۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

در محضر ارباب

در محضر ارباب

در محضر ارباب

جزئیات

درباره شهید حسین تقی‌پور که جزو اولین شهدای آشوب خیابانی است/ به مناسبت۳ مهر، سالروز شهادت شهید تقی‌پور

3 مهر 1402
اشاره: چهل روز مانده‌بود، عازم سوریه شود. ولی وقتی خیابان‌های تهران را شلوغ دید، قبل از رفتن، سعی کرد قدمی برای حفاظت از امنیت مردم بردارد. در کوچه‌پس‌کوچه‌های سوریه در جستجوی شهادت بود، غافل از اینکه در خیابان‌های تهران‌پارس و به دست داعشی‌های وطنی به آن دست می‌یابد. بسیجی شهید حسین تقی‌‌پور، با اصالت میانه‌ای ساکن اسلام‌شهر و عضو گردان ۱۱۵ امام حسین(ع) لشکر ۲۷ سپاه محمدرسول‌‌‌الله(ص) تهران بزرگ، سوم مهر امسال در بحبوبه اغتشاشات و ناآرامی‌های تهران مورد حمله اغتشاشگران و آشوبگران قرار گرفت و به درجه شهادت نائل آمد.

غیرت و تعصب، جزء همیشگی و جدانشدنی مردان آذری است و شهید تقی‌پور هم از این قاعده مستثنی نبود. روی کشور، نظام، انقلاب و مردم تعصب خاصی داشت. دلش می‌خواست کمک‌حال مردم باشد و از ناآگاهی عده‌ای از آنها دلش می‌سوخت. همان‌طور که در ساعات آخر قبل از شهادت، وقتی همراه دوستش به محله تهران‌پارس رفته‌بود، گفت «این مردم حواسشان نیست و متوجه نیستند چه ‌کار می‌کنند. اینها همه کار دشمن است.»

شهید مدافع امنیت حسین تقی پور در اغتشاشات سال ۱۴۰۱شهید حسین تقی‌پور ۴۳‌ساله، نوزده سال با همسرش زندگی کرد و ماحصل این ازدواج، پسری هفده‌ساله است. در خانه‌ای پنجاه‌متری و استیجاری به همراه خانواده‌اش در اسلام‌شهر سکونت داشت. کارگر بود و به بسیجی بودنش افتخار می‌کرد.

گفتم بمان
سیدمجتبی موسویان، دوست شهید و کسی که تا لحظات آخر حیات همراهش بوده‌است، درباره نحوه شهادت حسین تقی‌پور می‌گوید «به صورت ناشناس رفتیم محله تهران‌پارس برای اینکه ببینیم چه‌ کسانی به این اعتراض‌ها و شلوغی‌ها دامن می‌زنند. می‌خواستیم سردسته‌های آنها را شناسایی کنیم. در آن شلوغی، لیدرها را شناختیم و رفتیم برای دستگیری. وقتی یکی از آنها را گرفتیم، اول عده‌ای آمدند دور ما که «چرا یک نفر را دستگیر کرده‌اید؟» گفتیم «این مجرم است و باید او را تحویل نیروی انتظامی بدهیم تا جرمش ثابت شود. مطمئن باشید اگر چیزی نباشد، آزادش می‌کنند.» سعی ‌کردیم مردم را آرام کنیم. عده‌ای پنجه بوکس داشتند. دو طرف ما را گرفتند و حمله‌ور شدند. نزدیک هفت‌هشت نفر بودند. حسین بالای سر مجرم بود. من داد زدم «حسین، جلو نیا. فقط فیلم و عکس بگیر.» حسین هول شده‌بود و سید سید می‌کرد. گفتم «حسین، همان‌جا بمان و مجرم را نگه‌دار تا بچه‌های پشتیبانی برسند.» ولی گوش نکرد و پشت‌سر من آمد. دیدم حسین سرش را پایین نیاورده‌است و ضربات به سرش می‌خورد. تا وسط خیابان دویدیم، می‌خواستیم آن سمت خیابان برویم که بچه‌های یگان ویژه بودند. عده‌ای دیگر ریختند سرمان و با پنجه‌بوکس می‌زدند. من سرم را بین دست‌ها مخفی کردم که ضربات کمتری به سرم بخورد. متهم را از دستم کشیدند و بردند. با هزار مکافات و کتک‌کاری سعی کردم حسین را از زیر ضربات آنان بیرون بکشم. بچه‌های یگان ویژه سعی ‌کردند صف اغتشاشگران را بشکنند و به ما ملحق شوند. آنجا خیلی شلوغ بود و با مشقت به ما رسیدند. پیش بچه‌های یگان ویژه رفتیم. بعد از آن، یک ساعتی حسین کنار من بود. از نظر ظاهری، قوی‌تر از من نشان می‌داد. یعنی ظاهرش سر حال‌تر و بهتر از من بود. قرار شد برگردیم سر مقرمان. گفتم «می‌توانی برگردی، من حالم خوب نیست.» حسین قبول کرد و برگشت. منتظر حسین بودم. از حال رفتم. به‌هوش بودم و حسین را دیدم. او خودش را به من رساند. ولی بعدش خودش هم از حال رفت و اورژانس هر دومان را به بیمارستان برد. من آنجا خوب شدم. ولی حسین در همان آمبولانس به کما رفت. با دستگاه خواستند او را احیا کنند، ولی نشد و حسین از بین ما پر کشید.

نیاز کشور به شما
شهید مدافع امنیت حسین تقی پور در اغتشاشات سال ۱۴۰۱زینب آذروند، همسر شهید مدافع امنیت حسین تقی‌پور می‌گوید «حسین خیلی علاقه داشت به جبهه سوریه اعزام شود و در آنجا خدمت کند. اما من به ایشان گفتم به امثال شما در داخل کشور خودمان نیاز می‌شود. بعد از شنیدن خبر شهادت همسرم، با وجود اینکه برایم سخت بود، ولی شهادتشان را تبریک گفتم و به همسرم افتخار می‌کنم.»

لیاقتش کمتر از شهادت نبود
ارشیا تقی‌پور، فرزند شهید، درباره پدرش می‌گوید «من از پدرم به عنوان قهرمان یاد می‌کنم. چراکه با دست خالی در آن ماجرا دوستش را نجات داد. در حالی که اغتشاشگران پنجه بوکس‌هایی داشتند که بسیار تیز بود و به سر هرکسی می‌خورد، قطعا سوراخ می‌کرد. پدرم رفیق و پشتوانه‌ام بود. هرچه دارم از پدرم دارم. خیلی دل‌پاک، صاف، صادق و در یک جمله، مثل آب زلال بود. لیاقت او کمتر از شهادت نبود.»

آرزویم این است یک‌بار دیگر صدایم کند.
نیم‌تاج رجبی، مادر شهید حسین تقی‌پور، می‌گوید «آرزو دارم پسرم یک‌بار دیگر بگوید مامان. پسر من شهید شد تا حجاب از سر بانوان زمین نیفتد و امنیت در کشور برقرار شود. بانوان در مقابل شهدا وظیفه دارند با حفظ حجاب، راه شهیدان و دین اسلام را ادامه دهند و فریب حرف‌های دشمن را نخورند.»

نویسنده: محبوبه ذالیانی

مقاله ها مرتبط