سیدحسین طباطبایی: ما و دوستانمان در نیروی
هوایی جلساتی داشتیم و دنبال فرصتی بودیم كه دینمان را به اسلام و انقلاب و این كشور ادا كنیم
. اسدالله صفا: مردمی كه اینجا می
آمدند، از همه صنفی بودند؛ آن روزی هم كه از نیروی
هوایی آمدند، من اینجا بودم و جواد ملاحیدر هم که خودش آنها را به آنجا آورد، خیلی فعالیت داشت. بعد از اینکه عكسشان را روزنامه اطلاعات و كیهان چاپ كرد، ساواكی
ها گفتند این عكس ساختگی است، این عكس دروغ است و درست نیست
. سیدحسین طباطبایی: به این نتیجه رسیدیم كه یك راهپیمایی راه بیاندازیم، یعنی دیداری با حضرت امام
)ره) داشته باشیم؛ اما این دیدار به چه صورت باشد؟ بعضی
ها می
گفتند با لباس شخصی برویم و بعضی
ها هم می
گفتند که با لباس نظامی اثر بیشتری دارد و به واقع هم همین
طوربود
. یوسف فروتن: روز بسیار بسیار زیبا و دیدنی بود. یكی از خاطرات بسیار شیرین من، آن ایامی است كه از نیروی
هوایی آمدند. من زمان سربازی خودم از نزدیك رژه دیده بودم ولی اینجوری نه. این
ها با یک نظم خاصی آمدند خدمت حضرت امام
)ره) و به
اصطلاح بیعت كردند و تشریف بردند
. سیدحسین طباطبایی: تصمیم گرفته شد كه پنجشنبه، نوزدهم بهمن، بیاییم. ما در مركز آموزش
های هوایی بودیم. عزیزان با جاهای دیگر هم در تماس بودند؛ پایگاه یكم، قصر فیروزه، ستاد نیروی
هوایی، پشتیبانی مركز و جاهای مختلف نیروی
هوایی و عزیزان دیگر را به صورت رمزی خبر می
كردند؛ چون می
دانستیم كه تلفن
هایمان تحت كنترل است و ضد
اطلاعات در
صدد هستند كه افراد را شناسایی كنند. مثلاً به جای اینکه بگویند با لباس بیایند، با زبان رمز می
گفتند كه با لباس كوه به محل قرار بیایند. به هر صورت به انواع مختلف عزیزان دیگر را خبر كردیم . تا اینکه ساعت دوازده روز چهارشنبه، هجدهم بهمن، به ما اعلام كردند كه هیچ
كس به مرخصی نرود و
تمام مرخصی
ها را لغو كردند. همه منتظر بودند که می
خواهند چه بگویند! بعد گفتند نامه
ای از ستاد كل آمده كه طی آن ستاد مشترك ارتش باید آن را رعایت و امضا كنند. نامه را كه آوردند، دیدیم مضمونش به این صورت بود كه اگر كسی در راهپیمایی یا در تجمعات بیش از فرضاً پنج نفر شركت كند، قانون زمان جنگ درباره او اجرا می
شود و او را محكوم به اعدام می
كنند
. عزت الله مطهری: یكی از همان روزها بچه
های نیروی
هوایی آمده بودند که به
اصطلاح اعلام وفاداری كنند. آن زمان هنوز بختیار سركار بود. از آن
جا به بعد بود كه ارتش فهمید استخوان بندی
اش داغان شده و این نیروهای جوان از مقامات بالای
شان حرف شنوی ندارند
. سیدحسین طباطبایی: بعضی از عزیزان لباس نظامی( فرم) پوشیده بودند و رویش لباس شخصی؛ بعضی
ها لباسشان را آورده بودند و تعویض می
كردند. به هر صورت ساعت ۷:۳۰ صبح ما در مدرسه علوی بودیم. صبحانه
ای هم تهیه كرده بودند، عزیزان میل كردند، لباس
ها را پوشیدند و آماده شدند
. سیدحسین طباطبایی: جلوی مدرسه دخترانه علوی به صف شدیم. یكی از عزیزان خبردار دادند و جمعیت در قالب صف نظامی به سوی مدرسه علوی حركت كرد به سمت جایی كه محل حضور حضرت امام
)ره) بود
. سیدحسین طباطبایی: به عكاس
ها و فیلمبردار
ها توصیه می
كردند كه فیلم نگیرند، حتی اگر كسی می
خواست عکس بگیرد، می
گفتند که از پشت سر بگیرید. ما وارد مدرسه شدیم. زمانی كه حضرت امام
)ره) آمدند یكی از عزیزان خبردار داد و همه احترام نظامی گذاشتند، آزاد گفتند و ایستادیم. امام
)ره) سخنرانی كردند، سخنرانی امام
)ره) تحولی در وجود همه ما بوجود آورد؛ امام
)ره) فرمودند: از حالا شما از طاغوت گسستید و به الله پیوستید. از امروز شما لشكریان آقا امام زمان (ع) هستید. فی
الواقع برای ما خیلی لذت
بخش بود كه یک چنین لقبی حضرت امام
)ره) به ما دادند
. حسین مهدیان: اولین گروهی كه از تشكیلات ارتش با امام پیمان بست و به او پیوست، بچه
های نیروی
هوایی ارتش بودند. عكسشان را در مدرسه علوی گرفتند و همه خبرگزاری
ها پخش كردند. بختیار منكر شد و گفت كه این
ها مونتاژ شده و از جاهای دیگر برداشتند. دوباره كامل این عکس ها را گذاشتند و بعد از چهره
های مختلف خود اینها هم آمدند آنجا و با امام پیمان بستند. دیگر قابل انكار نبود
. جواد مقصودی: امام
)ره( که در مدرسه علوی بودند، نماز
ها را خدمتشان می
رسیدیم و نماز جماعت می
خواندیم. آن روزها رهبر معظم انقلاب، آقای مطهری، آقای بهشتی، باهنر، رجایی، آقای عراقی، آقای عسگراولادی و آقای شهید اسلامی به مدرسه رفت و آمد زیادی داشتند. الآن خیلی راحت انسان می
تواند راجع به آن حرف بزند، اما آن
موقع چنین موقعیتی نبود. آن روز چنان خفقانی بود که نمی
توانم توصیف کنم. این
ها را باید تاریخ
نویسان زبر
دست و قوی، با قلم
های روان این مسائل را برای مردم بگویند و بدانند كه وقتی خداوند متعال اراده كند ملتی را پیروز كند، عنایت خودش را شامل آن ملت می
کند. خداوند همه جنود خود را برای پیروزی این انقلاب بسیج كرد
. حبیبالله عسگراولادی: ایستادیم همه در خدمت امام
)ره). مردم جلوی حضرت امام
)ره) شعار می
دادند و عبور می
کردند، که از دور پرچم مجاهدین خلق آشكار شد. آیت
الله مطهری خدمت امام
)ره) عرض كردند كه: این
ها با پرچم آمدند. جلوتر هم تذكر داده شده بود هیچ گروهی پرچم نیاورد. امام
)ره) رفتند نشستند در اتاق و از جانب ایشان گفته شد كه پرچم
ها را بخوابانند و اگر پرچم را نمی
خوابانند، بروند بیرون
. حبیبالله عسگراولادی: یكی از روزها در همین آمفی
تئاتر مدرسه علوی، امام
)ره) با تعدادی حقوق
دان و تعدادی از دانشگاهی
هاملاقات کردند. یكی از حقوقدان
ها در قید حیات هستند و چند وقت پیش با خودش در میان گذاشتم، ایشان به عنوان سخنگو، از جانب حقوقدان
ها و دانشگاهی
ها شروع به صحبت كرد و گفت: متأسفانه انقلاب زمانی دارد پیروز می
شود كه قحط
الرجاله. این جمله قحط الرجال را ایشان گفت و من و شهید عراقی به عنوان پاسدارهای امام
)ره) ایستاده بودیم. من از شهید عراقی پرسیدم: الان آقا چه می
گویند؟ ایشان گفتند: من نمی
دانم چه می
گویند! اما خدا كمكشان می
كند؛ می
دانم كه خدا كمكشان می كند. امام
)ره) صحبت را شروع كردند: بسم الله الرحمن الرحیم لا حول ولا قوة الا بالله و صل الله علی محمد و عترته. سپس فرمودند: به حمدالله اسلام عزیز رجال و نسوان فراوان دارد، آنچه ما نداریم معرفت الرجال است
. نصرتالله محمودزاده: آن
طور که بچه
ها بحث می
كردند، امام
)ره( می
خواستند قولی را كه در بهشت زهرا
)س) به مردم داده بود، اینجا اجرا كنند و آن هم معرفی آقای بازرگان، به عنوان نخست وزیر بود
. محمدمهدی عبدخدایی: برای اولین بار حضرت امام
)ره) مقبولیت مردمی را یكی از اركان پیروزی قرار دادند، لذا در سخنرانی
شان در بهشت زهرا
)س(، می
بینیم كه می
گویند: من به پشتیبانی شما ملت، تو دهن این دولت می
زنم، من دولت تعیین می
كنم. در حقیقت، محور قدرت اهریمنی دیكتاتوری به خارج از كشور رفته، فرشته وحدت اعتقادی مردم به ایران آمده، می
خواهد دولت تعیین كند. در ابتدا هم كه می
خواهد دولت تعیین كند، دولتی تعیین نمی
كند كه به جناح ملی
گرای صرف یا جناح مذهبی صرف وابسته باشد. در حالی دولت تعیین می
كند که شخصیتش سابقه مذهبی دارد، در مجله نور
دانش مقاله می
نوشته است، مجله گنج
شایگان را منتشر كرده و در سال ۱۳۳۲ انجمن
اسلامی
دانشجویان
دانشگاه
تهران را پایه
گذاری كرده
است و دبیرستان كمال را درست كرده
است. به همه این
ها که نگاه كنید، خبر از یك جریان فرهنگی می
دهد، لذا می
ینیم دولتی كه امام
)ره) تعیین می
كنند، دولت آقای مهندس بازرگان است؛ اما در عین تعیین كردن، آرمان
های خودشان را نیز در حكمش ملحوظ می
كند که یكی از این آرمان
، ولایت
فقیه است. در حكمش می
گوید نظر به ولایتی كه دارم و رأیی كه مردم در راهپیمایی
ها به من داده
اند، شما را نخست
وزیر می
كنم. دقیقاً امام
)ره) نسبت به جمله جملة پیام، حساسیت دارند
. حسین مهدیان: شهید مطهری در تعیین دولت موقت خیلی نقش داشت. نهضت آزادی آن
موقع تمام مجالسشان را چه در ماه محرم چه در ماه رمضان از آقای مطهری، آقای بهشتی و آقای باهنر برای سخنرانی استفاده می
کرد. خود مهندس بازرگان و آقای صحابی، به
خصوص آقای طالقانی شب
های جمعه تفسیر قرآن داشتند. امام
خمینی
)ره) مقید بودند كه حكومت دست روحانیون نباشد، یعنی این موضوع دستاویز کسی نشود که بگویند این
ها انقلاب كردند برای حكومت و این حرف
ها
. اکبر صالحی: دوستان یکی از سالن
های مدرسه رفاه را برای دولت
موقت آماده كردند و شهید بهشتی و آقای مفتح با هماهنگی حضرت امام
)ره)، حكم آقای بازرگان را خواندند. فردای آن روز مردم در تأیید دولت موقت در خیابان
ها راهپیمایی كردند. مهندس بازرگان به تأیید مردم و به دستور حضرت امام
)ره)، نخست
وزیر موقت شدند و حكومت را به دست گرفتند
. محسن لبانی: امام
)ره) دستور دادند كه بازرگان بیاید تا معرفی
شان كنند. همان سالن پایین بود كه آقای بازرگان آمد و امام
)ره) ایشان را به عنوان نخست وزیر موقت معرفی كردند. امام
)ره) گفتند: نخست وزیر موقت جمهوری اسلامی، آقای بازرگان. او هم یک سخنرانی كرد که مردم از فردای آن روز، مغازه
ها را باز كنند
. حسین مهدیان: دولت موقت كه تأسیس شد و كابینه را هم كه معرفی كردند، یك نفر روحانی بین آن
ها نبود، حتی یادم هست که آقای هاشمی من را صدا زد و گفت: داریوش فروهر كجاست؟ گفتم: داریوش فروهر را شما چه
كار دارید؟ گفت: امام
)ره) گفته
اند: تمام كسانی كه در این مبارزه، در هر گروهی، در هر دسته
ای بودند، همه را بیاورید در این كابینه شركت بدهید
. اکبر صالحی: خود بازرگان از جبهه ملی بود اما كابینه
ای كه تشكیل دادند از نهضت آزادی بود. امام
)ره) از روز اول این
ها را آوردند در صحنه که این موضوع خودش جای بحث دارد. امام
)ره) این گروه
های سیاسی را با توجه به اینکه خیلی هم مذهبی نبودند، آوردند در صحنه تا، در دولت بازرگان این
ها خودشان را نشان بدهند
. محسن لبانی: نظر امام
)ره) این بود كه کسی نگویند انقلاب كرده
اند كه خودشان بیایند سر
كار. مخصوصاً آقای مهدوی هم یک
دفعه این موضوع را تأیید كردند. به همین دلیل امام
)ره) با ریاست جمهوری مرحوم بهشتی مخالفت داشتند، كه بنی
صدر آمد بر سركار و
الّا آقای بهشتی برنده بود، همه هم به ایشان رأی می
دادند و ایشان می
شدند رئیس
جمهور
. علی دانشمنفرد: بعد از اینكه امام
)ره) حكم آقای مهندس بازرگان را به ایشان تنفیذ كردند، ما در اتاقی در مدرسه علوی با خط درشت نوشتیم، اتاق نخست
وزیر. یک میز خیلی ساده و معمولی و یک صندلی برایشان گذاشتیم و آقای مهندس بازرگان آمدند. چند وزیر انتخاب كرد و ما هم بر در اتاق کناری باز با دست خط نوشتیم اتاق هیئت
وزیران. خیلی جالب بود آدم باورش نمی
شد كه یک مدرسه ابتدایی دخترانه، اول جایگاه امام
)ره) بشود و بعد هم دولت همین
جا تشكیل شود، سپس زندان انقلاب بشود و بعد اسلحه
خانة انقلاب
. ابوالفضل حاجیحیدری: یادم هست كه ما یک روز جلوی در ورودی ایستاده بودیم كه دیدیم یاسرعرفات با مسعود رجوی دارد می
آید، سید
احمد آقا هم جلو هستند. خیلی تعجب كردم، مسعود رجوی برای چه آمده اینجا؟ یاسرعرفات هم كه شخصیتش مشخص است، آدم خود فروخته
ای که ملت فلسطین را به چنین بدبختی
هایی دچار كرده است و کماکان ظلمش پایداراست. برای من عجیب بود با شناختی كه از مسعود رجوی در زندان اوین بند ۲ داشتم. مسعود رجوی و موسی خیابانی. خیلی برایم عجیب بود ولی به هر حال قرار ملاقاتی بود و سید
احمد آقا هم جلو بودند و آقایان هم پشت سر ایشان، رفتند. ملاقات هم خیلی كوتاه با امام
)ره) انجام شد و برگشتند. این
ها که آمده بودند ملاقات فكر می
كردند حضرت امام
)ره) راجع به ویژگی
های این
ها آشنایی ندارند. اما این
طور نبود به اصطلاح دمبشان را گذاشتند روی كولشان و رفتند
. نصرتالله محمودزاده: فكر می
كنم روز هفده بهمن بود.دوستان گفتند که شهید عراقی فرموده
اند: حضرت امام
)ره) می
خواهند تشریف ببرند شاه عبدالعظیم
. اسدالله صفا: امام
)ره) بعد از نماز مغرب و عشا در حالیکه باران هم می
آمد، آقا مهدی را صدا كردند و گفتند: من می
خواهم بروم زیارت سیدالكریم. شما ماشین
ها را درست كنید، كه من می
خواهم بروم زیارت
. ابوالفضل توکلیبینا: فكر می
كنم، شانزدهم یا هفدهم بهمن بود. من یک بنز كاهویی داشتم، خیلی تمیز بود، بیشتر اوقات بیرونش نمی
بردم. چون شب
ها در مدرسه می
خوابیدیم، ماشین را بردم در پاركینگ مدرسه علوی گذاشتم و به حاج
احمد گفتم ماشین حاضراست
. اسدالله صفا: چندتا از دوستان، ماشین داشتند و در حال آماده شدن بودند که دیدیم حضرت
آقا یک
دفعه بلند شدند، لباس
های
شان را پوشیدند و گفتند: آقای عراقی، اگر ماشین حاضر نیست، یک تاكسی صدا كنید، من با تاكسی بروم حضرت عبدالعظیم. آقای عراقی گفت: آقا، قربانتان بروم، یک دقیقه صبر كنید. امام
)ره) گفتند: نه یک تاكسی صدا كنید، من می
خواهم با تاكسی بروم. که دیگر راه افتادیم رفتیم
. نصرتالله محمودزاده: از امام
)ره) اجازه خواستندکه با لباس رسمی نروند. اینجا هم ایشان قبول كردند. حضرت امام
)ره) را سوار پیكانی كردند كه حاج مهدی عراقی راننده
اش بود. شهید بروجردی با یک ماشین جلوتر و شهید بیگ
زاده كه در ماجرای تصرف رادیو شهید شد هم پشت سر
. ابو الفضل توکلیبینا: حدوده بیست متر مانده به در صحن، ماشین را نگه داشتم. قرار بود من از ماشین تكان نخورم كه كسی چیزی به ماشین وصل نكند. حضرت امام
)ره) تشریف بردند داخل و بچه
ها هم در را بستند
. ابوالفضل توکیبینا: نمی
دانم جمعیت از كجا با خبر شدند! حالا من مانده بودم چه
طور امام
)ره) را از داخل صحن سوار ماشین كنیم؟ در باز شد و دیدم سه چهار نفر از این داش
مشتی
ها می
گویند: آقا ما نوكرتیم، چاكرتیم. راه را باز كردند و امام
)ره) را آوردند داخل ماشین
. نویسنده
: محدثه طاهری