فردای آن روز محمدرضا پهلوی از طرف ایران به عنوان اولین کشور اسلامی، این دولت و کشور اسلامی را به رسمیت شناخت! حالا دیگر دست صهیونیستها برای اشغالگری و کشتار بیشتر باز شده بود.
و جاهدوا فی سبیل الله... اولین حرکت فلسطینیها برای مقابله با سربازان یهودی که به جای اشغالگران انگلیسی وارد سرزمین فلسطین شده بودند، با تشکیل حزب سیاسی استقلال آغاز شد. این حزب را بزرگان فلسطینیای چون «عبدالهادی، محمد غره دروزه، اکرم زعیتر
۱ و عجاج نویهض
۲» در سال ۱۹۳۲.م (۱۳۱۰.ش) تشکیل داده بودند و هدفشان مقابله سیاسی با توطئهای بود که صهیونیستها در نظر داشتند؛ اما چون در سطح بینالملل کشورهای قدرتمندی چون انگلستان و آمریکا از آنها حمایت نکردند عملاً به نتیجهای نرسیدند. بعد از این حزب چند حزب سیاسی دیگر چون حزب عربی، حزب اصلاح و گروه ملی اعلام موجودیت کردند ولی به دلیل تشکیل گروههای تروریستی چون «آرگون» که مناخین بگین آن را تشکیل داده بود و با قساوت تمام مشغول حمله به مناطق روستایی و کشتار و غارت منابع فلسطینیها بودند، عملاً تشکیل این احزاب سیاسی که از عدم انسجام و اتحاد هم رنج میبردند، هیچ کمکی به وضعیت بغرنج سرزمین فلسطین نمیکرد.
اما تنها گروه جهادی فلسطینی که در آن زمان به رهبری «شیخ عزالدین قسّام» مشغول جهاد با نیروهای انگلیسی بود، فعالیت خود را از سال ۱۹۳۰.م (۱۳۰۸ه.ش) از مسجدی به نام مسجد «استقلال» در حیفا شروع کرده بود. چند سال بعد دامنه این فعالیتهای جهادی به مناطق جنین، طولکرم و نابلس هم رسید، ولی بعد از شهادت عزالدین قسّام متاسفانه کم کم حرکتهای جهادی کمرنگ شد تا جایی که با شروع جنگجهانی دوم تقریباً حرکتهای جهادی و مبارزات فلسطینیها علیه اشغالگران صهیونیست کاملاً متوقف شد.
از سال ۱۹۲۹.م مهاجرت دستهجمعی یهودیان کشورهای مختلف به فلسطین اشغالی رسماً آغاز شد. در اولین مرحله بیش از پنج هزار نفر توسط صهیونیستهای انگلیسی به فلسطین وارد شدند. در مرحله دوم که طی دو سال انجام پذیرفت بیش از نه هزار نفر یهودی دیگر با وعده زندگی بهتر و پول و زمین به فلسطین اشغالی کوچانده شدند. با قدرت گرفتن گروههای تروریستی و اشغال خانهها و باغهای مسلمانان و چپاول اموالشان، صهیونیستها راحتتر و با اطمینان بیشتری شروع به وارد کردن یهودیان بیشتری به ویژه از اروپا به فلسطین کردند، تا جایی که تا شروع جنگجهانی دوم در سال ۱۹۴۵.م (۱۳۲۱.ش) نزدیک به دویست هزار نفر یهودی به فلسطین وارد شده بودند.
جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل بعد از ورود یهودیان اروپایی، آسیایی و حتی آفریقایی به فلسطین اشغالی، روند اشغالگری صهیونیستها سرعت بیشتری پیدا کرد. اخبار جنایات، غارتگریها و کشتار صهیونیستها از طریق فلسطینیهایی که به صورت آوارگانی به کشورهای عربی وارد میشدند به مسلمانان عرب منطقه میرسید و این درحالی بود که «جمال عبدالناصر» در مصر به قدرت رسیده بود. رفتار ضداستکباری او با غرب مورد توجه بسیاری از اعراب قرار گرفته بود و به دلیل تاکید بسیار او بر نژاد عرب و پان عربیسم، وی توانست نظر مسلمانان عرب را برای جنگ با اسرائیلیهای غاصب جلب کند. به این ترتیب در ژوئن سال ۱۹۶۷.م (۱۳۴۶.ش) جنگی شش روزه بین اعراب و اسرائیل اتفاق افتاد که به دلیل عربی بودن این جهاد و نه اسلامی بودن اهداف آن و به دلیل برابر نبودن سلاح اعراب در مقابل صهیونیستها، اعراب نه تنها پیروزی به دست نیاوردند که حتی زمینهای بسیاری از دست دادند. در این جنگ فلسطینیها، قدس، کرانه باختری، مصریها، بخشی از صحرای سینا و سوریه، بلندیهای جولان را از دست داد. این شکست سنگین تا حدود زیادی روحیه جنگ با اسرائیل را در میان اعراب مسلمان ضعیف کرد.
دو سال بعد از این یعنی در سال ۱۹۶۹ صهیونیستها مسجدالاقصی را به آتش کشیدند. این اقدام جنایتکارانه آنها احساسات مسلمانان را بسیار جریحهدار کرد تا جایی که جنگ دیگری میان اعراب و اسرائیل در آن سال اتفاق افتاد که این دفعه هم به دلیل نبود اهداف اسلامی و اعتقادی دوباره شکست سختی برای اعراب ایجاد شد. البته در این زمان سازمان تشکیلات خودگردان به وسیله «یاسر عرفات» با هدف مبارزه با صهیونیستها ایجاد شده بود؛ اما متأسفانه حتی این سازمان هم براساس اهداف اسلامی به دنبال جهاد علیه اسرائیلیها نبود و همچنین با مرگ جمال عبدالناصر در سال ۱۹۷۰.م عملاً به شکل کامل، روحیه جهاد در میان اعراب و فلسطینیها از بین رفت و زمینه برای سازش اعراب و اسرائیل پدید آمد. سازشی که به بدبختی بیشتر مردم فلسطین انجامید.
اما داستان فلسطین به اینجا ختم نشد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مسیری تازه یافت. مسیری واقعی به سمت جهاد، انتفاضه و عزت... .
ادامه دارد...
پینوشتها:
۱ . نویسنده کتاب معروف «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار»
۲ . نویسنده کتاب «پروتکلهای دانشوران صهیون»
منابع:
۱. ماهنامه تخصصی پرسش، شماره پیاپی ۱۲، آبان ۱۳۸۵
۲. کتاب «۵۵۵» نوشته شمس الدین رحمانی، انتشارات نیستان
۳. کتاب «پشت نقاب صلح» نوشته محمد کریمی، انتشارات کیهان