۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

با هم در مسجد‌الاقصی نماز خواهیم خواند...

با هم در مسجد‌الاقصی نماز خواهیم خواند...

با هم در مسجد‌الاقصی نماز خواهیم خواند...

جزئیات

بررسی مختصر چگونگی روی کار آمدن دولت اسلامی حماس در فلسطین، بعد از سال‌ها تلاش مجاهدان اسلام‌گرا/ به مناسبت ۲۹ دی، روز غزه

29 دی 1402
برایتان در شماره قبل نوشتیم که بعد از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و متأسفانه شکست سنگین مسلمانان در برابر صهیونیست‌ها، به ویژه از سوی سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) به رهبری یاسر عرفات۱، روحیه ترس از جهاد و عدم موفقیت در میان مبارزان شکل گرفت و سپس روند خفت‌بار صلح با صهیونیست‌ها در میان رهبران جهادی و سیاسی فلسطین آغاز شد. اما، نکته مهم این است که چه شد که مسئله صلح اعراب و اسرائیل مطرح شد؟ و دیگر اینکه این قراردادهای صلح به کجا انجامید و چه نتایجی برای مردم فلسطین داشت؟ و در نهایت اینکه چطور شد روحیه جهادی و مقاومت در فلسطینی‌ها شکل گرفت و به تشکیل دولت اسلام‌گرا در این کشور اشغالی انجامید؟ اینها سئوالاتی است که در آخرین شماره از سلسله مقالات تاریخ یهود و صهیونیسم به آنها پاسخ خواهیم داد.

تبعات شکست مسلمانان در جنگ شش روزه
سال ۱۹۶۸ میلادی برابر با سال ۱۳۴۷ شمسی و یک‌سال بعد از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، صهیونیست‌ها به خاطر پیروزی‌ای که در آن جنگ به دست آورده بودند؛ آشکارا دست به جنایت می‌زدند. آنها دیگر به راحتی فلسطینی‌ها را از کرانه باختری اخراج و خانه‌هایشان را اشغال می‌کردند. اگر کمترین مقاومتی هم می‌دیدند به راحتی فلسطینی‌ها را به شهادت می‌رساندند. کم کم تعداد زیادی از فلسطینیان آواره، به کشورهای سوریه، لبنان، اردن و... رفتند و به این شکل اخبار جنایات صهیونیست‌ها به گوش سایر مسلمانان رسید. بعد از مدت کوتاهی اخبار این جنایات در رسانه‌های مستقل جهان انعکاس پیدا کرد و براساس آگاهی مردم جهان از وقایع فلسطین، نمایندگان کشورهای اسلامی و تعدادی از کشورهای مستقل در سازمان ملل توانستند قطعنامه‌ای را در سازمان ملل متحد به تصویب برسانند که براساس آن اراضی فلسطین میان صهیونیست‌ها و ساکنان اصلی آن یعنی فلسطینی‌ها تقسیم شد. همچنین در این قطعنامه یعنی «قطعنامه ۲۵۳۵»، بندی تصویب شده بود که براساس آن فلسطینی‌های ساکن در اراضی اشغالی باید به مناطق دیگر می‌رفتند. در واقع با تصویب این قطعنامه حقوق فلسطینیان استیفا نشد؛ بلکه شاید تنها فایده‌ای که این قطعنامه برای آنان داشت این بود که در آن موجودیت مردم فلسطین به رسمیت شناخته شده بود، در حالی که تا قبل از آن صهیونیست‌ها کاملاً وجود ملتی به نام فلسطین را انکار می‌کردند.
بعد از مدتی که از تصویب این قطعنامه گذشت، دوباره صهیونیست‌ها به جنایت روی آوردند و شرایط برای فلسطینی‌ها نه تنها بهتر نشد که بسیار بدتر هم شد. دوباره کشورهای اسلامی و تعدادی از کشورهای مستقل جهان شروع به فعالیت برای دفاع از فلسطین کردند. نتیجه این تلاش جنگی گسترده بین اعراب با اسرائیل بود که به نام «جنگ اکتبر» معروف است. البته در این جنگ هم به دلیل عدم وجود مسائل اعتقادی و تأکید بر مسائل صرفاً قومی، اعراب شکست خوردند و در نهایت نتیجه این شکست، روی آوردن اعراب به روند صلح اعراب و اسرائیل بود.

حق بازگشت به وطن آواره‌های فلسطینی
تلاش‌های حامیان فلسطین در سطح جهان ادامه پیدا کرد. به خاطر حوادثی که پیش آمده بود و با حمایت بی‌دریغ غرب از اسرائیل، اعراب به شدت عصبانی شده، فعالیت‌هایی را در سطح سازمان ملل برای دفاع از حقوق فلسطینی‌ها آغاز کردند تا بالاخره بر اثر آن تلاش‌ها در سال ۱۹۷۳.م برابر با ۱۳۵۲.ش، «قطعنامه ۳۰۹۸» در سازمان ملل تصویب شد که براساس آن، بر حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین مادری‌شان تأکید شده بود. در آن قطعنامه آمده بود:
«برای تحقق حل و فصل عادلانه و به منظور اعمال حق مردم فلسطین در تعیین سرنوشت خویش، برخورداری پناهندگان عرب فلسطینی از حق بازگشت به خانه و کاشانه و املاک خود که مجمع عمومی سازمان ملل طی «قطعنامه شماره ۱۹۴» آن را به رسمیت شناخته، امری گریزناپذیر است.»
البته واضح است که این قطعنامه فقط بر روی کاغذ ثبت شد و هیچگاه عملی نشد. در ضمن تا دو سال بعد از تصویب این قطعنامه دوباره صهیونیست‌ها رفتارهای جنایتکارانه خود را علیه مسلمانان ادامه دادند. اعراب در آن سال‌ها به دلیل شکست‌های متعدد دیگر روحیه جنگ با اسرائیل را نداشتند و از طرف دیگر سران وابسته برخی از کشورهای عربی مثل «انور سادات» رئیس جمهور مصر، پیشنهادهایی مبنی بر برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل را که از سوی آمریکا مطرح شده بود را مرتباً مورد تأکید قرار می‌دادند.

قرارداد ننگین صلح کمپ دیوید
آمریکا در جنگ ویتنام شکست خورده بود و به لحاظ مسائل داخلی کشور خود نمی‌توانست بیش از آن، از جنگ‌های اسرائیلی‌ها حمایت کند. از طرف دیگر رقیب بزرگ آمریکا یعنی شوروی سخت به دنبال یارگیری در میان سران کشورهای عربی بود و آمریکا می‌دید که دارد از رقیبش در صحنه سیاست بین‌الملل عقب می‌ماند و مهم‌تر از همه اینکه به خاطر تیرگی روابطش با اعراب، در حال محروم شدن از نفت این کشورها بود و این بدترین ضرر برای کشور محسوب می‌شد. پس «هنری کیسینجر» معاون رئیس جمهور آمریکا به عنوان میانجی میان اعراب و اسرائیل وارد عمل شد و با سفرهای متعدد به کشورهای مصر، اردن، عربستان و... و البته به فلسطین اشغالی، زمینه را برای ایجاد یک قرارداد صلح میان اعراب و اسرائیل آماده کرد. او دائماً این شعار را تکرار می‌کرد که صلح تنها راه نجات است و می‌توان در سایه‌اش یک دولت فلسطینی تشکیل داد که تحت لوای آن اعراب و اسرائیل در مسالمت(!) در کنار هم زندگی کنند.
این سفرها در طول سال ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ باعث شد که انور سادات هم بتواند زمینه‌ای را برای خوش‌خدمتی به آمریکا پیدا کند و به همراه کیسینجر سران مبارز و گروه‌های سیاسی فلسطینی را برای سر میز مذاکره نشستن، کاملاً آماده کند. (توجه خوانندگان مطلب را به این نکته جلب می‌کنم که در همان زمان یعنی در سال ۱۹۷۸.م برابر با ۱۳۵۷.ش که کیسینجر به دنبال جلب نظر اعراب برای صلح با اسرائیل بود، مسائلی در ایران در حال وقوع بود که دنیا را متحیر کرده بود.) گرچه در ابتدا بسیاری از گروه‌های مبارز فلسطینی به شدت با مسئله صلح مخالفت کردند اما چون تفکر مبارزه و شهادت‌طلبی در میان بخشی از رهبران مبارز فلسطینی وجود نداشت، بالاخره تسلیم شده و با واسطه‌گری انورسادات سر میز مذاکره با صهیونیست‌ها نشستند و شد آنچه که نباید می‌شد. یعنی در واقع از این مقطع بود که روند امتیاز و زمین دادن فلسطینی‌ها آغاز شد. روندی که باعث شد در مقابل دادن زمین هیچ چیزی جز زیاده‌خواهی صهیونیست‌ها و تعداد بیشتری آواره و شهید برایشان به دست نیاید.

روز احیای اسلام و جهاد در فلسطین
انقلاب اسلامی‌که پیروز شد و امام خمینی(ره) که در ابتدای ماه رمضان سال ۱۳۵۸.ش آخرین جمعة ماه رمضان را روز جهانی «قدس» نامید، ناگهان همه چیز برای فلسطینی‌ها تغییر کرد. شهید دکتر فتحی‌شقاقی که در آن زمان دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین بود، بعد از نامیده شدن آخرین جمعة ماه رمضان به نام روز جهانی قدس در مصاحبه‌ای گفت: «این روز، روز احیای اسلام در فلسطین و روز احیای جهاد ضد صهیونیستی برای فلسطینی‌هاست».
مردم فلسطین و گروه‌های جهادی حالا دیگر انگیزه‌های جدیدی برای مبارزه پیدا کرده بودند. آنها دیگر به جهاد در راه خدا فکر می‌کردند. مساجد را پایگاه‌های خود قرار داده بودند و جوانان مؤمن در مساجد مردم را نسبت به لزوم جهاد و مخالفت با روند صلح اعراب و اسرائیل آگاه می‌کردند.
ظاهراً هنوز چیزی در آن زمان اتفاق نیفتاده بود، اما صهیونیست‌ها کاملاً احساس می‌کردند که حادثه‌ای در حال وقوع است. آنها زمزمه‌هایی مبنی بر مخالفت با روند صلح با اسرائیل را در میان مردم عادی فلسطین می‌دیدند که این مسئله برایشان خطرناک بود. پس شروع کردند به دستگیری جوانان مؤمن که دائماً به مساجد رفت و آمد داشتند. شهید دکتر فتحی‌شقاقی دربارة این شرایط در مقدمة کتاب «جنبش‌های اسلامی در فلسطین» می‌نویسد: «به یاد می‌آورم که از انتقال به مرحلة دوم مبارزه، مسئولین اسرائیل تعداد زیادی از فرزندان جنبش جهاد اسلامی را دستگیر کردند. هنگامی که برای اولین بار شخصاً برابر قاضی اسرائیلی قرار گرفتم، فهرستی از اتهاماتم را پیش رویم گذاشتند که اولین آنها این بود که تو متهم هستی که اقدام به تأسیس یک سازمان دینی نموده‌ای که دعوت [امام] خمینی(ره) در نابودی اسرائیل و سیطره اسلام بر جهان را تأیید می‌کند.»

و این چنین انتفاضه آغاز شد...
مجاهدان، دیگر به جهاد و شهادت می‌اندیشیدند. برای همین، اولین حرکت بر مبنای این تفکر آغاز شد. تفکری که اولین جرقه انتفاضه مردم فلسطین را روشن کرد. این حرکت به این شکل بود که هسته‌ای کوچک از جوانان مؤمن و مبارز فلسطینی براساس یک نقشه با تعدادی از نیروهای اطلاعاتی اسرائیل درگیر شدند و چند نفر از آنها را به هلاکت رساندند و چند نفر از آنها را هم سخت زخمی کردند و البته در این مبارزه چهار تن از مجاهدان هم به درجه رفیع شهادت رسیدند. در نهایت مراسم تشییع پیکر این شهدا، آغاز کامل انتفاضه اول در فلسطین بود. انتفاضه‌ای که به «انتفاضه سنگ» در جهان معروف شد. حالا دیگر نه تنها جوانان مؤمن که حتی کودکان و نوجوانان فلسطینی هم معتقد شده بودند که باید با تمام وجود و هر سلاحی که در دسترس است با دشمن غاصب صهیونیستی جنگید و چون بیشتر آنها تنها سلاحی که داشتند سنگ بود، این انتفاضه به «انتفاضه سنگ» معروف شد.
البته شما مخاطب عزیز باید در نظر داشته باشید که کار فرهنگی و آگاه سازی مردم فلسطین به وسیله جوانان مبارز و جهادی فلسطینی چند سالی به طول انجامید و برای اثبات راه جدید مبارزه و احیای حقوق فلسطینی‌ها ریختن خون شهدای بسیاری لازم بود تا نهال انتفاضه به درخت پر ثمری تبدیل شود. خون شهدایی چون دکتر فتحی‌شقاقی، شیخ احمد یاسین، عبدالعزیز الرنتیسی و... .
اما در کنار مبارزه و انتفاضه اول اتفاقات دیگری در منطقه خاورمیانه در حال وقوع بود. به این شکل که در لبنان هم جوانان مؤمن و مبارز در گروه «حزب‌الله» به خاطر تأثیرپذیری از افکار و راه امام(ره)، جهادی را با صهیونیست‌ها آغاز کرده بودند که نتیجه آن در سال ۲۰۰۰.م برابر با ۱۳۷۹.ش شکست سنگینی بود که به اسرائیل وارد شد و بر اساس همان شکست هم بود که صهیونیست‌ها مجبور شدند در اثر مقاومت مبارزان لبنانی مناطق اشغالی جنوب لبنان را ترک کرده و مفتضحانه عقب‌نشینی کنند. این اتفاق روح دوباره‌ای در کالبد مجاهدان فلسطینی دمید تا براساس آن و به بهانه ورود آریل شارون نخست‌وزیر وقت اسرائیل به محوطة مسجدالاقصی، انتفاضة جدیدی را آغاز کنند به نام «انتفاضه مسجدالاقصی». انتفاضه‌ای که این بار با عملیات‌های استشهادی علیه صهیونیست‌ها همراه بود و مجاهدان در آن با خون و جان خود از پاره تن اسلام دفاع می‌کردند.

وقتی دولت اسلامی «حماس» بر سرکار آمد
بعد از شروع عملیات‌های استشهادی، صهیونیست‌ها در دو جبهه شروع به مقابله با فلسطینی‌ها کردند. اول در جبهه نظامی شروع به تشدید کشتار، دستگیری و شکنجه فلسطینی‌ها کردند و دوم در جبهه رسانه‌ای شروع به مظلوم نمایی کردند و مجاهدان فلسطینی را تروریست و بنیادگرا(!) نامیدند. تصور آنها بر این بود که با حجم بالای تبلیغاتی که علیه فلسطینی‌ها و مجاهدان به راه انداخته‌اند، حتماً نظر فلسطینی‌ها عوض شده و دیگر کمتر فلسطینی پیدا خواهد شد که مدافع جهاد علیه صهیونیست‌ها باشد. ولی آنها کاملاً اشتباه می‌کردند؛ مردم فلسطین طعم عزت و شرف را در سایه جهاد و شهادت چشیده بودند و نمی‌خواستند که دست از مبارزه بردارند.
و به این ترتیب کمی بعد در انتخابات سال ۲۰۰۶.م برابر با سال ۱۳۸۴.ش در حدود ۶۵ درصد مردم فلسطین، چه آنها که در مناطق اشغالی زندگی می‌کردند و چه آنها که در منطقه آزاد غزه زندگی می‌کردند به حزب سیاسی جنبش اسلامی «حماس» رأی دادند و به این شکل «اسماعیل هنیئه» اقدام به تشکیل دولتی اسلام‌گرا و طرفدار جهاد علیه صهیونیست‌ها کرد. کمی بعد از آن اسرائیلی‌های شوکه‌شده از حوادث به وجود آمده در فلسطین، ابتدا جنگی ۳۳ روزه را علیه لبنانی‌ها و در مرحله بعد از آن جنگ ۲۲ روزه علیه غزه را آغاز کردند که نتیجه‌اش، برای آنها چیزی جز خفت و نرسیدن به اهداف تعیین شده‌شان نبود.
حالا دیگر اسرائیلی‌ها به شدت در سراشیب سقوط قرار دارند و تفکر جهاد و مبارزه هر روز بیش از پیش در میان مسلمانان همه جهان و به ویژه فلسطینی‌ها پررنگ‌تر می‌شود. و به قول امام(ره) ما:
«این قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه بر مستکبران و حق بر باطل است»
ان‌شاءالله به‌زودی با هم در مسجدالاقصی نماز خواهیم خواند.
«پایان»

پی‌نوشت:
۱ . یاسر عرفات در جوانی در دانشگاه الازهر مصر مشغول تحصیل در رشته مهندسی عمران بود. همان موقع شهید عزیز سیدمجتبی نواب صفوی در سفری که به مصر داشت بعد از دیدار با جمال عبدالناصر در مراسمی در دانشگاه الازهر به سخنرانی پرداخت و درباره لزوم حمایت از فلسطین و جهاد برای خدا و مبارزه با اشغالگران اسرائیلی سخنان شورانگیزی ایراد کرد. بعد از سخنرانی یاسر عرفات برای تشکر نزد سید رفت. سید از اصلیتش پرسید و وقتی که فهمید او فلسطینی است و در آنجا مهندسی عمران می‌خواند با تحکم به او گفت: «وقتی کشورت اشغال است کجا را می‌خواهی آباد و عمران کنی؟ به کشورت برگرد و با دشمنان اسلام بجنگ»
این سخن چنان در وجود یاسر عرفات تاثیر گذاشت که درس را رها کرد و به فلسطین رفت و بعد از مدتی سازمان آزادی بخش فلسطین را پایه گذاری کرد.

منابع:
۱ ـ «حق بازگشت فلسطینیان و اصول تحقق آن» با مقالاتی از رمضان باباجی، مونیک شمیلیه و ژرو دولا پرادل، ترجمه محمد مقدس، انتشارات شهر دانش
۲ ـ «جنبش‌های اسلامی در فلسطین» نوشته دکتر زیاد ابوعمرو [با مقدمه دکتر فتحی شقاقی]، ترجمه هادی صبا، انتشارات سفیر
۳ ـ «پشت نقاب صلح» نوشته محمد کریمی، انتشارات کیهان
۴ ـ «روزشمار شمسی»(۱۳۸۲.ه.ش)، چاپ مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما

نویسنده: انوشه میرمرعشی

مقاله ها مرتبط