۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

کاشف فرماندهان

کاشف فرماندهان

کاشف فرماندهان

جزئیات

به مناسبت ۹ بهمن، سالروز شهادت شهید حسن باقری

9 بهمن 1400
اشاره: مطالبی که در ذیل می آید خاطرات سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده سابق لشکر ۴۱ ثارالله درباب توصیف شهید بزرگوار «حسن باقری» می باشد که به مناسبت سالگرد شهادت این عزیز به محضرتان تقدیم می گردد.

در جنوب ما سه چهار تا جبهه عمده بیشتر نداشتیم كه حسن در این جبهه ها متمركز بود و پیوسته رفت و آمد می كرد. جلساتی تشكیل داده بود كه برای همه سطوح جنگ بود. این جلسات قبل از عملیاتها و مخصوصاً‌ شب قبل از عملیات تشكیل می شد كه برای ما خیلی جالب بود. جالب از این جهت كه ما هیچ كدام دوره فرماندهی را طی نكرده بودیم. در واقع آموزش فرماندهی و كلاسیك ندیده بودیم. هر كس از جبهه ای می آمد و تجربه ای را چه از دشمن و چه از خودش می آورد. و همه دفترچه ای داشتند كه نكات مثبت را در آن یادداشت می كردند و در چگونگی دفاع مقابل دشمن بكار می گرفتند. در جبهه ما محاسن ارزشمندی كه وجود داشت همین انتقال تجربه بود.
شهید حسن باقری رابطه خیلی تنگاتنگی با جبهه داشت. خصوصاً با فرماندهان گردان و نیروهای علمیاتی، علتش هم حضورهای پیوسته ای بود كه باقری در جبهه داشت.
تعبیر من از حسن این است كه حسن بهشتی جنگ بود. تأثیر حسن در جنگ فوق العاده بود و تا پایان جنگ هم این خلأ پر نشد. وقتی حسن شهید شد برای ما بیش از ناكامی در چند عملیات غم انگیز و تأثیر گذار بود. در یك عملیات ممكن است چند ده نفر و یا حتی چند صد نفر را از دست بدهیم ولی عظمت شهادت حسن برای ما خیلی بالاتر بود. حسن در جنگ گوهر ناشناخته ای بود كه علی رغم اینكه مطالبی هم پیرامون حسن گفته اند، كتابها نوشته اند، كنگره ها برگزار كرده اند و من به دقت همه اینها را دنبال كرده ام ولی باز هم احساس می كنم كه حق حسن ادا نشده است.
یك نكته ای كه لازم است بگویم اینكه ما موفقیتمان را در بیت المقدس و آزادی خرمشهر فقط مدیون حسن هستیم. نه اینكه دیگران مؤثر نبوده اند، نه حتماً مؤثر بوده اند. عزم فرماندهی در عملیات بیت المقدس و هم هماهنگی بوجود آمده و پشتیبانی ها تأثیرات عمده داشت،‌ اما حسن مرد آن لحظه ها بود. من در مورد حسن چند مطلب در ذهنم است كه این ها كلید پیروزی حسن است و می تواند تا حدودی شخصیت حسن را بیان كند. فكر نكنید كه حسن شخصیت سنگرنشین بود كه جنگ را از آنجا هدایت می كرد و یا فرماندهی می كرد. حسن اولین كسی بود كه با روشن شدن هوا در جبهه بود، علی رغم اینكه در قرار گاه هنوز الحاقی صورت نگرفته بود و پاكسازی نشده بود و آر. پی. جی و تیربار از بغل و پهلو و پشت می آمد.
یادم می آید شب آخر عملیات رمضان در كنار خاكریز مثلثی كه به عنوان ابتكار بعثی ها بود، در دو طرف ضلع مثلث من گردانی را برده بودم پیش حسن و او مشغول زدن خاكریز بود در حالی كه هیچ نیرویی جلو نبود. بلدوزرها، تانكها بودند و نیروی رزمنده و حسن كنار بلدوزرها ایستاده بود و خاكریز می زد. تا آخرین لحظه ای هم كه عقب نشینی از مثلثی ها انجام گرفت به سمت پاسگاه زید و در آنجا خط دفاعی درست كردیم حسن به كار خود ادامه داد و با اینها بود. در عملیات بیت المقدس كه خوب كمی طول كشید ما تقریباً در اربعین شهدای فتح المبین كه عملیات را در شب عید نوروز شروع كرده بودیم، عملیات بیت المقدس آغاز شد. كه تقریباً فكر می كنم دهم اردیبهشت می شد و در دوم و سوم خرداد پایان پذیرفت. قریب پانزده یا بیست روز از عملیات گذشته بود. سه ، چهار شب یا یك هفته قبل از پیروزی عملیات یعنی آزاد سازی شهر خرمشهر، توی سنگری بودیم. همگی آنجا جمع شده بودیم یادم نیست قرارگاه سنگر فتح بود یا نصر. اونجا نشسته بودیم. آقا محسن بود، آقای سردار رشیدی بودند یكی از شهدای محراب بود یادم نیست شهید صدوقی بود یا شهید دستغیب و برادرهای فرمانده از جمله حاج احمد متوسلیان حسین خرازی احمد كاظمی مرتضی ، این هفت ، هشت نفری كه فرمانده های سپاهی بودند و یکی از فرماندهان ارتش هم بود. اما جلسه، جلسه سپاهی ها بود. خوب همه ناله داشتند كه سازمان ما بهم ریخته و جنگ پیوسته بود. چون ما كه از فتح المبین وارد جنگ شدیم دیگر تقریباً هیچ نیرویی مرخصی نرفت. آمدیم نقل مكان بكنیم از جبهه فتح المبین به منطقه خرمشهر خطوط تقسیم شد هر كس جای خودش را گرفت شناسایی ها شروع شد هیچ كس نتوانست مرخصی برود. این یادتان باشد كه چهار عملیات ثامن الائمه، فتح المبین، طریق القدس و بیت المقدس پیوسته بود. همه اینها در یك فاصله كوتاه دو ماه یا سه ماه از یكدیگر انجام شد. لذا می توانم بگم كه مدت یك سال بود كه بعضی از كادرهای جنگ به مرخصی نرفته بودند در جبهه مانده بودند شاید هم مرخصی كوتاه یك روزه یا دو روزه. اما از دو ماه قبل از فتح المبین تا عملیات بیت المقدس كسی مرخصی نرفته بود. خوب بخشی از رزمنده های جبهه فتح المبین به بیت المقدس منتقل شده بودند. بخشی از این رزمنده ها كه نیروهای عادی و مردمی بودند كادرهای اصلی جنگ هم بودند یا فرمانده گروهان بودند یا فرمانده گردان بودند یا نیروهای اطلاعات عملیاتی بودند یا نیروهای تخریب چی بودند. خوب طبیعتاً این جنگ پیوسته هجده روزه حالا دقیق نمی دانم فاصله یك هفته بود یا سه روز بود قبل از آزاد سازی خرمشهر آنجا بحث همه این بود كه باید همگی خودمان را بازسازی كنیم و این عملیات پیوسته ای كه در طی این پانزده یا هجده روز انجام دادیم دیگر قدرت اینكه برویم و یك ضربه نهایی را بزنیم چرا كه دشمن متمركز شده بود و این فرصت طولانی را هم كه در واقع عملیات شده بود باعث گشته بود كه هدف را كشف كند و و بداند هدف خرمشهر است و همه تمركز خود را در خرمشهر و محورهای مواصلاتی به خرمشهر بدهد. لذا آنجا تقریباً اغلب بحث همین بود. ندیدم در بین فرماندهان یا كسی از مجموعه های كلان آنجا چند نفری كه آنجا بودیم بگوید كه امشب یا فردا شب عمل كنیم همه در خواست بازسازی داشتند و حداقل این بازسازی پانزده بیست روز بود. خوب همه می شنیدند. در بین این اصرار كسی استدلالی نداشت برای اینكه باید الان برویم در واقع استدلال منطقی نبود. شهید حسن باقری آنجا صحبت كرد و خوب ما به حسن یك تأدبی داشتیم. اولاً حسن كاشف همه ما بود همه ما را از داخل جبهه حسن جمع كرده و او در واقع یكی یكی ما ها را پیدا كرده بود و مسئول محورها قرار داده بود هر كدام از ما با تشویق حسن این تیپ ها را تشكیل داده بودیم. علقه ویژه ای بین ما و حسن بود. حسن صحبت كرد و با صدای بلند صحبت كرد و آن موقع ما در تبلیغات می گفتیم كه خرمشهر آزاد می شود و سواد مردم این بود كه خرمشهر آزاد می شود و این تبلیغ را از ده یا پانزده روز قبل از آزادسازی خرمشهر انجام شده بود. تبلیغ خیلی در دست ما نبود در واقع آنچه در عقب جبهه شنیده می شد شاید با آن چیزی كه در جبهه می گذشت متفاوت بود خوب صلاحیت آنچه كه گفته بشه در دست ما ها نبود حسن گفت: «ما مدتی است كه به مردم گفته ایم كه خرمشهر را آزاد می كنیم . كجا می خواهیم برویم با چه رویی می توانیم به روی آنها نگاه كنیم و پشت جبهه بازسازی كنیم. ما باید حتماً عملیات كنیم و بر نمی گردیم غیر از اینكه خرمشهر را آزاد كنیم ما وقتی از جاده اهواز ـ خرمشهر بر می گردیم به سمت اهواز كه خرمشهر آزاد شده باشد.» علقه و نفوذ معنوی كه حسن داشت همه را جذب كرده بود. وقتی كه كسی چهار چوب خدایی داشته باشد تأثیرش هم خدایی است. در ظاهر كلام ساده بود جایی كه من الان می گویم ساده از كلام خیلی تأثیر ویژه ای نمی تواند داشته باشد و خیلی استدلال ویژه ای نیست. اما تأثیرش آنهم از زبان حسن فردی كه خودش در نوك پیكان سختی ها بود، تأثیر گذاشت و اصلاً همه آن لحظه ها را عوض كرد. همه بحث هایی كه در آن لحظه انجام گرفت و اصرار بر انجام آن بود و هیچ استدلالی هم در مقابلش وجود نداشت تصمیم این شد كه عملیات انجام بشود و دو شب بعد هم عملیات آزادسازی خرمشهر انجام شد.

مقاله ها مرتبط