۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

حسین ما هنوز زنده است

حسین ما هنوز زنده است

حسین ما هنوز زنده است

جزئیات

گفت‌و‌گو با جومای احمد کُروفی فعال فرهنگی، عضو نهضت اسلامی نیجریه و مادر پنج شهید/ به مناسبت سالروز وفات جناب ام‌البنین سلام‌الله‌علیها

26 دی 1400
اشاره: جومای کروفی اهل نیجریه، برگزیده فرهنگی در حوزه مقاومت و بیداری اسلامی، مادر پنج شهیدی است که در جریان کشتار بیرحمانه شیعیان در زاریا به شهادت رسیده‌اند و خودش نیز به درجه جانبازی نایل شده. او دانش‌آموخته رشته کتابداری و اطلاع‌رسانی، کارگردان و نویسنده فیلم است و با هدف ترویج آموزه‌‌های اسلام، به زبان‌های مختلف به سخنرانی می‌پردازد. برگزاری جشنواره گوهرشاد در سال گذشته بهانه خوبی بود تا با او ملاقات کرده و پیرامون اتفاق‌های زاریا و شیخ زکزاکی مصاحبه‌ای داشته باشیم. با ما همراه باشید.
 
* خانم کروفی خودش را این‌گونه معرفی کرد:
من جومای احمد کُروفی هستم. مادر هشت فرزند که پنج فرزندم در ماجرای حمله به حسینیه بقیةالله(عج) در شهر زاریای نیجریه به شهادت رسیدند. معلم بودم و به همین خاطر قرار بود مدرسه‌ای تاسیس کنم، اما به‌خاطر سختی‌هایی که در این راه بوده، هنوز موفق نشده‌ام.
* در ادامه مصاحبه خواستم کمی از حادثه زاریا بگوید. او درباره حمله ارتش این کشور به حسینیه بقیةالله(عج) این‌طور جواب داد:
صبح ۱۲ دسامبر ۲۰۱۵(مصادف با شنبه، اول ربیع‌الاول ۱۴۳۷ قمری و ۲۱ آذر ۱۳۹۴ شمسی) تعدادی از اعضای نهضت اسلامی به‌خاطر برگزاری مراسم میلاد پیامبر اکرم(ص) مشغول نظافت حسینیه بودند که متوجه می‌شوند چند اتومبیل نظامی روبه‌روی حسینیه توقف کرده و نیروها به سرعت اطراف حسینیه را محاصره می‌کنند. من آن زمان در شهر کادونا بودم، اما پسرانم و چند نفر دیگر از خویشاوندان آن‌جا حضور داشتند. پسربزرگم با من تماس گرفت و خبر حضور نظامیان را داد و گفت آن‌ها مسلح هستند. از او پرسیدم: «آیا کسی را هم مورد هدف قرار داده‌اند؟» پسرم پاسخ داد: «نه، هنوز اتفاقی نیفتاده.» تماس را قطع کردم و شروع به خواندن نماز ظهر و عصر کردم. سپس فرزندانم صدیقه، بتولا، محمود و علی را خبر کردم تا با آن‌ها به سمت زاریا حرکت کنیم.
* از کروفی پرسیدم فاصله بین زاریا و کادونا چقدر است؟ در پاسخ گفت:
 فاصله بین این دو شهر ۶۵ کیلومتر است. هنوز ۲۰ کیلومتر از کادونا دور نشده بودیم که پسرم مجددا تماس گرفت و گفت: «نیروهای نظامی تیراندازی کرده و مردم زیادی به شهادت رسیده‌اند.» این خبر را که شنیدم، فرزندم علی در حال رانندگی بود. به او گفتم. علی توقف کرد و به صدیقه و بتولا گفتم پیاده شوند و برگردند، اما آن‌ها گریه می‌کردند و زیربار نمی‌رفتند. می‌گفتند ما هم می‌خواهیم همراه شما بیاییم، در غیر این صورت شما هم باید با ما برگردید. به آن‌ها گفتم: «ما، هم برای حمایت از شما و هم برای حمایت شیخ زکزاکی به زاریا می‌رویم، اما اگر من با شما برگردم، این برگشتنم به معنای این است که فقط دارم از شما حمایت می‌کنم.» پس از این گفت‌وگو به خانه‌ زنگ زدم تا به دنبال دخترهایم بیایند و آن‌ها را به کادونا برگردانند. سپس با علی و محمود به سمت زاریا حرکت کردیم. ۱۰ دقیقه بعد، زینت ابراهیم همسر شیخ زکزاکی به من تلفن کرد و پرسید: «از اتفاقات زاریا خبر داری؟ می‌دانید در آن‌جا چه گذشته؟» جواب دادم: «بله مطلعم و به همین خاطر دارم به سمت زاریا می‌آیم.» زینت ابراهیم در ادامه گفت: «اگر از طریق تلفن همراهت اینترنت داری،  اطلاعات و فیلم‌های مربوط به زاریا و نحوه برخورد نظامیان با مردم را در آن‌ منتشر کن.» یک کیلومتری زاریا بودیم که همسر شیخ مجددا تماس گرفت و گفت: «زاریا الان امن نیست. سعی کنید سمت حسینیه بقیةالله(عج) نروید چون همه خیابان‌های منتهی به حسینیه بسته است و نظامیان مشغول تیراندازی هستند. به سمت خانه ما بیایید و از طریق اینترنت این موضوع را به مردم اطلاع دهید.» طبق سفارش او این اطلاعات را هم ارسال کردم.
* در ادامه مصاحبه، کروفی حضورش در زاریا و هم‌چنین مشاهداتش را این‌طور توصیف کرد:
وقتی که وارد شهر شدیم حوالی ساعت ۱۴ بود. راه‌های منتهی به شهر بسته بود. به دنبال راهی بودیم تا به منزل شیخ زکزاکی برویم. راهی پیدا کردیم و نشانی خیابان‌های فرعی و هم‌چنین خیابان‌هایی را که مردم نباید می‌رفتند از طریق فیس‌بوک به همه اطلاع دادم تا آن‌ها از این طریق به سمت خانه شیخ بیایند. مردم زیادی در آن‌جا شهید یا زخمی شده‌ بودند. در راه منزل شیخ بودیم که ناگهان با نظامیان مواجه شدیم. علی وقتی بدرفتاری آن‌ها را با مردم دید عصبانی شد و گفت: «شما فکر شیخ زکزاکی رهبر شیعیان نیجریهمی‌کنید چه کسی هستید؟!» در همین لحظه من جلوی دهانش را گرفتم و گفتم: «چیزی نگو، ممکن است به‌خاطر اعتراضت نگذارند به خانه شیخ برویم.» همین‌جا این را اضافه کنم که آن‌ها با شیعیان مشکل داشتند و اگر متوجه می‌شدند ما هم شیعه هستیم، بدون شک مانع‌مان می‌شدند. چیزی بروز ندادیم تا به ما شک نکنند. به همین خاطر توانستیم راحت رد شویم. به خانه شیخ زکزاکی رسیدیم ولی هیچ کس حتی خود شیخ، خانواده و خُدامش آن‌جا نبودند. نگران شدیم. گمان کردیم شاید اتفاقی برای شیخ افتاده باشد. برادران و خواهران دیگر ما هم از نهضت اسلامی که خود را به آن‌جا رسانده بودند نگران بودند. کم‌کم تعداد زیاد دیگری هم آمدند چرا که نگران شیخ زکزاکی بودند. همه برای پیدا شدن نشانی از شیخ به نماز و دعا پناه بردیم.
* پرسیدم یعنی در این زمان که شما رسیدید زاریا شیخ زکزاکی دستگیر شده بود؟ کروفی این‌طور جواب داد:
 نه. روز شنبه ما به خانه شیخ رسیدیم. شیخ به همراه همسر و فرزندانش، شب به خانه برگشتند. من شیخ را ندیدم ولی فرزندانش را ‌دیدم. روز یکشنبه من مجروح شدم و روز دوشنبه، شیخ و همسرش توسط نظامی‌ها زخمی و دستگیر شدند و فرزندان‌شان نیز همان‌ روز به شهادت رسیدند.
* او در ادامه، ماجرای زاریا را این‌طور تشریح کرد:
شنبه شب، همه از منزل شیخ زکزاکی محافظت می‌کردند و نمی‌گذاشتند هیچ نظامی وارد خیابان‌های اطراف بشود. برادران و خواهران ما با سنگ و چوب به مقابله با نظامیان ‌پرداختند در حالی که آن‌ها به انواع سلاح‌های نظامی مجهز بودند و این خود به نوعی تقابل بین کفر و اسلام بود. در آن زمان، زنان و مردان زیادی شهید شدند. نظامیان حتی به زنان باردار و کودکان هم رحم نمی‌کردند و این افراد را هم به شهادت می‌رساندند. تعداد دقیق شهدا را نمی‌دانم، اما می‌دانم که زیاد بودند. هنگام اقامه نماز صبح روز یکشنبه، با افرادی که آن‌جا بودیم به دو گروه تقسیم شدیم. گروهی مشغول اقامه نماز و گروه دیگر مشغول حفاظت از خانه شیخ شدند. من جزو گروه اول بودم. در این حال، نظامیان با تجهیزاتی مثل تانک لحظه به لحظه اضافه می‌شدند. وقتی نمازم تمام شد دیدم نظامی‌ها همه افراد گروه دوم را در منزل شیخ در یک‌جا جمع کرده‌اند، اما در همان حال مردم به وسیله سنگ در حال مقاومت بودند. دخترعمه‌ام که آن‌جا بود، دیواری را نشان داد که رد شلیک گلوله‌ها را داشت. او گفت: «اگر شیخ در خانه است، به او بگویید که از خانه خارج شود.» پسر شیخ زکزاکی را پیدا کردم و از او پرسیدم: «شیخ کجاست؟» او جواب داد به همراه همسرش در اتاقش است و آن‌ها از جریان تیراندازی‌ها مطلعند. وقتی این موضوع را فهمیدم، برگشتم.
* کروفی در این قسمت از مصاحبه، نحوه و علت مجروحیتش را می‌گوید:
 در راه برگشت از پیش پسر شیخ بودم که دیدم دو دختربچه که سن‌شان بین ۶ تا ۹ سال بود روی زمین دراز کشیده‌اند. صدای تیراندازی شدت گرفته بود. فریاد زدم و گفتم: «مگر نمی‌بینید چه اتفاقی افتاده؟! بلند شوید و فرار کنید!» آن‌ها چیزی می‌گفتند که من به‌خاطر بلند بودن صدای تیراندازی نمی‌شنیدم. وقتی دیدم از جای‌شان تکان نمی‌خورند خودم را به‌شان رساندم. چیزی ‌که دیدم، قلبم را به درد آورد. جفت‌شان تیر خورده بودند. خواستم به آن‌ها کمک کنم. آن کودکی که بزرگ‌تر بود، افتاده بود روی کودک کوچک‌تر. خواستم کودک بزرگ‌تر را بلند کنم، دیدم تنهایی از پسش برنمی‌آیم. باید از کسی کمک می‌گرفتم. به آن طرف خیابان نگاه کردم. برادران و خواهرانم را دیدم و از آن‌ها طلب کمک کردم، اما سروصدای تیراندازی آن‌قدر بلند بود که صدا به صدا نمی‌رسید. بالاخره پس از اشاره‌های زیاد، پسرم خالد که شهید شده است، به کمکم آمد. ما آن کودک بزرگ‌تر را به جای امنی بردیم و بلافاصله برای نجات کودک کوچک‌تر برگشتیم، اما دیر شده بود و او بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسیده بود. به پسرم گفتم: «تو به خانه شیخ برو.» از من پرسید: «پس تو چی؟!» داشتم می‌گفتم: «من همین‌جا می‌مانم.» که من هم مجروح شدم.
* از تعداد گلوله‌ها پرسیدم. او تعداد دقیقش را نمی‌دانست، اما سوالم را این‌طور جواب داد:
گلوله‌های زیادی به بدنم اصابت کردند. این گلوله‌ها از نوع ترکشی هستند یعنی گلوله‌ها در خودِ هدف پخش می‌شوند. الان از این گلوله‌ها پنجاه ترکش در بدنم وجود دارد و پزشکان تاکنون توانسته‌اند فقط ۹ عدد از آن‌ها را از بدنم خارج کنند. رژیم صهیونیستی از این سلاح بر ضد مردم فلسطین استفاده می‌کند. یک‌بار وقتی عکسی از ریه‌ام را به پزشک معالج نشان دادم، پرسیدم: «چندتا ترکش در این قسمت هست؟» او جواب داد: «اگر می‌توانی خودت آن‌ها را بشمر، من که نمی‌توانم.» از محل‌های اصابت گلوله‌هایی هم که مرا خیلی اذیت می‌کنند و نمی‌توان آن‌ها را جراحی کرد، یکی پشت قلبم و دیگری در قسمت نخاعم است.
* از کروفی در مورد احساسش نسبت به حمایت‌های مردم ایران از شیعیان نیجریه در قالب تجمع و راهپیمایی پرسیدم. به او گفتم اخبار حمایت‌های ایران را چطور دریافت کردید؟ این عضو نهضت اسلامی نیجریه این‌گونه پاسخم را داد:
 سه روز بعد از آن که به‌خاطر این تیراندازی‌ها در بیمارستان بستری شدم، یکی از دوستانم خانم فاطمه دوست‌کامی از ایران با من تماس گرفت و احوالم را جویا شد و راجع به اتفاقات زاریا پرس‌و‌جو کرد. من هم ماجراهایی را که رخ داده بود برایش شرح دادم. بعد از این، ارتباطم با ایران بیش‌تر از طریق او بود. وقتی از حمایت‌های مردم ایران از شیعیان نیجریه اطلاع پیدا کردم بسیار خوشحال شدم چرا که ما گمان می‌کردیم همه دنیا علیه ماست و به نوعی امیدمان را از دست داده بودیم. بسیاری از افراد در آن‌جا به‌خاطر کشتار شیعیان رقص و پایکوبی می‌کردند. وقتی این حمایت و همدردی‌ها را دیدیم، امیدوار شدیم. اولین‌باری که صوتم را برای دانشگاه امام صادق(ع) فرستادم و از بازخوردش مثل گریه حضار مطلع شدم، احساسم این بود که در جایی دیگر، خانواده‌ای داریم. از بین رسانه‌های ایران، شبکه خبری پرس.تی.وی تاکنون پوشش خوبی از این ماجرا داشته، به‌طوری که چندبار به زاریا رفته و از این اتفاق، مستند تهیه کرده است.
* از او پرسیدم این ماجرا چقدر به حادثه کربلا نزدیک است؟ آیا شیعیان آن‌جا توانسته‌اند با شخصیت‌های کربلا، مثل حضرت زینب کبری(س) هم‌ذات‌پنداری داشته باشند؟ کروفی در جواب گفت:
جومای احمد کروفی نهضت اسلامی نیجریهماجرای زاریا درست مثل ماجرای کربلا بود. شاید تنها تفاوتش این باشد که حسین ما(شیخ زکزاکی) هنوز زنده است. شخصیت حضرت زینب(س) همانندی برایش نیست، اما من احساسم این است که در این واقعه، سهیلا دختر شیخ زکزاکی موقعیتش خیلی شبیه به حضرت زینب(س) بود. از طرفی، هم برادرانش به شهادت رسیدند و هم پدر و مادرش به اسارت درآمدند. از طرف دیگر، در مقابل چشمانش مردم زیادی به شهادت رسیدند و خانم‌های زیادی حجاب از سرشان کنده شد. با گذشت نزدیک به سه سال از این ماجرا هنوز آن فشارها بر روی شهر زاریا هست. همین چند روز قبل به من اطلاع دادند که چند تن از برادران‌مان را در نهضت اسلامی نیجریه، به جرم شیعه بودن دستگیر کرده‌اند. با همه این‌ها کمافی‌السابق، برنامه‌ها و مراسمی مثل پیاده‌روی اربعین به سمت این شهر برقرار است.
* در ماجرای زاریا به غیر از شیخ زکزاکی، به دو شخصیت دیگر آن‌طور که باید پرداخته نشده. یکی از آن‌ها خانم زینت ابراهیم همسر شیخ است و دیگری شهید شیخ‌محمد توری دوست و همراه شیخ زکراکی است. از کروفی درباره این دو شخصیت می‌پرسم. او می‌گوید:
هم خانم زینت ابراهیم و هم شهید شیخ‌محمد توری هر دوی‌شان انسان‌های بزرگی هستند. برای مثال، خانم زینت ابراهیم ساختمان‌های زیادی برای نهضت اسلامی نیجریه احداث کرد که متاسفانه آن‌ها تخریب شده‌اند. شهید شیخ‌محمد توری نیز نماینده نهضت اسلامی نیجریه در شهر کانو بود. این شهر، دومین شهر بزرگ نیجریه محسوب می‌شود و بیش‌ترین اعضای نهضت در این شهر هستند. او خیلی انسان بزرگی بود. همیشه همراه و یار شیخ زکزاکی بود. همواره می‌گفت: «اگر کسی می‌خواهد به شیخ آسیبی برساند، ابتدا باید از روی جنازه من رد شود.» و همین‌طور هم شد.
* رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان نظام و مهمانان کنفرانس وحدت اسلامى در هشتم دی ۹۴ در اعتراض به حرکت دولت نیجریه ضد شیخ زکزاکی فرمودند: «...در نیجریه چرا [برای‌] آن شیخ مصلح تقریبی مومن این‌‌جور فاجعه‌آفرینی می‌کنند و حدود هزار نفر از مردم دوروبر او را به قتل می‌رسانند و شش فرزند او را در دو سال به شهادت می‌رسانند؟ چرا دنیای اسلام در مقابل این فجایع ساکت می‌ماند؟» از کروفی با استناد به این سخنان درباره عبارت «شیخ مصلح تقریبی مومن» پرسیدم. او گفت:
وقتی آیت‌الله خامنه‌ای چنین تعبیری را به کار می‌برند، من در پاسخش چیزی نمی‌توانم بگویم.
* از او خواستم براساس تجربیاتش این عبارت را تشریح  کند. این عضو نهضت اسلامی نیجریه این‌طور پاسخ داد:
برای من ثابت شده که شیخ زکزاکی نمونه کامل پیامبر اکرم(ص) در اخلاق اسلامی و نمونه کامل امام علی(ع) و امام حسین(ع) به لحاظ فداکاری در راه اسلام است.
* درباره جایگاه ولایت‌فقیه با محوریت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بین شیعیان نیجریه سوال کردم. کروفی درخواست جالبی از مترجمش کرد. به او گفت: «ابتدا آن‌چه را که می‌گویم، بنویس و سپس آن را ترجمه کن.» او جملاتی را به انگلیسی گفت و مترجم  آن‌ها را نوشت و سپس این‌گونه به فارسی برگرداند:
شیخ زکزاکی به ما آموخته است که همه جهان فقط یک رهبر لازم دارد و فقط یک رهبر داشته است و آن کسی نیست جز امام خمینی. هیچ کس مثل او نیست و نخواهد بود. ما پس از وی رهبر بزرگی داریم که رهبری را از امام گرفته و آن کسی نیست جز آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای. بنابراین هر مسلمانی در جهان، در هر لحظه، امروز و در آینده، فقط باید پیرو آن‌ها باشد. زندگی ما باید به عنوان پله‌هایی برای پیروزی باشد. این اعتقاد شیخ بود.
* پرسیدم که با توجه به این که رهبر نهضت اسلامی نیجریه در زندان است، این نهضت الان چگونه رهبری و هدایت می‌شود و اعضای آن در حال حاضر چه می‌کنند؟ کروفی در پاسخ گفت:
شیخ زکزاکی برای همیشه رهبر ما خواهد بود، حتی اگر به آسمان‌ها برود! او ۴۰ سال ما را برای چنین روزهایی آموزش داده است. هر اتفاقی بیفتد، ما به اندازه این سال‌ها آموزه داریم. به عبارت دیگر، در نبود شیخ ما به گفتارهایش مراجعه می‌کنیم و از این طریق، کار صحیح را انجام می‌دهیم.
* به عنوان سوال آخر از کروفی پرسیدم پیام شما به مردم ایران، اعم از مسئول و شهروند عادی جامعه چیست؟
نه فقط ما بلکه در جهان اسلام، همه به کشور ایران امید دارند چرا که تنها جمهوری اسلامی در جهان است. اگر این امکان را داشتم که با مردم دنیا صحبت کنم، از آن‌ها می‌پرسیدم: در حالی که دین اسلام در خطر است و دشمنانش از هر جهت آن را تخریب می‌کنند و علیه‌اش کار می‌کنند، چطور این‌قدر راحت در بسترها آرمیده‌اید؟ من به ایرانی‌ها التماس می‌کنم لطفا و لطفا امید ما را نکشید و آن را از بین نبرید. اسلام را در ایران زنده نگه‌دارید و به این ترتیب این دین را در دنیا زنده نگه‌دارید.

نویسنده: محمود خزایی- مصطفی عیدی

مقاله ها مرتبط