۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com
معجون خاک و خون
معجون خاک و خون

معجون خاک و خون

جزئیات

برای۱۷۵ شهید غواص دست‌بسته عملیات کربلای۴ / به‌مناسبت سالروز عملیات کربلای۴

3 دی 1404
دست‌های بسته‌تان گرچه دل را آتش می‌زند و آن گور دسته‌جمعی لعنتی که همه‌تان را باهم بلعید و بیشتر از همه رد اشک مادران پیرتان که بر گونه‌هایشان جا انداخته؛ اما من این روزها بیش از هرچیز اسیر این همه ارتباط بی‌مربوط میان شما و خودم هستم. دچار صدای طبل رسوایی‌ام که با آمدن‌تان شنیده می‌شود. من متوهم حضورتان بعد از ۲۹‌سال‌ام و غرقه در قصه آب.
قصه آب را با آن لباس تنگ و چسبیده و تا گلو بالاکشیده‌تان تکرار کردید؛ قصه‌ای که غصه‌اش نه من، نه رفقایم، بلکه شهر را غمگین و نمناک کرد.
تصورش هم دلم را زنده به گور می‌کند؛ آن لحظه بالا آمدن خاک، با دستان بسته کنار هم، زمزمه‌های آخری که شنیده می‌شود، هوای دم‌کرده‌ای که گر می‌گیرد، گلویی که طعم گِل می‌دهد، نفس‌های حبس‌شده‌ای که در سینه ته می‌کشد و دست‌های بسته‌ای که برای آخرین بار زندگی طلب می‌کنند؛ چشم در چشم خاک...
معجون خاک و خون، با شما اعجاز کرده‌است و چه اکسیری ساخته از شما! چه کرده‌اید با دل‌های‌مان با آن چهره‌های جوان و نورانی‌؟ قصه‌تان دوباره اثبات کرد زمان هرچه را از یادها ببرد، خون شهیدان فراموش‌شدنی نیست.
با دست‌های بسته بازگشته‌اید به شهر؛ خوش آمدید عزیزان دلم؛ با همان دست‌های بسته‌ باب‌الحوائجید، گره از ابروی شهر بردارید.


نویسنده: زهرا عابدی

مقاله ها مرتبط