۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

علی‌خان کشته راه خدا شد...

علی‌خان کشته راه خدا شد...

علی‌خان کشته راه خدا شد...

جزئیات

به مناسبت ۱۲ شهریور، سالروز شهادت رئیسعلی دلواری و روز مبارزه با استعمار انگلیس

12 شهریور 1401
این‌که از چه زمانی پای ارتش استعمارگر انگلستان به شکل مستقیم در ایران باز شد، برمی‌گردد به داستان تشکیل «پلیس جنوب ایران» توسط انگلیسی‌ها و استقرار آن در مناطق جنوبی ایران. اما اصلاً چه شد که انگلیسی‌ها «پلیس جنوب» را تشکیل دادند و چه شد که دلیرمردانی از منطقه جنوب به جنگ با این استعمارگران رفتند موضوعی است که در این مطلب مورد بررسی قرار گرفته است.

وقتی انگلیسی‌ها «پلیس جنوب» را در خوزستان عَلَم کردند!
اندیشه تشکیل یک نیروی نظامی در منطقة پر حاصل جنوب ایران از زمان ناصرالدین شاه قاجار، در ذهن دولت استعمارگر انگلستان شکل گرفته بود. زیرا منطقه جنوبی ایران و به ویژه سواحل خلیج‌فارس و دریای عمان، شاه‌راهی بود که انگلیسی‌ها می‌توانستند با در دست داشتن آن، محصولات غارت شده مستعمره شان – هندوستان - را به اروپا برسانند. سیاست‌مداران کشور روباه پیر! برای عملی کردن این اندیشه،صبر پیشه کردند و با احداث کنسولگری در مناطق جنوبی ایران از جمله در زابل، بوشهر و... شروع به دادن خدمات به مردم محلی این مناطق کردند. مثلا به مناسبت‌های ملی و گاهی حتی مذهبی بین مردم فقیر، غذای گرم توزیع می‌کردند. حتی يك پزشک انگلیسی مریض‌های فقیر خوزستانی را در کنسول‌گری انگلیس در بوشهر معالجه می‌کرد و... تا به این شکل اعتماد مردم جنوب را به خود جلب کنند. بعد از کشف چاه نفت در مسجد سلیمان و گرفتن امتیاز بهره‌برداری از چاه‌های نفت خوزستان و البته لغو چند امتیازنامه به خاطر اعتراض علما و مردم، انگلیسی‌ها خوی استعماری خود را رو کرده و تحقیر مردم منطقه و بهره کشی از آن‌ها را آغاز کردند.
اما بعد از قضایای مشروطه و روی کار آمدن مشروطه خواهان وابسته به سفارت بریتانیای کبیر!، اتفاقاً به خاطر شیوع قحطی و خشکسالی و فقر بی‌امان ناشی از ظلم شاهزاده‌های قاجاری، راه‌های عبوری در کل ایران و از جمله در مناطق جنوبی به شدت ناامن شد و همین مسئله بهانه‌ای به دست انگلیسی‌ها داد تا برای حفظ امنیت کاروان‌های تجاری خود در جنوب ایران یک نیروی نظامی انگلیسی را که در واقع ارتش این کشور بود به اسم «پلیس جنوب ایران» در مناطق جنوبی مستقر کند.

وقتی علما دستور جهاد دادند...
تنها اندکی از تشکیل پلیس جنوب توسط انگلیسی‌ها می‌گذشت که غصب زمین عشایر منطقه و استقرار نیروهای ارتش انگلیس در آن‌جا شروع شد. تحقیر مردم منطقه، غارت منابع و... از دیگر اقدامات آن‌ها بود که در نهایت علما و مردم را وادار به واکنش کرد. ابتدا «شیخ عبدالحسین لاری» مجتهد بزرگ منطقه فارس و لارستان دست به قیام علیه استعمارگران انگلیسی زد. به دلیل همراهی عناصر وابسته قاجار در منطقه و ارتباط‌شان با روباه پیر شیخ مجبور شد در دو جبهه مبارزه کند، هم با نیروهای استبداد و هم با استعمارگران انگلیسی. البته به لحاظ فرهنگی هم مجبور بود با نامه‌نگاری به علمای نجف و تهران و نوشتن رسائلی درباره «مشروطه مشروعه» با دروغ پردازی‌ها و هوچی‌گری‌های جماعت روشنفکر مشروطه‌خواه هم مبارزه کند، چون جماعت روشنفکر، قیام او را اغتشاش‌گری علیه مشروطه نامیده بودند. در واقع وابستگی و شیفتگی این جماعت روشنفکر نسبت به غرب و به ویژه کشور انگلستان باعث شده بود، در روزنامه‌های‌شان با شیخ این‌گونه برخورد کنند. به طور مثال گردانندگان روزنامه «مجلس» در خبر مربوط به قیام «سیدعبدالحسین لاری» که در ستون اخبار داخله با عنوان «اغتشاش در فارس» چاپ شده بود، به دروغ‌پردازی درباره شیخ پرداخته بودند. آن‌ها در آن خبر با دادن نسبت اغتشاش‌گری به سیدعبدالحسین لاری، ایستادگی ایشان و یارانش در برابر استعمار انگلستان و استبداد داخلی در منطقه جنوب کشور را محکوم کرده بودند*. بنابراین و براساس همین کارشکنی‌ها و خیانت عناصر وابستة داخلی، قیام شیخ عبدالحسین لاری چندان موفق نشد.

قیامی گسترده‌تر از قیام فارس
فکر قیام و مبارزه با استعمارگران انگلیسی چیزی نبود که به این راحتی‌ها از ذهن مردم جنوب ایران پاک شود. برای همین، اندکی بعد و در ادامه قیام شیخ عبدالحسین، قیامی دیگر در منطقه بوشهر و با رهبری رئیسعلی دلواری آغاز شد.
رئیسعلی دلواری فرزند «زایر محمد» بود. زایرمحمد کدخدای دلوار و از مردان شجاع روزگار بود و مردم او را به جوانمردی و ایمان می‌شناختند. همسرش «شهین خانم» هم زنی دلاور و مؤمن بود و زن‌های دلوار به دل پاکش اعتقاد داشتند. اهالی بوشهر، دلوار و تنگستان به زایرمحمد لقب معین الاسلام داده بود. رئیسعلی مانند پدر شدیداً گوش به فرمان علمای بزرگی چون شیخ حسین چاه‌کوتاهی و شیخ حسن آل‌عصفور بود. براساس تربیت همین علما بود که رئیسعلی خود را فدايی دین و کشور می‌دانست. قضایای مشروطه که شروع شد، رئیسعلی ۲۴ ساله بود. او که شنیده بود علما از قیام مشروطه‌خواهان حمایت کرده‌اند، به حمایت از مشروطه‌خواهان پرداخت. اما داستان اصلی زندگی رئیسعلی بعد از شروع جنگ جهانی اول شروع شد. آن‌جا که انگلیسی‌ها قصد داشتند علی رغم اعلام بی‌طرفی ایران، به بهانه وجود تعدادی متخصص آلمانی در ایران، خاک کشورمان را به اشغال خود درآورند. در واقع تضعیف موقعیت انگلیسی‌ها در جنوب و همراهی مردم این مناطق با تعدادی از متخصصان آلمانی حاضر در منطقه، که به کارهای عمرانی مشغول بودند، انگلیسی‌ها را به فکر مقابله انداخت. به همین دلیل و با حمله انگلیسی‌ها به روستای «ریشهر» بوشهر و خراب کردن خانة کدخدای آن، غارت اموال و کشتن چند تن از بستگان کدخدا، آن‌هم به بهانة ارتباط وی با چند آلمانی، قیام مردم منطقه بوشهر علیه استعمارگران آغاز شد.
برای رئیسعلی تحمل اشغال شهر و دیار و کشورش ممکن نبود. پس با تفنگچیان دلواری به جنگ با اشغالگران رفت. جنگی که کمی بعد با فتوای جهاد شیخ محمدحسین برازجانی و با پیوستن دلیران تنگستان، دشتستان و فارس تحت فرماندهی رئیسعلی گسترش یافت.

حماسه همسر و خواهران رئیسعلی
نیروهای انگلیسی بارها از رئیسعلی و تفنگچی‌هایش شکست خورده بودند، برای همین نتوانسته بودند با وجود غلبه نیرو و سلاح، جنوب ایران را به اشغال خود دربیاورند. پس راه گلوله‌باران مناطق مختلف و با خاک یکسان کردن بوشهر و به ویژه دلوار را پیش گرفتند تا مردم را بترسانند، شاید به این شکل مردم دست از مقاومت بردارند. در این مرحله رئیسعلی دستور تخلیه روستاهای بندر دلوار را می‌دهد. آن‌وقت قرار می‌شود که زن‌ها و کودکان به منطقه امن کلات بوجیر کوچ کنند. مردها باید برای دفاع از دلوار می‌ماندند، پس رئیسعلی مسئولیت همه زن‌ها، کودکان و پیرها را به «فاطمه آغا» همسر شجاعش و دو خواهرش «خیرالنساء» و «پریخان» می‌سپارد و راهی‌شان می‌کند. آن‌وقت این سه خانم بعد از اسکان همه در کلات، شروع به برنامه‌ریزی می‌کنند تا علاوه بر نگهداری از زنان و کودکان، آب و آذوقه و حتی فشنگ‌های رسیده از فارس را نوبت به نوبت آماده کنند و به مجاهدان برسانند. به غیر از این کارها «فاطمه آغا» گروهی از زن‌ها را هم مأمور رسیدگی به زخمی‌ها و مجروحین کرده بود. کارهای این زنان در طول ماه‌های طولانی مقاومت دلیران تنگستان و دشتستان بارها مورد تقدیر رئیسعلی قرار گرفت.

شب شنبه چه بیدادی به ما شد...
مرداد ماه سال ۱۲۹۴.ش که شد انگلیسی‌ها یک تیپ بزرگ ارتش را به فرماندهی ژنرال بروکینگ برای درهم شکستن مقاومت مجاهدان به بندر دلوار فرستاد، با این وجود دفاع هم‌چنان ادامه داشت. رئیسعلی اما از مقاومت جانانه‌اش در برابر اشغالگران دو هدف داشت؛ اول پاسداری از بوشهر، تنگستان و دشتستان و بعد جلوگیری از نفوذ اشغالگران انگلیسی به داخل وطن و حفظ استقلال ایران. البته بعد از هفت سال جهاد، گرچه هدف اولش محقق نشد، اما حساب کار آن‌طور دست انگلیسی‌ها آمد که مطمئن شدند باید فکر استعمار مستقیم ایران و اشغال رسمی آن را از سر به در کنند.
البته در نهایت، انگلیسی‌ها که دیدند از پس مجاهدان برنمی‌آیند، رو به روش همیشگی خود یعنی فتنه‌انگیزی و نفوذ در صف مجاهدان کردند و به این شکل رئیسعلی خان بعد از هفت سال جهاد مظلومانه و در سن ۳۳ سالگی به دست یک نفوذی خائن در ۱۲ شهریور ۱۲۹۴.ش شهید شد، آن‌وقت مردم دل‌شکسته از شهادت بزرگْ مجاهدشان این شعر را می‌خواندند که:
شب شنبه چه بیدادی به ما شد/تمام تنگسون ماتم سرا شد
تمام تنگسون نیلی بپوشید/علی‌خان کشته راه خدا شد
بعد عشایر منطقه به رسم ایلیاتی برایش لباس نیلی رنگ عزا پوشیدند. لباس عزایی که تا سه سال از تن آن‌ها درنیامد و بعد از سه سال با خلعتی و خواهش مادر رئیسعلی از تن مردم منطقه درآمد.

خون های پاکی که پلیس جنوب را منحل کرد
شهادت رئیسعلی و یارانش آخر ماجرا نبود، اتفاقاً اول ماجرا بود. زیرا بعد از شهادت او و یارانش، ناآرامی‌ها در منطقه جنوب بیشتر شد و البته کینه و نفرت مردم از استعمارگران انگلیسی بیشتر. تا جایی که نایب کنسول بریتانیا در شیراز به انتقام شهادت رئیسعلی کشته شد. هم‌چنین به مناسبت برپایی مجالس عزاداری برای شهادت رئیسعلی و یارانش، تظاهراتی بزرگ علیه انگلیسی‌ها در شهرهای مختلف شکل گرفت. کمی بعد عشایر منطقه که تنفر عجیبی از انگلیسی‌ها پیدا کرده بودند شروع به درگیری با ارتش انگلیس کردند که در نهایت، انگلستان مجبور به انحلال «پلیس جنوب» شد.

پی‌نوشت:
روزنامه مجلس، دوره اول، شماره ۱۹۵، مورخ ۴ آبان ۱۲۸۶.ش برابر با ۲۷ اکتبر ۱۹۰۷.م، ص ۳.

منبع:
۱-از نبرد دلوار تا حماسه لرده، فاطمه مؤمنی، انتشارات آيینه جنوب.
۲-روزشمار شمسی، علی حائری و همکاران، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما.
۳-پلیس جنوب ایران، منیره راضی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

نویسنده: انوشه میرمرعشی

مقاله ها مرتبط