۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com
چراییِ یک اتفاق
چراییِ یک اتفاق

چراییِ یک اتفاق

جزئیات

کنکاشی در چارچوب حضور چندساله یک خبرنگار در ایران

8 مهر 1404
پرده اول
ایران بهشت آزادیهاست. این را میشود از رفتوآمد افراد بیهویت به کشور و ورود بیدردسرشان به مراتب بالای مسئولان و همچنین سیل توییتها و پیامها در فضای مجازی و مصاحبههایی که گاهوبیگاه از رسانه ملی هم پخش میشود، دریافت. فعالیتهای دردسرساز برای مُلک و مملکت، برای شخص عملکننده، هزینه قابل ذکری ندارد. قالبِ فرار از هزینه برای خارجیهای بیشناسنامه مشخص است؛ خودت را رنگی بزن که ایرانیها میپسندند؛ مثلا ادعا کن مسلمان شدهای و شیعه، وارد ایران شو، هر کاری خواستی بکن، هرجا خواستی برو، با هرکسی خواستی مصاحبه کن، هرچه توانستی اطلاعات جمع کن، بعد هم برگرد کشور خودت و هرچه خواستی برضد ایران و ایرانی بنویس.
قالب کار برای داخلیها هم فراهم است؛ هرچه خواستی بگو، بعد که فضا را ملتهب کردی، خودت را در پیامی ساده، صرفا یک طناز معرفی کن که میخواهد مردم را بخنداند، یا خیلی کوتاه و خلاصه عذر بخواه و بهسرعت صحنه را ترک کن تا چیزی که گفتهای در دریایی از حرفهای جدید گم شود. یا وقتی دستگاه قضا برای حرفهایت مدرک خواست و تو نداشتی، در روند فرسایشیِ رفتوآمدهایت به دادگاه، فراموش شو.
گمان نمیرود کسی این سطرها را فرصتطلبی یا بههمزدن وحدت معنی کند؛ چرا که نمیشود از کنار بعضی اتفاقها بیخیال گذشت.

پرده دوم
یک زن خبرنگار انگلیسی با یک یمنی ازدواج میکند. سپس به تشیع میگرود و وارد ایران میشود. حتی اگر او را یک جاسوسِ نشاندار ندانیم، حداقل یک ماجراجوی رسانهای است که به هر سودایی خودش را زنی تازهمسلمان و شیعه نشان داده و با پیشینهای اسلامی و مرتبط با جبهه مقاومت به ایران رسانده و از سال94 تا 97 با خبرگزاریهای داخل ایران همکاری کرده، با مراکز حاکمیت و مسئولان طراز اول مملکت مرتبط شده و تا مصاحبه با شهید رئیسی در زمان مبارزات انتخاباتی هم پیش رفته.
این زن کسی است که در همان زمانها قلم به دست میگرفته و بهنفع جبهه انقلاب و ضد صهیونیستها مطالب تند مینوشته، حماس را ستایش میکرده و جنگ را تنها زبانی میدانسته که صهیونیستها میفهمند. این خبرنگار طوری قلم میزده که همه او را یک ضدصهیونست قلمداد میکردند که با اتهام یهودستیزی هم مواجه شده.
این زن، بالاخره از ایران میرود و در آذر سال1400 مقالهای مینویسد در اینباره که ایران دنبال سلاح هستهای و در پی نابودی اسراییل است و در یک وبگاه صهیونیستی به چاپ میرساند. او اعتراف میکند که هیچگاه مسلمان نشده و هدفش از این همه ادعا، نفوذ به ایران و بقیه کشورهای اسلامی ازجمله یمن بوده. اینها را همین زنی میگوید که یک دروغگوی حرفهای است؛ کسی که مدام موضع میگیرد و حرف میزند و در زمان کوتاهی، همه را انکار میکند. معلوم نیست قبلا دروغ میگفته یا الان دروغ میگوید. هرچه از او در این مدت به نمایش درآمده، ادعاست و انکار ادعا.
اینکه چه میشود ایرانیها اینقدر شیفته تازهمسلمانها میشوند، سوالی مهم و برای خودش معضلی است. اینکه چرا بهراحتی به هرکسی که ادعا میکند تنها با آشنایی با یک شخص، یا مشاهده آیاتی از قرآن، یا ملاحظه یک حدیث به اسلام و تشیع گرویده اعتماد میکنند و به او راه میدهند؟ چرا با چنین افرادی، دوستیهای صمیمی به هم میزنند و با اعتماد و اطمینان کامل، رازهای مملکت را با او در میان میگذارند و مسیرش را برای رسیدن به شخصیتها باز میکنند و ترتیب حضورش در نقاط حساس و مطلع شدنش از مناسبات سرّی کشور را میدهند؟

پرده سوم
افرادی هستند که کلمات بیجای یک عضوی، در شورای شهری، در فلان استان را تبدیل میکنند به بمباران مطالبه از قوای مملکت و انگشت اتهام را بهطرف نسلهای گذشته و فعلی و آتی میگیرند ولی وقتی کسی ۱۲۰نفر را متهم به فساد و ارتباط با همین زن میکند، میگردند دنبال متهم خیالی و عکس شهیدی پاکنیت و پاکرفتار را در سطح رسانهها پخش میکنند که با همان فاسدِ ادعایی، عکس مشترک دارد. نتیجه چه میشود؟ نتیجه، سنجاقکردن مستقیم آن تهمت به دامن کسی است که حتی در این زمان زنده نیست تا از خودش دفاعی بکند، حتی دفاع زبانی!
ایران آزاد هست و باید باشد؛ ولی در مجموعهای از بایدها و نبایدهای مترقیِ اخلاقی و اسلامی. چتر تقوا باید همه را زیر خودش بگیرد، بهخصوص افرادی را که گوشهایی برای شنیدن و چشمهایی برای دیدن، مخاطبان میلیونیشان را تشکیل میدهند. اگر شخصی در مورد آن زن، ادعایی میکند که دستش از مدرک و شواهد خالی است، چه استدلالی وجود دارد که یک عده بهدنبال انتقامهای بیپشتوانه، همتشان را میگذارند پشتِ پخش عکسی از یک شهید که صرفا در یک جلسه مصاحبه با همان شیعه دروغی حضور داشته؟
این چه مرض یا عقدهای است که عدهای از جبهه فکری مقابل خودشان دارند؟ حس لذت نامشروعِ پیروزیهای پهلوانپنبهای، چه افتخاری برای دنیاطلبیشان دارد که جز به تحقیر و لهکردن دیگری فکر نمیکنند؟ حتی اگر آن دیگری، برگزیده مردم بوده که در سال گذشته با حادثهای، از آغوش ملت گرفته شد. کسی که در اردیبهشت سال403 از ورزقان، یکسر به بهشت پرواز کرد.

پرده چهارم
این زن شیاد شاید پساز جمعکردن اطلاعاتی که لازم داشته، یا اطمینان از شهرتی که عاشقش بوده، یا بههر دلیل دیگر که حداقل عدهای از ما نمیدانیم، از ایران رفت. او پساز خروج از ایران با یک اتهام بزرگ مواجه شد؛ ارتباط غیراخلاقی با ۱۲۰نفر از مسئولان کشور.
این اتهام اگرچه برای بعضیها در داخل کشور، بهخصوص آن مسئولانی که سادهلوحانه به این شخص نزدیک شده بودند هزینههایی تراشیده، ولی ورود به ایران باید برای هر بیسروپایی که با حیله و نیرنگ خودش را رنگآمیزی میکند و وارد کشور میشود هم هزینه داشته باشد. نباید بگذاریم چنین رکبهایی بخوریم، بدون هزینه. کسی که میخواهد با چنین ترفندهایی به ایران وارد بشود باید بداند که پساز برداشتن نقاب از چهره، با اتفاقاتی مواجه میشود که انتظارش را ندارد و تودهنیهایی میخورد که دندانهایش را در دهانش خرد میکند. وقتی این زن با تلویزیونهای مختلف مصاحبه میکند و با سوالهایی در مورد این موضوع مواجه میشود، شاید بهدروغ ولی حداقل در ظاهر نشان میدهد این اتهام، کلافهاش کرده. بگذاریم این کلافگی، حداقلی از تلافیکردنِ غلطهایی باشد که بعضیها در حق ایران مرتکب میشوند.
تا کی بنشینیم و شاهد مواضع منفعلانه اطلاعاتی و امنیتی دستگاههای مرتبط باشیم؟ وقت آن نرسیده که ما هم به جذب نفرات در اردوگاه مقابل، به گیجکردن دشمنان، به استخدام چشمهای طلایهدار، به چرایی اعتمادهای بیجا، به تودهنیهای اساسی فکر کنیم، تا جلوی هزینههای بیمورد را برای کشور بگیریم؟ کجا هستند جوانهای خوشفکری که از راه برسند و با شیوههای نو، ایران را از شر هر نوع سادهاندیشی نجات بدهند؟

نویسنده: حسین هادوی

مقاله ها مرتبط