۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

متولد۵۷

متولد۵۷

متولد۵۷

جزئیات

برشی از وقایع بهمن ماه سال ۵۷ با محوریت ملاقات نیروی هوایی ارتش با امام(ره) و تشکیل دولت موقت/ به مناسبت ۱۹ بهمن، سالروز دیدار همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی(ره)

19 بهمن 1399
سیدحسین طباطبایی: ما و دوستانمان در نیروی هوایی جلساتی داشتیم و دنبال فرصتی بودیم كه دینمان را به اسلام و انقلاب و این كشور ادا كنیم.
اسدالله صفا: مردمی كه اینجا می آمدند، از همه صنفی بودند؛ آن روزی هم كه از نیروی هوایی آمدند، من اینجا بودم و جواد ملاحیدر هم که خودش آنها را به آنجا آورد، خیلی فعالیت داشت. بعد از اینکه عكسشان را روزنامه اطلاعات و كیهان چاپ كرد، ساواكیها گفتند این عكس ساختگی است، این عكس دروغ است و درست نیست.
سیدحسین طباطبایی: به این نتیجه رسیدیم كه یك راهپیمایی راه بیاندازیم، یعنی دیداری با حضرت امام)ره) داشته باشیم؛ اما این دیدار به چه صورت باشد؟ بعضی ها می گفتند با لباس شخصی برویم و بعضی ها هم می گفتند که با لباس نظامی اثر بیشتری دارد و به واقع هم همین طوربود.
یوسف فروتن: روز بسیار بسیار زیبا و دیدنی بود. یكی از خاطرات بسیار شیرین من، آن ایامی است كه از نیروی هوایی آمدند. من زمان سربازی خودم از نزدیك رژه دیده بودم ولی اینجوری نه. این ها با یک نظم خاصی آمدند خدمت حضرت امام)ره) و به اصطلاح بیعت كردند و تشریف بردند.
سیدحسین طباطبایی: تصمیم گرفته شد كه پنجشنبه، نوزدهم بهمن، بیاییم. ما در مركز آموزش های هوایی بودیم. عزیزان با جاهای دیگر هم در تماس بودند؛ پایگاه یكم، قصر فیروزه، ستاد نیروی هوایی، پشتیبانی مركز و جاهای مختلف نیروی هوایی و عزیزان دیگر را به صورت رمزی خبر می كردند؛ چون می دانستیم كه تلفن هایمان تحت كنترل است و ضد اطلاعات در صدد هستند كه افراد را شناسایی كنند. مثلاً به جای اینکه بگویند با لباس بیایند، با زبان رمز می گفتند كه با لباس كوه به محل قرار بیایند. به هر صورت به انواع مختلف عزیزان دیگر را خبر كردیم . تا اینکه ساعت دوازده روز چهارشنبه، هجدهم بهمن، به ما اعلام كردند كه هیچ كس به مرخصی نرود و تمام مرخصی ها را لغو كردند. همه منتظر بودند که می خواهند چه بگویند! بعد گفتند نامه ای از ستاد كل آمده كه طی آن ستاد مشترك ارتش باید آن را رعایت و امضا كنند. نامه را كه آوردند، دیدیم مضمونش به این صورت بود كه اگر كسی در راهپیمایی یا در تجمعات بیش از فرضاً پنج نفر شركت كند، قانون زمان جنگ درباره او اجرا می شود و او را محكوم به اعدام می كنند.
عزت الله مطهری: یكی از همان روزها بچه های نیروی هوایی آمده بودند که به اصطلاح اعلام وفاداری كنند. آن زمان هنوز بختیار سركار بود. از آن جا به بعد بود كه ارتش فهمید استخوان بندی اش داغان شده و این نیروهای جوان از مقامات بالای شان حرف شنوی ندارند.
سیدحسین طباطبایی: بعضی از عزیزان لباس نظامی( فرم) پوشیده بودند و رویش لباس شخصی؛ بعضیها لباسشان را آورده بودند و تعویض می كردند. به هر صورت ساعت ۷:۳۰ صبح ما در مدرسه علوی بودیم. صبحانهای هم تهیه كرده بودند، عزیزان میل كردند، لباسها را پوشیدند و آماده شدند.
سیدحسین طباطبایی: جلوی مدرسه دخترانه علوی به صف شدیم. یكی از عزیزان خبردار دادند و جمعیت در قالب صف نظامی به سوی مدرسه علوی حركت كرد به سمت جایی كه محل حضور حضرت امام)ره) بود.
دیدار همافران نیروی هوایی با امام خمینیسیدحسین طباطبایی: به عكاسها و فیلمبردار‌‌ها توصیه میكردند كه فیلم نگیرند، حتی اگر كسی میخواست عکس بگیرد، میگفتند که از پشت سر بگیرید. ما وارد مدرسه شدیم. زمانی كه حضرت امام)ره) آمدند یكی از عزیزان خبردار داد و همه احترام نظامی گذاشتند، آزاد گفتند و ایستادیم. امام)ره) سخنرانی كردند، سخنرانی امام)ره) تحولی در وجود همه ما بوجود آورد؛ امام)ره) فرمودند: از حالا شما از طاغوت گسستید و به الله پیوستید. از امروز شما لشكریان آقا امام زمان (ع) هستید. فیالواقع برای ما خیلی لذتبخش بود كه یک چنین لقبی حضرت امام)ره) به ما دادند.
حسین مهدیان: اولین گروهی كه از تشكیلات ارتش با امام پیمان بست و به او پیوست، بچههای نیرویهوایی ارتش بودند. عكسشان را در مدرسه علوی گرفتند و همه خبرگزاریها پخش كردند. بختیار منكر شد و گفت كه اینها مونتاژ شده و از جاهای دیگر برداشتند. دوباره كامل این عکس ها را گذاشتند و بعد از چهرههای مختلف خود اینها هم آمدند آنجا و با امام پیمان بستند. دیگر قابل انكار نبود.
جواد مقصودی: امام)ره( که در مدرسه علوی بودند، نمازها را خدمتشان میرسیدیم و نماز جماعت میخواندیم. آن روزها رهبر معظم انقلاب، آقای مطهری، آقای بهشتی، باهنر، رجایی، آقای عراقی، آقای عسگراولادی و آقای شهید اسلامی به مدرسه رفت و آمد زیادی داشتند. الآن خیلی راحت انسان میتواند راجع به آن حرف بزند، اما آنموقع چنین موقعیتی نبود. آن روز چنان خفقانی بود که نمیتوانم توصیف کنم. اینها را باید تاریخنویسان زبردست و قوی، با قلمهای روان این مسائل را برای مردم بگویند و بدانند كه وقتی خداوند متعال اراده كند ملتی را پیروز كند، عنایت خودش را شامل آن ملت میکند. خداوند همه جنود خود را برای پیروزی این انقلاب بسیج كرد.
حبیبالله عسگراولادی: ایستادیم همه در خدمت امام)ره). مردم جلوی حضرت امام)ره) شعار میدادند و عبور میکردند، که از دور پرچم مجاهدین خلق آشكار شد. آیتالله مطهری خدمت امام)ره) عرض كردند كه: اینها با پرچم آمدند. جلوتر هم تذكر داده شده بود هیچ گروهی پرچم نیاورد. امام)ره) رفتند نشستند در اتاق و از جانب ایشان گفته شد كه پرچمها را بخوابانند و اگر پرچم را نمیخوابانند، بروند بیرون.
حبیبالله عسگراولادی: یكی از روزها در همین آمفیتئاتر مدرسه علوی، امام)ره) با تعدادی حقوقدان و تعدادی از دانشگاهیهاملاقات کردند. یكی از حقوقدانها در قید حیات هستند و چند وقت پیش با خودش در میان گذاشتم، ایشان به عنوان سخنگو، از جانب حقوقدانها و دانشگاهیها شروع به صحبت كرد و گفت: متأسفانه انقلاب زمانی دارد پیروز میشود كه قحطالرجاله. این جمله قحط الرجال را ایشان گفت و من و شهید عراقی به عنوان پاسدارهای امام)ره) ایستاده بودیم. من از شهید عراقی پرسیدم: الان آقا چه میگویند؟ ایشان گفتند: من نمیدانم چه میگویند! اما خدا كمكشان میكند؛ میدانم كه خدا كمكشان می كند. امام)ره) صحبت را شروع كردند: بسم الله الرحمن الرحیم لا حول ولا قوة الا بالله و صل الله علی محمد و عترته. سپس فرمودند: به حمدالله اسلام عزیز رجال و نسوان فراوان دارد، آنچه ما نداریم معرفت الرجال است.
نصرتالله محمودزاده: آنطور که بچهها بحث میكردند، امام)ره( میخواستند قولی را كه در بهشت زهرا)س) به مردم داده بود، اینجا اجرا كنند و آن هم معرفی آقای بازرگان، به عنوان نخست وزیر بود.
محمدمهدی عبدخدایی: برای اولین بار حضرت امام)ره) مقبولیت مردمی را یكی از اركان پیروزی قرار دادند، لذا در سخنرانیشان در بهشت زهرا)س(، میبینیم كه میگویند: من به پشتیبانی شما ملت، تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میكنم. در حقیقت، محور قدرت اهریمنی دیكتاتوری به خارج از كشور رفته، فرشته وحدت اعتقادی مردم به ایران آمده، میخواهد دولت تعیین كند. در ابتدا هم كه میخواهد دولت تعیین كند، دولتی تعیین نمیكند كه به جناح ملیگرای صرف یا جناح مذهبی صرف وابسته باشد. در حالی دولت تعیین میكند که شخصیتش سابقه مذهبی دارد، در مجله نوردانش مقاله مینوشته است، مجله گنجشایگان را منتشر كرده و در سال ۱۳۳۲ انجمناسلامیدانشجویاندانشگاهتهران را پایهگذاری كردهاست و دبیرستان كمال را درست كردهاست. به همه اینها که نگاه كنید، خبر از یك جریان فرهنگی میدهد، لذا میینیم دولتی كه امام)ره) تعیین میكنند، دولت آقای مهندس بازرگان است؛ اما در عین تعیین كردن، آرمانهای خودشان را نیز در حكمش ملحوظ میكند که یكی از این آرمان، ولایتفقیه است. در حكمش میگوید نظر به ولایتی كه دارم و رأیی كه مردم در راهپیماییها به من دادهاند، شما را نخستوزیر میكنم. دقیقاً امام)ره) نسبت به جمله جملة پیام، حساسیت دارند.
حسین مهدیان: شهید مطهری در تعیین دولت موقت خیلی نقش داشت. نهضت آزادی آنموقع تمام مجالسشان را چه در ماه محرم چه در ماه رمضان از آقای مطهری، آقای بهشتی و آقای باهنر برای سخنرانی استفاده میکرد. خود مهندس بازرگان و آقای صحابی، بهخصوص آقای طالقانی شبهای جمعه تفسیر قرآن داشتند. امامخمینی)ره)  مقید بودند كه حكومت دست روحانیون نباشد، یعنی این موضوع دستاویز کسی نشود که بگویند اینها انقلاب كردند برای حكومت و این حرفها.
اکبر صالحی: دوستان یکی از سالنهای مدرسه رفاه را برای دولتموقت آماده كردند و شهید بهشتی و آقای مفتح با هماهنگی حضرت امام)ره)، حكم آقای بازرگان را خواندند. فردای آن روز مردم در تأیید دولت موقت در خیابانها راهپیمایی كردند. مهندس بازرگان به تأیید مردم و به دستور حضرت امام)ره)، نخستوزیر موقت شدند و حكومت را به دست گرفتند.
محسن لبانی: امام)ره) دستور دادند كه بازرگان بیاید تا معرفیشان كنند. همان سالن پایین بود كه آقای بازرگان آمد و امام)ره) ایشان را به عنوان نخست وزیر موقت معرفی كردند. امام)ره) گفتند: نخست وزیر موقت جمهوری اسلامی، آقای بازرگان. او هم یک سخنرانی كرد که مردم از فردای آن روز، مغازهها را باز كنند.
حسین مهدیان: دولت موقت كه تأسیس شد و كابینه را هم كه معرفی كردند، یك نفر روحانی بین آنها نبود، حتی یادم هست که آقای هاشمی من را صدا زد و گفت: داریوش فروهر كجاست؟ گفتم: داریوش فروهر را شما چهكار دارید؟ گفت: امام)ره) گفتهاند: تمام كسانی كه در این مبارزه، در هر گروهی، در هر دسته‌‌ای بودند، همه را بیاورید در این كابینه شركت بدهید.
اکبر صالحی: خود بازرگان از جبهه ملی بود اما كابینهای كه تشكیل دادند از نهضت آزادی بود. امام)ره) از روز اول اینها را آوردند در صحنه که این موضوع خودش جای بحث دارد. امام)ره) این گروههای سیاسی را با توجه به اینکه خیلی هم مذهبی نبودند، آوردند در صحنه تا، در دولت بازرگان اینها خودشان را نشان بدهند.
محسن لبانی: نظر امام)ره) این بود كه کسی نگویند انقلاب كردهاند كه خودشان بیایند سركار. مخصوصاً آقای مهدوی هم یکدفعه این موضوع را تأیید كردند. به همین دلیل امام)ره) با ریاست جمهوری مرحوم بهشتی مخالفت داشتند، كه بنیصدر آمد بر سركار والّا آقای بهشتی برنده بود، همه هم به ایشان رأی میدادند و ایشان میشدند رئیسجمهور.
علی دانشمنفرد: بعد از اینكه امام)ره) حكم آقای مهندس بازرگان را به ایشان تنفیذ كردند، ما در اتاقی در مدرسه علوی با خط درشت نوشتیم، اتاق نخستوزیر. یک میز خیلی ساده و معمولی و یک صندلی برایشان گذاشتیم و آقای مهندس بازرگان آمدند. چند وزیر انتخاب كرد و ما هم بر در اتاق کناری باز با دست خط نوشتیم اتاق هیئتوزیران. خیلی جالب بود آدم باورش نمیشد كه یک مدرسه ابتدایی دخترانه، اول جایگاه امام)ره) بشود و بعد هم دولت همینجا تشكیل شود، سپس زندان انقلاب بشود و بعد اسلحهخانة انقلاب.
ابوالفضل حاجیحیدری: یادم هست كه ما یک روز جلوی در ورودی ایستاده بودیم كه دیدیم یاسرعرفات با مسعود رجوی دارد میآید، سیداحمد آقا هم جلو هستند. خیلی تعجب كردم، مسعود رجوی برای چه آمده اینجا؟ یاسرعرفات هم كه شخصیتش مشخص است، آدم خود فروختهای که ملت فلسطین را به چنین بدبختیهایی دچار كرده است و کماکان ظلمش پایداراست. برای من عجیب بود با شناختی كه از مسعود رجوی در زندان اوین بند ۲ داشتم. مسعود رجوی و موسی خیابانی. خیلی برایم عجیب بود ولی به هر حال قرار ملاقاتی بود و سیداحمد آقا هم جلو بودند و آقایان هم پشت سر ایشان، رفتند. ملاقات هم خیلی كوتاه با امام)ره) انجام شد و برگشتند. اینها که آمده بودند ملاقات فكر میكردند حضرت امام)ره) راجع به ویژگیهای اینها آشنایی ندارند. اما اینطور نبود به اصطلاح دمبشان را گذاشتند روی كولشان و رفتند.
نصرتالله محمودزاده: فكر میكنم روز هفده بهمن بود.دوستان گفتند که شهید عراقی فرمودهاند: حضرت امام)ره) میخواهند تشریف ببرند شاه عبدالعظیم.
اسدالله صفا: امام)ره) بعد از نماز مغرب و عشا در حالیکه باران هم میآمد، آقا مهدی را صدا كردند و گفتند: من میخواهم بروم زیارت سیدالكریم. شما ماشینها را درست كنید، كه من میخواهم بروم زیارت.
ابوالفضل توکلیبینا: فكر میكنم، شانزدهم یا هفدهم بهمن بود. من یک بنز كاهویی داشتم، خیلی تمیز بود، بیشتر اوقات بیرونش نمیبردم. چون شبها در مدرسه میخوابیدیم، ماشین را بردم در پاركینگ مدرسه علوی گذاشتم و به حاجاحمد گفتم ماشین حاضراست.
اسدالله صفا: چندتا از دوستان، ماشین داشتند و در حال آماده شدن بودند که دیدیم حضرتآقا یکدفعه بلند شدند، لباسهایشان را پوشیدند و گفتند: آقای عراقی، اگر ماشین حاضر نیست، یک تاكسی صدا كنید، من با تاكسی بروم حضرت عبدالعظیم. آقای عراقی گفت: آقا، قربانتان بروم، یک دقیقه صبر كنید. امام)ره) گفتند: نه یک تاكسی صدا كنید، من میخواهم با تاكسی بروم. که دیگر راه افتادیم رفتیم.
نصرتالله محمودزاده: از امام)ره) اجازه خواستندکه با لباس رسمی نروند. اینجا هم ایشان قبول كردند. حضرت امام)ره) را سوار پیكانی كردند كه حاج مهدی عراقی رانندهاش بود. شهید بروجردی با یک ماشین جلوتر و شهید بیگزاده كه در ماجرای تصرف رادیو شهید شد هم پشت سر.
ابو الفضل توکلیبینا: حدوده بیست متر مانده به در صحن، ماشین را نگه داشتم. قرار بود من از ماشین تكان نخورم كه كسی چیزی به ماشین وصل نكند. حضرت امام)ره) تشریف بردند داخل و بچهها هم در را بستند.
ابوالفضل توکیبینا: نمیدانم جمعیت از كجا با خبر شدند! حالا من مانده بودم چه‌‌طور امام)ره) را از داخل صحن سوار ماشین كنیم؟ در باز شد و دیدم سه چهار نفر از این داشمشتیها میگویند: آقا ما نوكرتیم، چاكرتیم. راه را باز كردند و امام)ره) را آوردند داخل ماشین.

نویسندهمحدثه طاهری

مقاله ها مرتبط