اشاره: هم
زمان با برگزاری جشن
های مردمی ایران به
مناسبت آزادسازی خرمشهر و به
تلافی ضربه سنگینی که به
واسطه عملیات الی
بیت
المقدس بر ماشین جنگی ارتش بعث وارد آمد، رژیم صدام، با هم
دستی رژیم اشغالگر قدس، طرح پیچیده
ای را در دستور کار خود قرار داد تا به
واسطه آن بتواند ایران را از ادامه نبرد دفاعی خود باز داشته و مسیر جنگ را منحرف کند. کِنِت آر.تیمرمن، پژوهشگر آمریکایی و رییس بنیاد «ایران
بریف»، ازجمله دشمنان کینه
توز انقلاب اسلامی ایران در میان راهبردشناس
های۱ آمریکایی است. به
رغم این موضوع، او در کتابی به
نام «لابیِ مرگ؛ غرب چگونه عراق را مسلح ساخت» که پس
از هجوم صدام به کویت و اشغال این کشورِ شیخ
نشین توسط بعثی
ها، منتشر کرد، دراین
باره می
نویسد «در اواخر ماه می۱۹۸۲، وضعیت عراق در جبهه
ها بسیار وخیم شد. نیروهای ایرانی، بصره، دومین شهر بزرگ عراق را که تنها راه دسترسی این کشور به خلیج فارس بود، زیر فشار قرار دادند. صدام در منتهای نومیدی، از آیت
الله خمینی تقاضای صلح کرد. وی اعلام کرد به
طور یک
جانبه نیروهای عراق را از ایران فرا می
خواند که البته همان عقب
نشینی مخفیانه بود و مرزهای بین
المللی با ایران را می
پذیرد. وقتی [امام] خمینی پیشنهادش را رد کرد، صدام کوشید با جلب توجه ایران به دشمن مشترک دو کشور، یعنی اسراییل، نظر ایرانی
ها را به جای دیگر منحرف کند.»
تبانی شوم
در نتیجه همین تبانی شوم بود که در روز یکشنبه ششم ژوئن سال۱۹۸۲ م مصادف با شانزدهم خردادماه سال۱۳۶۱، ارتش رژیم صهیونیستی تهاجم بی
سابقه خود را از طریق مرزهای زمینی و دریایی به لبنان و سوریه آغاز کرد. ارتش رژیم صهیونیستی در تهاجمی گسترده، ضمن یک پیشروی برق
آسا خود را به بیروت، پایتخت لبنان رساند.
بهانه
تجاوز
ماجرا از این قرار بود که روز پنجشنبه سوم ژوئن۱۹۸۲ م مصادف با سیزدهم خرداد سال۱۳۶۱، یک مرد مسلح فلسطینی، شولومو آرگوف، سفیر اسراییل در بریتانیا را در پله
های هتل دورچستر لندن به گلوله بست و کم
مانده
بود که سفیر را بکشد. این ترور، هم می
توانست کار یاسر عرفات باشد و هم کار مِناخیم بِگین که نخست
وزیر وقت اسراییل بود و می
خواست بهانه
ای پیدا کند و پایگاه
های فلسطینی در جنوب لبنان را مورد حمله قرار دهد و نابود سازد.
پیشنهاد صدام
حمله اسراییل به جنوب لبنان، روز پنجم ژوئن مصادف با پانزدهم خردادماه سال۱۳۶۱ آغاز شد و صدام طی خطابه
ای عمومی، از آیت
الله خمینی خواست آتش
بس عراق را بپذیرد و نیروهای مشترک ایران و عراق، در جهاد با اسراییل به یکدیگر ملحق شوند. امام پیشنهاد صدام را نپذیرفت؛ چراکه بعدها مشخص شد ترور آرگوف به دستور شخص صدام
حسین صورت گرفته است. پلیس لندن در تحقیقات خود پیرامون حادثه به این نتیجه رسید که تفنگ ضارب فلسطینی را یک افسر اطلاعاتی سفارت عراق در لندن به او داده است. عوامل بعثی، پول عملیات را پرداختند و آن را طرح
ریزی کردند. فرد تروریست، توسط سازمان «ابونَضال» که مرکز آن در بغداد بود، اجیر شده بود. این نقشه صدام که می
خواست به این وسیله مسئله جنگ را به انحراف بکشاند، موجب تلف شدن جان هزاران انسان در لبنان گردید.
هنگامی که وزارت امورخارجه آمریکا تصمیم گرفت بغداد را از تمامی اتهامات تروریستی مبرا کند، به
خوبی می
دانست که سازمان ابونضال از حمایت گسترده بغداد برخوردار است. همچنین مقام
های انگلیسی نیز یافته
های خود را در مورد دست داشتن عراق در ترور آرگوف، به اطلاع ایالات متحده رساندند؛ اما به
گفته ریچارد مورفی«ازآن
پس دیگر در وزارت امور خارجه آمریکا در مورد حمایت بغداد از تروریسم، سخنی به میان نیامد. موضوع کلا و برای همیشه از دستور کار خارج شده بود.»
کمک
های ایران
-در-سرزمین-شام۳.jpg)
دروغ
گویی صدام در هم
دستی مشترک نیروهای ایران و عراق برای مقابله با اسراییل در جایی بیشتر مشخص و محرز گردید که تنها چند روز پس
از تهاجم نظامیان ددمنش صهیونیست، رییس
جمهور لبنان در پیامی به تمامی حکومت
ها، سلاطین، روسای جمهور، گروه
ها، احزاب و مجامع جهانی از آنان تقاضای امداد و کمک نظامی، دارویی و سایر اقلام حیاتی کرد؛ اما هیچ کشوری جز ایران به این فریاد و کمک
خواهی لبیک نگفت.
سوریه نیز ابتدا به متحد سنتی خود یعنی شوروی متوسل شد تا حمایتش را جلب کند؛ اما با پاسخ سرد و امتناع
آمیز قطب کمونیزم جهانی روبه
رو گردید. به
ناچار سوریه از تمام کشورهای عربی و اسلامی کمک خواست که باز هم تنها کشور پاسخ
گو به این کمک
خواهی سوری
ها، ایران بود.
پس
از این تصمیم ایران به لبیک
گویی به بیروت و دمشق، جمعی از بلندپایه
ترین مسئولین سیاسی
نظامی جمهوری اسلامی ایران، برای بررسی اوضاع و شرایط مظلومین منطقه، در حالی وارد کشور سوریه شدند که پایتخت آن به
طور مستقیم زیر بارش گلوله
های توپخانه دوربرد صهیونیست
ها قرار داشت و وضعیت فوق
العاده، تمام شهر را در بر گرفته بود. پس از بازگشت هیئت اعزامی از سوریه به تهران، مقرر شد برای کمک به ملت
های لبنان و سوریه، یگان نمونه
ای از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به سوریه اعزام شود.
انتخاب درست
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دراین
باره می
گوید «... ما می
خواستیم با اعزام نیروی کمکی، در حقیقت صداقت خودمان را به جهان اسلام نشان بدهیم تا بعداز آن، از کشورهای اسلامی بخواهیم که آن
ها هم با ما همراه باشند. قبل
از اعزام هر نیرویی، اول خودمان به سوریه رفتیم. منطقه را از نزدیک دیدیم. دقیقا آن
جا را وارسی کردیم و بعد به این نتیجه رسیدیم که بهترین تیپی که می
شود اعزام کرد، تیپ ۲۷محمد رسول الله
(ص) است؛ هم به
دلیل رزمندگی بچه
های این تیپ که در دوعملیات فتح
المبین و بیت
المقدس دیده بودیم، هم این
که این بچه
ها توی پایتخت زندگی می
کردند و با مسائل سیاسی، اعم
از سیاست داخلی و خارجی بیشتر آشنا بودند. ما باید در آن
جا هم به دمشق می
رفتیم و هم به بیروت و این برای ما خیلی مهم بود که نیروهایی که به آن
جا وارد می
شوند، باید ازلحاظ مسائل سیاسی، اطلاعات بیشتری داشته باشند، معارف بیشتری داشته باشند و بعد، ازلحاظ رزمندگی هم بتوانند آن
جا خوب بجنگند. در ثانی، این
ها باید توانایی کارهای چریکی را هم داشته باشند و بتوانند کارهای نامنظم (جنگ پارتیزانی) انجام بدهند. خب؛ تیپ۲۷ هر سه این ویژگی
ها یعنی رزمندگی، سطح بالای آگاهی سیاسی و آشنایی با شیوه جنگ
های چریکی را داشت. چرا؟ چون اولا حاج
احمد و حاج
همت توی کردستان جنگیده بودند؛ هم جنگ چریکی را در غرب دیده بودند، هم با دشمن در جبهه
های جنوب به
شیوه کلاسیک جنگیده بودند. این ویژگی
ها باعث شد که ما تیپ۲۷ را برای این ماموریت انتخاب کنیم.»
سفر به سوریه و لبنان
عفر جهروتی
زاده، مسئول وقت واحد تخریب تیپ۲۷، در خصوص نحوه انتخاب این واحد اعزامی می
گوید «... با حاج
احمد قرار داشتیم به منزل یکی از شهدا سر بزنیم. وقتی رسید، گفت برادر جهروتی! امروز در یک جلسه شرکت داشتم. از من خواسته
اند بروم پیش آقای خامنه
ای، رییس
جمهور. قرار است ایشان راجع به سفر قریب
الوقوع ما با بنده صحبت کنند. پرسیدم حالا بفرمایید قضیه چی هست؟حاج
احمد گفت مثل
این
که قرار است ما را بفرستند به لبنان. ... برای ملاقات با آقا، بنده هم همراه حاج
احمد به نهاد ریاست
جمهوری رفتم. البته حاجی رفت داخل و در جلسه شرکت کرد. من هم همان بیرون ماندم و خودم را به کاری مشغول کردم تا مذاکرات تمام شود. نهایتا در این جلسه شورای عالی دفاع که آن زمان ریاستش بر عهده حضرت آیت
الله خامنه
ای بود، تصویب شد که بخشی از تیپ ۲۷محمد رسول
الله
(ص) به
اتفاق تیپ ۵۸تکاور ذوالفقار از نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، عازم لبنان شود. مقرر شد که این دو مجموعه در قالب تشکیلات رزمی واحدی تحت عنوان قوای محمد رسول الله
(ص) به
فرماندهی شخص حاج
احمد متوسلیان به سوریه عزیمت کند.»
-در-سرزمین-شام۲.jpg)
اعزام قوای محمد رسول
الله
(ص) به سوریه در سه
مرحله
در مرحله اول، حاج
احمد متوسلیان به
همراه تعدادی از نیروها عازم شدند. در حقیقت آن
ها رفتند تا به
عنوان جلودار قوای اعزامی ایران، در دمشق، زمینه را برای ورود دیگر نیروها آماده کنند. پس
از آن، مرحله دوم اعزام انجام گرفت و سپس حجم زیادی از نیروهای رزمنده به
کمک نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران راهی سوریه شدند که سرپرستی مجموعه سوم را شهید محمدابراهیم همت برعهده داشت.
رزمندگان اعزامی پس
از ورود به کشور سوریه، توفیق زیارت حرم حضرت زینب کبری
(س) را پیدا کردند و به حرم عقیله بنی
هاشم روانه شدند. بعداز زیارت، رزمندگان مورد استقبال گرم و پرشور مردم آن
جا قرار گرفتند و سپس به اردوگاه پیشاهنگی حزب بعث سوریه در زَبَدانی رفتند و در آن
جا مستقر شدند. البته که این اردوگاه بیشتر از آن
که به یک پادگان نظامی شباهت داشته باشد، به حلبی
آباد شباهت داشت و فاقد امکانات اولیه اعم
از سرویس بهداشتی و آب آشامیدنی بود. همین مسئله صدای اعتراض شهید همت را درآورده بود. اسراییلی
ها هم به
دنبال ورود رزمندگان به سوریه تدابیر بی
سابقه
ای اتخاذ کرده و در برنامه
های رادیو و تلویزیونی خود بیشتر به زبان فارسی حرف می
زدند. آن
ها در برنامه
های خود خطاب به رزمندگان ایرانی می
گفتند «شما ایرانی
ها چرا آتش
بیار معرکه شده
اید؟! شما برای اشغال لبنان آمده
اید!» جالب بود که آن
ها رزمندگان ما را اشغالگر خطاب می
کردند!
علی
رغم کمبود شدید امکانات و عدم پشتیبانی خوب سوری
ها از رزمندگان قوای محمد رسول
الله
(ص) ولی نیروها همچنان منتظر انجام عملیات بودند. سوری
ها بیشتر از آن
که این قوا را برای عملیات بخواهند، به
عنوان اهرم فشاری می
خواستند که مورد نظر حاج
احمد متوسلیان نبود. با توجه به انجام اقدامات اطلاعاتی توسط نیروهای ایرانی و رصد اسراییل در دره بِقاع و تشکیل جلسه با مسئولین سوری جهت انجام عملیات به
دلیل این
که آن
ها پای کار نیامدند، فرمانده قوای ایرانی برای کسب تکلیف در ظهر روز پنج
شنبه سوم تیرماه۱۳۶۱ عازم تهران شد.
بازگشت به وطن
ر همین زمان امام خمینی به مسئولین سیاسی و نظامی تفهیم فرمود که اقدام اسراییل مبنی
بر حمله به لبنان و سوریه دسیسه
ای بود تا ایران را از مسئله اصلی
اش یعنی جنگ دور کند؛ فلذا نیروها باید برگردند. متعاقب این نظر امام، و تصمیم شورای عالی دفاع بعدازظهر روز چهارشنبه نهم تیرماه فرمانده کل سپاه طی تلفن
گرامی دستور بازگشت هرچه سریع
تر قوا را صادر کرد. بازگشت تدریجی نیروها با این دستور آغاز شد و تعداد زیادی از نیروها به وطن بازگشتند.
در همین گیرودارِ بازگشت نیروها به میهن، موسوی، کاردار سفارت ایران در بیروت به زبدانی آمد و طی ملاقاتی به حاج
احمد متوسلیان گفت «نیروهای فالانژ و اسراییلی
ها، سفارت کشورمان را در بیروت به محاصره درآورده
اند. اگر داخل ساختمان سفارت بشوند، تمام اسناد محرمانه به دست
شان می
افتد. باید سریع برویم و این اسناد را منهدم کنیم.» شهید همت و گروهی از کادرهای حاضر خواستند که این ماموریت به آن
ها واگذار شود اما حاج
احمد متوسلیان با لحنی ملایم این اجازه را نداد و خود به
همراه موسوی، تقی رستگارمقدم و کاظم اخوان، عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران عازم بیروت شدند. او در مقابل اصرار شهید همت برای رفتن گفت «حضرت امام به بنده امر کرده
اند گزارشی از وضعیت شیعیان جنوب بیروت تهیه کنم و برای ایشان ببرم؛ لذا بهتر است خودم به این ماموریت بروم.»
رفتن بی
بازگشت
عت
ها از رفتن حاج
احمد متوسلیان و همراهانش می
گذشت اما هیچ خبری از آن
ها نشد و بدین ترتیب وی به
همراه یارانش در ساعت۱۲ ظهر روز چهاردهم تیرماه سال۱۳۶۱در میانه
ای از تاریخ گم شد. هرچند نیروهای اعزامی به سوریه و لبنان نتوانستند در هیچ عملیات نظامی
ای علیه اسراییلی
ها شرکت داشته باشند، اما حضور معنوی
شان باعث شکل
گیری هسته
های اولیه مقاومت حزب
الله لبنان شد. نیروی مقاومتی که سالیان
سال دمار از روزگار اسراییل غاصب درآورده و همچنان در خط مقدم درگیری با رژیم کودک
کش است.
پی
نوشت:
Strategist .1 نویسنده: محسن نجفی