۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

معجزه‌ای از امام حسین(ع)

معجزه‌ای از امام حسین(ع)

معجزه‌ای از امام حسین(ع)

جزئیات

به مناسبت میلاد امام حسین علیه‌السلام

27 اسفند 1399
شکنجه و آزار و اذیت عراقی‌ها حدی نمی‌شناخت. گاه ضربه‌های کابل آنها، کار عده‌ای را به فلج شدن می‌کشاند؛ آنچنان که در مورد«حسین» و «حمید» شد.
آنها از بچه‌های تهران بودند و به خاطر اصابت بیش از حد ضربه‌های کابل به بدنشان، از کمر فلج شده بودند. بچه‌ها داوطلبانه آنها را به دوش می‌گرفتند، حرکت می‌دادند و مشکلاتشان را برطرف می‌کردند. در شب عاشورای حسینی سال۶۵ این دو برادر با چشمی گریان به خواب رفتند. صبح که از خواب بلند شدم، صدای گریه شدیدی را شنیدم. سر از بالینم که برداشتم، دیدم حسین است. رفتم بالای سرش و احوالش را پرسیدم. داشت چشم‌های غرق در اشک خود را پاک می‌کرد. بلند شد و نشست. خواستم برایم بگوید که چه اتفاقی برایش افتاده است اما طفره می‌رفت. وقتی اصرار کردم گفت: دیشب خواب مولایم حسین(ع) را دیدم. به من گفت: فکر نکنید اینجا غریب و بی‌کس هستید، من و خانواده‌ام نگهدار شما هستیم.
به حضرتش گفتم: آقای من! عزیز من! من نمی‌توانم راه بروم. از برادرانم خجالت می‌کشم.
امام دستی بر شانه‌هایم گذاشت و کمرم را گرفت و گفت: جوان، بلند شو که ان‌شاءالله خداوند به شما صبر بدهد.
مرا از زمین بلند کرد و چند قدمی به جلو حرکت داد و نشاند. همین موقع بود که از خواب پریدم.
بچه‌ها که شرح حال او را شنیدند، از شوق گریه کردند و حسین را در میان موج دست‌ها و گل بوسه‌های خود غرق کردند.
حسین به کمک بچه‌ها دست خود را روی دیوار گذاشت. بچه‌ها خواستند در انجام کارهایش کمکش کنند، اما او نپذیرفت و گفت: مولایم گفته است بلند شو و من باید خودم بقیه کارهایم را انجام بدهم.
شروع کرد به راه رفتن. طنین صلوات بچه‌ها در فضای آسایشگاه پیچید. معجزه شده بود. او که تا قبل از این روی زانو هم نمی‌توانست حرکت کند، حالا چند قدم راه رفته بود. حسین بعد از چند روز تمرین به روزهای عادی خود برگشت. همین عنایت حضرت امام حسین(ع) شامل حال حمید هم شد. در سایه‌‌سار آن امام شهید، قامت او را نیز به روزهای سبز و آفتابی برگشت.

نویسنده: مریم بیات

مقاله ها مرتبط