۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

قدم به قدم تا خدا

قدم به قدم تا خدا

قدم به قدم تا خدا

جزئیات

درباره شهید مصطفی زواره‌ای فرمانده گردان مهندسی رزمی لشکر سیدالشهدا(س)/ به مناسبت ۱۴ اسفند، سالروز شهادت شهید زواره‌ای

12 اسفند 1399
مصطفی در خانواده‌ای باصفا و مذهبی به دنیا آمد. پدرش حاج‌قاسم‌، از شدت علاقه‌ به حضرت زهرا(س) دوست داشت اسم نوزاد را از نام فرزندان حضرت زهرا بگذارد. پیشنهاد مادر اما «مصطفی» بود؛ نام پدر خودش.
شهید مصطفی زواره ای فرمانده گردان مهندسی لشکر سیدالشهداحاج‌قاسم‌ خانواده‌اش را به روستای حصاربالا برده بود. حصاربالا، از روستاهای ورامین بود. مصطفی همان‌جا به دنیا آمد و کودکی‌اش در فضای صمیمی و یک‌رنگ روستایی سپری شد. خانواده زواره‌ای و حاج‌قاسم معتمد مردم به حساب می‌آمدند. همه این‌ها در شکل‌گیری شخصیت مصطفی اثرگذار بود. او از دوران کودکی فردی اجتماعی و علاقه‌مند به کار و بازی گروهی بود. تفاوت شخصیتی‌اش از همان زمان به چشم می‌آمد.
روستای حصاربالا مدرسه نداشت. بنابراین او باید برای تحصیل به دبستان شهدای جوادآباد فعلی در روستای مجاور می‌رفت. این به معنای طی کردن پنج کیلومتر برای رسیدن به مدرسه بود. او این مسیر را روزی دوبار صبح و بعد از ظهر می‌رفت و برمی‌گشت. امکانات آن روستا تا آن‌جا نبود که فرزندان خانواده بتوانند به تحصیل در مقاطع بالاتر ادامه بدهند. به همین دلیل پدر، هجرت را برگزید و آن‌ها راهی شهرستان ورامین شدند.
مصطفی که دوران ابتدایی را به پایان رسانده بود، برای گذراندن مقطع راهنمایی به مدرسه تازه تاسیس غزالی ورامین رفت. او، به دلیل علاقه بسیاری که به پدر و کمک کردن به وی داشت اوقات فراغتش را در مغازه بابا می‌گذراند. مغازه حاج‌قاسم، در نزدیکی حسینیه بنی‌فاطمه ورامین بود. حسینیه، آن زمان یکی از پایگاه‌های مبارزات علیه رژیم پهلوی بود. او که از کودکی مکبر نمازهای روستا بود و در نمازهای جماعت و دیگر فرایض حضور داشت مشتاق نوحه‌خوانی و مدیحه‌سرایی اهل بیت و به‌ویژه اباعبدالله بود. مصطفی کم‌کم برای مبارزه، تربیت و آماده می‌شد.
حضور مصطفی در مبارزات سیاسی و مذهبی بیش‌تر می‌شد. علاوه بر شرکت در تظاهرات و راهپیمایی‌ها به توزیع سخنرانی‌های امام نیز مشغول شده بود. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل جهاد‌سازندگی، مشتاق کمک به روستاییان بود و دیگر سر از پا نمی‌شناخت. مصطفی عضو جهاد شد و در واحد فرهنگی و بهداشتی شروع به کار کرد. او که شاید بیش از دیگران با فضای روستاها آشنا بود و درد مردم را با گوشت و پوست درک می‌کرد، تمام هم و غم‌اش را برای ارتقای فکری و آگاهی مردم گذاشت و از هیچ تلاشی کوتاهی نکرد.
وقتی جنگ شروع شد، ساکنان شهرهای مرزی به دیگر شهرها مهاجرت کردند. ورامین هم جزو میزبانان مردم جنگ‌زده بود. مصطفی که در جهادسازندگی کمک‌های گوناگون به مردم را فراگرفته و تمرین کرده بود حالا برای مهاجران تمام تلاشش را می‌کرد. در عین حال، یادگیری فنون نظامی را نیز آغاز کرده بود و هم‌زمان خود را برای دفاع آماده می‌کرد.
مهر ۵۹ بود که از طریق سپاه‌ پاسداران به جبهه‌های جنوب اعزام شد. همین اولین حضور، برای ماندنش کافی بود. تقریبا کم‌تر از یک سال بعد او- مصطفی زواره‌ای-  به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان ورامین درآمد. چیزی نگذشت تا مسئول دفتر فرماندهی سپاه ورامین شد. از این پس، او نمایندگی و سخنگویی سپاه در ستاد نماز جمعه را پذیرفت، اما دیگر با این فعالیت‌ها دلش آرام نمی‌گرفت. همان چند ماه جبهه کافی بود تا او را هوایی کند. با وجود تاکید فرماندهی سپاه ورامین برای ماندن و خدمت در شهر، بار دیگر مصطفی عازم شد. این‌بار او دیده‌بان توپخانه تیپ ذوالفقار لشکر۲۷ محمدرسول‌الله(ص) بود و آن‌قدر خوش درخشید تا حاج‌همت که آن زمان فرماندهی لشکر را به عهده داشت، او را پیک ویژه و رابط میان لشکر و قرارگاه جنوب کند. کمی بعد به تیپ۱۰ سیدالشهدا(س) دعوت شد. حالا علاوه بر رابط، مسئول رابطان شده بود. او در هر موقعیتی تمام همت خودش را به کار می‌گرفت. در بحبوحه جنگ، همین مسئولیت‌پذیری او را ارتقا می‌داد.
شهید مصطفی زواره‌ای فرمانده گردان مهندسی رزمی لشکر سیدالشهداحاج‌مصطفی اصولا ساده‌زیست و بی‌توجه به دنیا بود. در امرار معاش آسان می‌گرفت تا آن‌جا که برای ترغیب جوانان و البته برای رعایت اصول و ارزش‌های اخلاقی و اسلامی، مراسم جشن ازدواجش را در مسجد برگزار کرد.
او که سعی می‌کرد مصداق آیه «اَشِّداءُ عَلَی الکُفارِ وَ رُحَماءُ بَینَهُم» باشد، علاقه غیر قابل وصفی به حضرت امام، شهید بهشتی و روحانیت متعهد داشت. به‌طوری که اگر مغرضان به مخالفت جلو می‌آمدند باید منتظر برخورد‌های جدی مصطفای همیشه مهربان نیز بودند. حاج‌مصطفی به سرداران شهید حاج‌همت، حاج‌کاظم رستگار و شهید زنده حاج‌علی فضلی علاقه بسیاری داشت و بیان سخنانی از آنان، همیشه تکیه‌کلامش بود.
یکی دو سال آخر، آن‌قدر بی‌تاب شهادت شده بود که پس از شنیدن خبر شهادت دوستانش گلایه می‌کرد و می‌گفت: «چرا نوبت ما نمی‌شود؟! دیگر از دیدن روی پدر و مادر دوستان شهیدم شرمنده هستم.»
حاج‌مصطفی پس از مدتی معاون و سپس مسئول تدارکات و پشتیبانی تیپ سیدالشهدا(س) شد. این تیپ که از یگان‌های خط‌شکن به حساب می‌آمد و نامش تن دشمن را می‌لرزاند، بعدها به لشکر ارتقا یافت. مصطفی نیز فرماندهی گردان مهندسی و رزمی لشکر را عهده‌دار شد. در کربلای۵ بود که تمام تلاشش را به نمایش گذاشت و به عنوان یکی از عوامل موثر در موفقیت لشکر در تحکیم مواضع و سنگرهای رزمندگان شناخته شد.
حاج‌مصطفی که پیش از این در عملیات‌های مختلف از ناحیه پا، دست و پهلو مجروح شده بود و حتی در جریان عملیات والفجر۸ به‌شدت شیمیایی شده بود‌‌‌، در کربلای۵ نیز از ناحیه بازو هدف تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و مجروح شد. در عملیات تکمیلی کربلای۵، در روز چهاردهم اسفند سال ۶۵، پس از بازگشت از عملیات در خاکریزی در شلمچه، در حالی که مشغول وضو گرفتن بود، با ترکش توپ دشمن از ناحیه پای راست و شکم مجروح شد. این آخرین وضویش بود.

نویسنده: سپیده صفا

مقاله ها مرتبط