۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com
نامه‌ای به مجید
نامه‌ای به مجید

نامه‌ای به مجید

جزئیات

نامه پدر شهید مجید پازوکی به پسرش / به‌مناسبت هفدهم مهرماه، سالروز شهادت شهید مجید پازوکی سال۱۳۸۰

17 مهر 1404
به نام خدا
خدایی که خلق کرد جهان را از نیستی و ما را آفرید تا او را ستایش کنیم. از من پدر شمس‌الله به تو پسر عزیزم مجید پازوکی که خواست خدایت را اجابت کردی.
در تنهایی اتافت که سال‌های قبل در نیایش پروردگارت می‌نشستی و همه چیز را فراموش می‌کردی نشسته‌ام در فکر این جهان و افکاری که تو را به سوی خدا برد غوطه‌ورم به گذشته فکر می‌کنم ناگهان با فریاد ای مجید که با صدای بلند از حلقوم خارج می‌شود و در زیر‌زمین خانه انعکاس پیدا می‌کند‌ از خود بیخود می‌شوم با اشکی که بی‌ریا از چشمانم سرازیر می‌شود احساس می‌کنم در گوشه و کنارم نشسته‌ای به هر طرف که نگاه می‌کنم در رویای افکارم تو را می‌بینم احساس می‌کنم هنوز صدایم می‌زنی و می‌گویی «آقا بیا چایی حاضره». در این لحظه چشمانم از اشک پر شده و قادر به نوشتن نیستم. یاد زمانی می‌افتم که در بیمارستان مصطفی خمینی برای معالجه کلیه‌های بی مروتی که از فاو سوغاتی آورده بودی در اتاق عمل به‌ سر می‌بردی من مثل اسپندی که در آتش می‌‌سوزد و صدای سوختن آن به گوش می‌رسد، جلوی اتاق عمل می‌سوختم و ساعت‌ها قدم می‌زدم و هر چه دعا بلد بودم زیر لب زمزمه می‌کردم الهی شکر خداوند تو را برای مدتی به ما قرض داد تا از تو صبر و بردباری بیاموزیم یادم نمی‌رود وقتی که از درب منزل دست در دست علی و مجتبی وارد شدی به خدا قسم چنان شاد می‌شدم که قادر به بیان آن نیستم. افسوس که غرور بی‌جای پدری نمی‌گذاشت آنچه در قلبم می‌گذرد در بیانم احساس کنی و حال روزها را به امید شب‌های جمعه و دیدار مزارت به شب می‌آورم تا شاهد زیارت مزارت توسط مردم اهل دل و مخلص باشم شاید به من هم وقت زیارت داده شود تا بتوانم خاک عطر‌آگین مزارت را در بغل گیرم و ببوسم در کربلای فکه بگریم چگونه جایی است.
نمی‌دانم‌ وقتی که مین منفجر شد تو چه حالی داشتی؟ در آن تنهایی دشت‌های بی‌انتها چه بر تو گذشت؟ چه کسی توان آن را دارد که زمان و مکان و تنهایی و غربتی را که بر تو گذشت پیش خود حلاجی کند؟ در آن لحظه به چه کسی فکر می‌کردی به مادر‌، همسر، فرزندانت و یا فقط به خدای مهربان؟ آیا کسی بود که سرت را بر زانویش قرار داده تو را دلداری دهد و شهادتین را برایت زمزمه کند؟
همه دوستان دور و نزدیک ما را به صبر و بردباری گوشزد می‌کنند‌.
چه کنم نام من باشد پدر افسوس که روحم خسته است از فراق آن عزیزم آن جان جانان خسته است‌‌. تو پسرم مجید‌جان به آرزویت شهادت در راه خدا و ملت و جستجوی شهدای جنگ تحمیلی و پایان دادن به انتظار مادرانی که چشم‌انتظار فرزندان‌شان بودند رسیدی هر چند همه این‌ها وظیفه خدایی و ملی بود و تو سرباز حضرت امام بودی خوش به سعادت دعای من و مادرت و همه قوم و خویشانت همسر و فرزندانت بدرقه راه تو باد.
امیدوارم بتوانیم نوه‌های دلبندم، فرزندان کوچک تو را که رفتارشان به بزرگی خودت می‌باشد مثل تو‌ راه تو گشاده‌رو‌، باصفا‌، باگذشت با خدا و پیرو آقایت امام حسین(ع) و سرور جنگاوران حضرت ابو‌الفضل‌العباس(ع) پرورش دهیم.
شمس‌لله پازوکی ـ پدرت

مقاله ها مرتبط