۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

پرواز تا دوست

پرواز تا دوست

پرواز تا دوست

جزئیات

شهدای مسجد امام صادق(ع)/ به مناسبت ۲۵ شوال، سالروز شهادت امام صادق علیه‌السلام

26 اردیبهشت 1402
اشاره:
نام: مجيد بنی‌جمالی
تاریخ تولد: ۱۳۴۳
محل تولد: تهران
شهادت: شلمچه، عملیات كربلای۵
نشانی مزار: مفقودالاثر

شهید داود بنی‌جمالی در جنوب تهران و در یک خانواده متوسط و مذهبی به دنیا آمد. از همان کودکی فردی ساده و بی‌آلایش بود و با توجه به کمی سن، ارادتی خاص به خاندان عصمت و طهارت داشت و در کلیه هیئت‌ها و مراسم سوگواری و جلسات قرآن شرکت می‌کرد. دوران کودکی او در همان جنوب شهر شکل می‌گرفت تا این ‌که وارد دبستان شد و مراحل تحصیلات ابتدایی را در دبستان هوشنگ بهمنیار شروع کرد. در دوران ابتدایی از شاگردان نسبتاً خوب کلاس، خصوصاً در فراگیری و قرائت قرآن و تعلیمات دینی بود و بعدها چندین بار در مسابقات قرائت قرآن، مقام نخست را کسب کرد. دوران تحصیلات راهنمایی را در مدرسه‌های بلال حبشی، حر و عبدالله رهنما گذراند. کلاس دوم راهنمایی بود که همراه با معلم شهیدش غلام داودی در بسیج مسجد، به فعالیت و پاسداری و گشت شبانه مشغول شدند تا بتوانند از ضربه‌های ضد انقلاب علیه بچه‌های حزب‌اللهی جلوگیری کنند. در حین انجام همین وظیفه بود که معلم عزیز و بزرگوارش شهید غلام داودی به درجه رفیع شهادت نایل آمد. شهادت معلم و یار بسیجی مجید، برایش بسیار دشوار بود. او همه‌جا از دیانت و خوبی‌های معلم شهید خود سخن می‌گفت و از فقدان او بسیار حسرت می‌خورد. منافقین چندین مرتبه برای او هم خط و نشان‌ها کشیدند و نامه‌های تهدیدآمیز داخل خانه‌اش انداختند، بمب‌ دستی و مصنوعی در پله‌های آپارتمان محل سکونتش ‌گذاشتند و ایجاد رعب و وحشت کردند، چندین مرتبه هنگام بازگشت از مسجد او را کتک زدند و تلفن‌های تهدیدآمیز کردند ولی او با عزمی راسخ و استوار به کارش ادامه می‌داد و معتقد بود اگر کار برای رضای خدا باشد، این مسائل نمی‌تواند سد راه شود و همیشه می‌گفت: منافقین «صم بکم عمی فهم لایرجعون» هستند، این‌ها هم کرند و هم کورند و هم نمی‌فهمند و قابل هدایت نیستند و در نهایت در همان جهل ابدی خواهند مرد.
با توجه به اوضاعی که منافقین در کوچه و خیابان درست کرده بودند و از طرفی دشمن بعثی صهیونیستی در خاک میهن اسلامی وارد شده بود، شهید بنی‌جمالی در سال ۱۳۶۲ به جمع برادران سپاه در گشت ثارالله پیوست و مشغول انجام وظیفه شد و در سال ۱۳۶۳ بنا بر میل باطنی و نیت خداجویانه‌اش به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در همان اوایل ورود به سپاه به مدت شش ماه به منطقه اعزام شد و به قول خودش به جایی ‌رفت که تمام عشق و صفای معنوی یک فرد آن‌جا بود و او به دنبالش روان. بعد از شش ماه که از جبهه بازگشت، چند ماهی در پادگان امام حسین(ع) دورة تربیت بدنی دید و با موفقیت این دوره را تمام کرد و به عنوان مربی، مشغول انجام وظیفه شد. با شروع این کار، او دیگر خیلی کم به خانه می‌آمد. به بسیجی‌هایی که برای آموزش به پادگان می‌آمدند جداً عشق می‌ورزید. در هر جا و هر مکانی که می‌نشست، از بچه‌های بسیجی‌ و خلوص‌نیت آن‌ها می‌گفت. او می‌گفت: هروقت خسته بودم و یا به مسجد می‌رفتم و یا در محوطه پادگان با بسیجی‌ها برخورد می‌کردم، دیدن روی آن‌ها خستگی روحی و جسمی را از تنم بیرون می‌کرد.
زمانی که دوران آموزش به اتمام می‌رسید و بچه‌ها باید به جبهه‌ها اعزام ‌می‌شدند، مانند پروانه‌ای گرد بسیجی‌ها می‌گشت، آن‌ها را صمیمانه در آغوش می‌گرفت و از آن‌ها می‌خواست که شفاعت‌خواهش نزد خدا باشند و همیشه از خدا می‌خواست تا به او توفیق بدهد تا بتواند در کنار این شیردلان بسیجی باشد و بجنگد. او همیشه در وصف این عاشقان پاک‌باخته می‌گفت: این عاشقان کسانی هستند که خالصانه و گمنام در راه معشوق والا جان می‌بازند و تمام هستی خود را ایثار می‌کنند و هیچ‌گاه در راه عشق، نقض پیمان نمی‌کنند. لحظاتی که آن‌ها را می‌بینم و یا به یادشان می‌افتم، به حال زار خودم که سر مویی و خاک پایی از آ‌ن‌ها نمی‌توانم باشم، تأسف می‌خورم.
شهید داوود بنی‌جمالیشهید بنی‌جمالی از مداحان اباعبدالله‌الحسین‌(ع) بود و از روی عشقی که به خاندان پیامبر داشت در هر مجلسی که وارد می‌شد با نوای گرم و دلنشین و ذکر یازهرا و یاحسین عرض ادب می‌کرد. هر هفته اگر تهران ‌بود حتماً در جلسه هیئت حسینیون تهران و شب‌های شنبه در هیئت موسی‌بن‌جعفر شرکت می‌کرد و بی‌نهایت به این دو مکان و مخصوصاً به بچه‌های این دو هیئت علاقه داشت. او عاشق بچه‌های حزب اللهی و هیئتی بود و در انجام فرایض دینی مخصوصاً حضور در مراسم نماز جمعه بسیار جدی بود. نماز شب را هیچگاه فراموش نمی‌کرد و آن را به تمام دوستان طالب فیض توصیه می‌کرد. از شاگردان کلاس درس اخلاق حضرت آیت‌الله حاج‌آقا حق‌شناس بود. از انفاق به دیگران غافل نبود.
شهید بنی‌جمالی از نظر اخلاقی و روحی یک فرد کامل بود. او به بزرگترها مخصوصاً افراد پیر و سالخورده فامیل احترام می‌گذاشت و دارای محبت بسیار زیادی نسبت به پدر و مادر و افراد خانواده بود. همیشه نسبت به خانواده شهدا و فرزندان شهدا خاضع و خاشع بود و احترامی خاص برای آن‌ها قائل بود. شهید بنی‌جمالی همیشه علاقه به دنیا را منع می‌کرد و معتقد بود که دنیا مانند یک پل است و پل محل گذر است و توقف روی این پل جایز نیست و همین عقاید باعث حضور او در جبهه‌ها می‌شد. او معتقد بود حال و هوای حقیقی و محل آرامش روح، آن‌جاست. شهید بنی‌جمالی همیشه می‌گفت: اگر جبهه‌ها را خالی بگذاریم، خیانت به خون شهدای گران‌قدرمان کرده‌ایم و فرمان امام عزیزمان را نشنیده‌ گرفته‌ایم و چگونه با این روحیه‌ها می‌توانیم ثابت کنیم یک بچه‌مسلمان هستیم؟
او عاشقانه امام را دوست ‌داشت و فرمان امامش را به خوبی فرمانبرداری می‌کرد. مطیع و عبد امام بود و پروانه‌صفت گرد این شمع فروزان می‌چرخید. شهید بنی‌جمالی قبل از این‌ که برای آخرین بار به جبهه اعزام شود از ناحیه کلیه‌ها شدیداً رنج می‌برد، به‌طوری که با حالت بسیار وخیمی بستری شد و دکتر برایش ۲۱ روز قرنطینه و استراحت صددرصدی نوشت ولی او بعد از پنج روز، با گردانی از پایگاه شهید بهشتی به منطقه عملیاتی کربلای۴ اعزام شد و در آن عملیات شرکت کرد و در پشت خط مشغول به کمک‌رسانی شد. بنا بر گفته یکی از برادران همرزمش، زمانی که در این عملیات، تعدادی از شهدا و مجروحین را به عقب منتقل می‌کردند ایشان بالای سر یکی از شهدا رفت و زیر لب دعایی ‌خواند و بعد از این‌ که آن شهید را انتقال دادند، از خاک محل شهید برداشت و بر تن و بدنش مالید و با التماس از خداوند خواست تا این توفیق را نصیب او هم بکند... و سرانجام خدای مهربان، دست رد به سینه او نزد و در تاریخ ۲۱ دی سال ۱۳۶۵ در مرحله دوم عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه، خلعت زیبای شهادت را بر پیکر این شهید بزرگوار پوشاند. او به آرزوی دیرینه‌اش رسید و همان‌طور که خودش می‌خواست پیکر پاکش در شلمچه به امانت نزد معبود ماند. به‌راستی او شهیدی است بی‌مزار از تبار پاک عاشقان الله، شهیدی از تبار پاک‌باختگان راه حق و حقیقت.

فعالیت‌های مذهبی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شهید
او قبل از انقلاب که تقریباً دوران نوجوانی‌اش را می‌گذراند، با بچه‌های محل در تهیه نفت و ارزاق عمومی برای مردم فعالیت بسیار داشت. در زمستان سال ۵۷ یک شب موقع جمع‌آوری دبه‌های نفت مردم، مأموران رژیم شاه دنبالش کردند. مجید چند ساعت زیر پل آهنی خیابان، داخل جوی آب، در آن هوای سرد دراز کشید تا از چنگ مأموران فرار کرد. در ختم مرحوم کافی فعالیت بسیار کرد و در فعالیت‌های دیگر انقلابی از قبیل شعارنویسی و راهپیمایی‌ها شرکت داشت.
شبی که می‌خواست به جبهه اعزام شود ‌گفت: اگر این دفعه بروم یا شهید می‌شوم یا با دست و پای قطع‌شده بر‌می‌گردم. به گفته یکی از همرزمانش کتف او بر اثر تیر مستقیم دوشکا از بدنش جدا شد و به دلیل خونریزی به شهادت رسید.

وصیت نامه شهید
اشهد ان‌لااله‌الاالله و اشهدان‌محمدرسول‌الله و اشهدان‌علی‌ولی‌الله. با سلام به پیشگاه یگانه منجی عالم بشریت، قلب عالم امکان؛ حجت‌ابن‌الحسن‌العسکری و نایب برحقش، امام امت، خمینی کبیر و با درود و سلام به امت شهیدپرور ایران. با این ‌که توانایی نوشتن و یا بیان مطلبی را ندارم و خود را قابل شهادت نمی‌دانم، اما به‌ عنوان وصیت‌نامه می‌نویسم و امیدوارم مورد قبول درگاه حق‌تعالی واقع گردد.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟/ به کجا می‌روم، آخر ننمایی وطنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته‌ام از بدنم
ای خوش آن ‌روز که پرواز کنم تا بر دوست/ به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
آن عارف بزرگ می‌گوید که:
حجاب چهرة جان می‌شود غبار تنم/ خوش آن ‌دمی که از این چهره، پرده برفکنم
منظور از این شعر این است که این تن چون غباری بر روی چهره جان است و اگر بنا باشد ما با حقیقت خود آشنا شویم باید از خدا بخواهیم و بکوشیم که هرچه زودتر این حجاب را برداریم تا چهرة جان را ببینیم. انسان با کمک خدا و همت و سعی‌اش می‌تواند روح خود را از این جسم خاکی به ملکوت اعلی به پرواز درآورد. هرچه سعی و همت و توکلش بیشتر باشد و هرچه بیشتر دل را متوجه ذات احدی گرداند، فضای پرواز او وسیع‌تر و پرواز او سریع‌تر خواهد بود. ما متعلق به عالم دیگری هستیم و چند صباحی بیش در این دنیا نخواهیم بود، لذا صحیح نیست دل به دنیا ببندیم. حضرت مولی‌الموحدین علی(ع) در حدیثی می‌فرمایند که: الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر. همه معصومین و ائمه(س) علاقه به دنیا را منع کرده‌اند، دنیا حقیقتاً برای مؤمنان زندان است و برای کافران مانند بهشت می‌باشد و آن‌ها را فریب می‌دهد و آن‌ها را مشغول ظواهر و زرق و برق خود می‌کند و آنان به کلی از خدا غافل می‌شوند و نمی‌دانند که هر لحظه امکان دارد که مهلت‌شان تمام شود. وقتی تمام شد، باید بازگشت و بازگشت همه به سوی اوست. دنیا را نباید بیش از یک پل فرض کنیم. پل برای عبور است و از روی این پل باید سریع عبور کرد و منزل گزیدن خطا می‌باشد. مشغول‌شدن به دنیا، اولین مرحله گمراهی است و ...[نباید به] فکر خود باشیم و بگوییم آیندة درخشان می‌خواهیم و دنبال رفاه و راحت‌طلبی باشیم. باید از خودی و منیت دوری کرد. شاعر می‌گوید:
بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را/ هرگز نبینی جمال احدی را
باید تمام سختی‌ها را به جان و دل خرید، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: مراره الدنیا؛ حلاوه الاخره و حلاوه الدنیا؛ مراره الاخره. سختی دنیا، شیرینی آخرت و شیرینی دنیا، عذاب آخرت را به دنبال خواهد آورد. خداوند هر که را دوست داشته است، او را در سختی‌ و مشقت قرار داده و هر کس که سختی‌ها و نارضایی‌ها و مشقت‌ها را به جان و دل خرید، به آن اهداف الهی خواهد رسید ان‌شاءالله. به امید آن ‌روز که رستگار شویم و سرافراز و سربلند از امتحان الهی به‌درآییم.
پدر و مادر عزیز و مهربانم، مرا حلال کنید. گرچه برای‌تان فرزند خوبی نبودم و لیاقت نوکری شما را نداشتم ولی شما کرم نمایید و بدی‌های این حقیر را به خوبی خود ببخشید و برایم از درگاه خداوند طلب آمرزش نمایید.
برادران و خواهرانم، شما نیز این بنده حقیر و روسیاه را حلال نمایید و خطاهای این حقیر را به بزرگواری خویش ببخشید.
اهل محل، کسبه‌ها، مسجدی‌ها، هیئتی‌ها و تمامی دوستان و آشنایان، این حقیر فقیر را حلال نمایید و از سر تقصیرات من درگذرید و در حق این حقیر دعا کنید که خداوند مرا هر چند که ناچیز و ناقابلم ببخشد و در روز محشر در صف شهدا راه دهد و نباشد که خدای ناکرده در این دنیا جنازه من بالای دست‌ها رود به نام شهید و فردای قیامت هنگامی که پرده‌ها کنار رفت و حقیقت آشکار شد در صف شهدای راه حق نباشم و سرافکنده شوم.
اهل خانواده و خصوصاً شما پدر و مادر مهربانم، از خدا می‌خواهم که به شما صبری عظیم عطا نماید و شما نیز گوش به حرف یاوه‌گویان و منافقان داخلی و خارجی ندهید و در همه حال امام را تنها نگذارید و دست از یاری او برندارید. باشد که این فرزند پاک فاطمه(س) در قیامت شفیع شما شود و شما را از آن مهلکه نجات دهد. خدا را فراموش نکنید که بازگشت همه به سوی اوست. این سخن گهربار امام عزیزمان یادتان نرود که می‌فرمایند: برحسب روایت، هفته‌ای دو مرتبه نامه اعمال ما به دست آقا امام زمان می‌رسد. مراقب اعمال‌مان باشیم که مبادا وقتی نامه اعمال ما به دست نازنین حضرت رسید روی‌گردان و ناراحت شوند.

مقاله ها مرتبط