
به مناسبت ۱۶ اردیبهشت، سالروز شهادت سیدمجید شریفواقفی از اعضای سازمان مجاهدین خلق
بازگشایی محور سقز به بانه بهویژه گردنهخان شکستن محاصره پادگان بانه، آزادسازی قله آربابا و شهربانه/ به بهانه ۲۳ خرداد، سالروز اجرای عملیات انصارالله در منطقه بینابینی سقز، دیواندره، سنندج، مریوان تحت فرماندهی قرارگاه اصلی شهید شهرامفر سپاه پاسداران در سال ۱۳۶۴
پس از گذشت یکی دو روز از آزادسازی شهر سنندج باخبر شدم یک گردان نیرو از سپاه تهران به سرپرستی برادر سید داوود رسولی و یک گردان از تیپ قوچان لشکر ۷۷ خراسان بیش از یک ماه است که داخل پادگان بانه در محاصره قرار دارند ودر سختترین شرایط به سر میبرند. بعد از آن بود که سرگرد صیاد شیرازی از پادگان سقز با بنده تماس گرفتند که هر چه زودتر باسلاحهای سنگینی که در اختیار دارید خود را به پادگان سقز برسان. البته درخواست ایشان با هماهنگی سپاه صورت گرفته بود. بعد آن سی نفر از همرزمان سپاهی به اضافه پانزده نفر از برادران داوطلب ارتشی از گروه ضربت پایگاه سوم شکاری نوژه همدان به سرپرستی ستوان حسین عباسپور که همگی از نخبگان ارتش جمهوری اسلامی ایران بودند چون عملکرد ما را در آزادسازی سنندج دیده بودند و مشتاق بودند در عملیاتهای آینده با ما باشند به ما پیوستند. ما هم خوشحال بودیم در خدمت برادرانی هستیم که عاشقانه در جبهه قدم برمیدارند. به هر حال نیروها را آماده و سازماندهی کردیم. در تاریخ ۵۹/۳/۱ با دوستان و همرزمان سپاهی خداحافظی و سنندج را به مقصد پادگان سقز ترک کردیم.
از نیروهای آموزش دیده سوار دو فروند هلیکوپتر ۲۱۴ شدیم. در حالیکه دو فروند هلیکوپتر این دو هلیکوپتر را اسکورت و پشتیبانی میکردند. طولی نکشید که در ارتفاعات شرقی گردنهخان در فاصله یک متری از زمین، نیروها از هلیکوپتر پریده، زمینگیر شدیم. به غیر از سلاح انفرادی، تیربار سنگین و خمپارهانداز ۸۱ م.م از نوع تامپلا را نیز همراه خود برده بودیم که خوشبختانه بسیار مفید واقع شد. نیروهای ضدانقلاب در حال فرار بودند و ما با تیربارهای سنگین و خمپارهانداز، آنان را تعقیب کردیم و موفق شدیم تعدادی را به هلاکت برسانیم. پس از خاتمه عملیات هلیبرن مواضع و سنگرهای نیروها را در ارتفاع مشخص کردم. در حالی که مشغول کندن سنگر بودیم، متوجه شدم، دو نفر از طرف گردنهخان به سمت ما در حال حرکت هستند. نزدیکتر شدند دیدم شهید صیادشیرازی و به همراه بیسیمچیاش هستند که خود را در ارتفاع به ما رساندهاند. پس از سلام و احوالپرسی و گفتن خسته نباشید، راجع به عملیات هلیبرن ما ابراز خوشحالی و رضایت کردند و گفتند از عملیات هلیبرن سروان یوسف دزفولیان در ارتفاعات قسمت غرب گردنهخان نیز راضی هستند. سپس در مورد تأخیر چند ساعته ستون صحبت کردند و اشاره به این موضوع کردند که نزدیک به سه ساعت منتظر رسیدن هواپیماهای جنگی بودهایم و نمیدانم به چه دلیل نیامدند. به ناچار با توپهای ۱۵۵ م.م خودکششی زیرنظر سرگرد معصومی بهنحو بسیار شایستهای اهداف مورد نظر گلولهباران کردیم. به هر جهت شهید صیاد تصمیم گرفتند آن شب را پیش ما بمانند. با ایشان مشغول درست کردن سنگر دونفره شدیم. در کنار ما بیسیمچی نیز مشغول آماده کردن سنگر خود شد. بعد از آماده کردن سنگر و اقامه نماز مغرب و عشا در حالی که راجع به مأموریت فردا صحبت میکردیم شام خوردیم. حدود ساعت ۹ شب بود. تکه ابری را مقابل خودم دیدم که شبیه یک جنازه کفن شده بود. بلافاصله به شهید صیاد گفتم به آسمان نگاه کن همین که نگاهش به ابر افتاد بیدرنگ گفت این ابر نشانه یک فاجعه است. هنوز ده دقیقه از جمله ایشان نگذشته بود که صدای ناله و فریاد نیروهای خودی از طریق بیسیم به گوش رسید. آنجا بود که به عمق کلام شهید صیادشیرازی پیبردم. با پیگیریهای بهعمل آمده متوجه شدیم برخلاف قرار قبلی که ستون نمیبایست شب حرکت کند، متأسفانه بدون اجازه و هماهنگی ستون حرکت میکند و دقایقی بعد از حرکت در کمینگاههای مرگبار دشمن قرار میگیرد. خبرهایی که به ما رسید حاکی از تعداد زیادی شهید، اسیر، مجروح، انهدام خودروهای سبک و سنگین به غنائم رفتن تعدادی از تانکهای اسکورپین بود که واقعاً خبرها تکاندهنده و فاجعهباری بود. به شهید صیادشیرازی عرض کردم مگر قرار نبود ستون در شب حرکت نکند؟ ایشان هم فرمودند: من هم تعجب میکنم که چرا ستون بدون اجازه حرکت کرده؟ با توجه به تاریکی شب و عدم امکان دسترسی به ستون، چارهای نداشتیم جز اینکه به نیروهای باقیمانده داخل ستون دستور بدهیم هر کجا هستید زمینگیر شوید و از خود دفاع کنید. از طرفی امکان تخمین مسافت در شب و اجرای آتش با خمپارهانداز به خاطر اینکه جلو ما نیروهای خودی قرار داشت به طور دقیق میسر نبود. در همان حال شهید صیادشیرازی با پادگان سقز و از آنجا با پایگاه سوم شکاری همدان تماس گرفتند و وضعیت را توضیح دادند. طولی نکشید که خلبانان شجاع و تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران با استفاده از گلولههای روشن کننده بالای سر دشمن به پرواز درآمدند و با راکت و تیربار به دشمن و ضدانقلاب اجازه فرار ندادند. پرواز در طول شب مرتب ادامه داشت. عملیات هواپیما و مقاومت و مبارزه بیامان نیروها داخل ستون باعث گردید آتش دشمن قطع شود. آن شب را با شهید صیادشیرازی تا صبح بیدار بودیم. شب بسیار سنگین و غمباری بود. بعد از اقامه نماز صبح سفارشات لازم را به برادران پاسدار تذکر دادم و از آنها خداحافظی کردم. به اتفاق شهید صیادشیرازی و تعدادی از برادران گروه ضربت به طرف گردنهخان حرکت کردیم. به جایی رسیدیم که شب گذشته در آنجا درگیری بود. کامیونهای منهدم شده برروی جاده به چشم میخورد. سرگرد معصومزاده که در روز گذشته دقیقترین آتش توپخانه را روی مواضع دشمن انجام داده بود، در آن کمین مرگبار به شهادت رسیده بود. آن زمان نیروهای تیپ لشکر۱۶ در شمال و جنوب گردنهخان مستقر بودند. خشم و ناراحتی توأم با غم و اندوه در چهرههای نیروها آشکار بود، طوری که نمیشد با کسی صحبت کرد. واقعاً حق داشتند ناراحت باشند. چرا که شب گذشته تعداد زیادی از دوستان و همکاران خود را در اثر بیتوجهی یا خیانت از دست داده بودند. در آن حال سرهنگ معدوم پورموسی فرمانده لشکر چون برخلاف قرار قبلی دستور حرکت ستون را داده بود، ترس و ناراحتی وجودش را فراگرفته بود و به خاطر نقطه ضعفی که داشت در بست گوش به فرمان شهید صیادشیرازی بود. در آن فاجعه، قریب به سی نفر شهید، اسیر و مجروح شده تعدادی از آنان از همرزمان سپاهی بودند که برای حمایت از برادران ارتشی وارد عمل شده بودند. در آن میان یکی از برادران پاسدار که اسیر شده
بود شبانه موفق به فرار شده بود. زمانی که خود را به ما رساند ماسههایی که به خوردش داده بودند هنوز لای دندانهایش دیده میشد. شهید صیادشیرازی به بنده فرمودند هر چند نیروها روحیه خوبی ندارند ولی چارهای نیست هر طور شده باید حرکت کنیم و محاصره پادگان بانه را بشکنیم و نیروها را نجات دهیم. به ایشان عرض کردم بنده و نیروهایم آمادگی کامل برای هر نوع مأموریتی داریم. موضوع را با سرهنگ پورموسی فرمانده لشکر در میان گذاشتیم. ایشان هم با حرکت ستون برای شکستن محاصره موافقت کردند. هر سه نفر سوار جیپ ارتشی شدیم و از اول ستون تا آخر ستون سرهنگ پورموسی با اخلاق خوب و با جانم، جانم از نیروهای تحت امرش خواست تا به سوی شهر بانه حرکت کنند که متأسفانه حتی یک نفر هم به دستور فرمانده لشکر اعتنا نکرد. بعد از دستورات فرمانده لشکر، نوبت شهید صیادشیرازی شد. ایشان نیز از آخر ستون تا اول ستون با دستورات اکید نظامی به نیروها گفتند که اگر حرکت نکنید دادگاهی و مجازات میشوید. دستورات ایشان هم متأسفانه مؤثر واقع نگردید. آن هنگام شهید صیادشیرازی رو به من کرد و گفت آقای مصطفوی به نظر شما با این نیروها چه باید کرد؟ عرض کردم: باید قبول کنیم به خاطر از دست دادن بسیاری از دوستان و همرزمان آن هم به خاطر یک اقدام و فرمان نابجا ضربه شدید روحی به این نیروها وارد شده است. لذا در حال حاضر آمادگی انجام مأموریت را ندارند. باید به این نیروها فرصت داد و جلب اعتماد کرد. با صحبت و نصیحت هم اعتماد جلب نمیشود. باید یک اقدام عملی علیه دشمن انجام دهیم تا اینکه نیروها روحیه بگیرند. لذا اجرای یک عملیات ضربتی ولو کوچک را با ایشان در میان گذاشتم. شهید صیادشیرازی پیشنهاد بنده را پذیرفتند. بیدرنگ تعدادی از برادران پاسدار و تعدادی از برادران گروه ضربت پایگاه هوایی همدان را انتخاب و سازماندهی کردم و حرکت کردیم به طرف روستایی که احتمال میدادیم بعضی اهالی آن در کشتار نیروها در شب قبل نقش داشتند. فاصله گردنهخان تا روستا حدوداً دو کیلومتر و فاصله روستا تا محل درگیری حدوداً سه کیلومتر بود. دو قبضه تیربار در ارتفاعات مشرف به روستا که تقریباً ۴۰ خانوار در آن ساکن بودند، مستقر کردیم، طوری که آتش تیربار به کسی اجازه نمیداد از روستا خارج شود. در همانحال تعدادی از برادران داخل روستا شدند. پس از گذشت ساعتی از ورودشان به روستا دیدیم هشت نفر را دستگیر کردهاند که در میان آنان دو زن دیده میشد. موقعی که دستگیرشدگان را نزد ما آوردند دیدیم که چهره و بدنهای ورزشکاری دارند و لباسهای کردی پوشیدهاند و کمرهایشان را با شال بستهاند. کفشهای ورزشی آدیداس نشان میداد از نظر آمادگی بدنی خانمها از آقایان کم نمیآوردند. دستگیرشدگان را به سمت گردنهخان حرکت دادیم. در همان حال که از ارتفاع بالا میرفتیم برای رعایت حال دو خانم به برادران گفتم قدری آرامتر حرکت کنید. یکی از خانمها که صدایم را شنیده بود با غرور تمام گفت ما خسته نیستیم اگر خودتان خستهاید حرفش جداست. با شنیدن این جملات به سرعت خود افزودیم تا جایی که دیگر توان حرکت نداشتند موقعی که کاملاً نفسشان را گرفتم، گفتم حالا ما خسته شدهایم یا شما؟
فردای آن روز، صبح زود به غیر از توپهای ۱۵۵ م.م خودکششی، الباقی همگی آماده حرکت به طرف بانه شدیم. رفتم داخل یک نفربر شنیدار و جلوی ستون حرکت کردم و برای درهم کوبیدن نقاط مشکوک و کمینگاههای دشمن با خمپارهانداز ۱۲۰ م.م که در داخل نفربر جاسازی شده بود و با تیربار گرینف تیراندازی کردم. در مسیر ۱۵ کیلومتری گردنهخان تا نزدیکی شهر بانه بیش از ده هزار گلوله تیربار روی مواضع و نفرات دشمن که در حال فرار بودند ریختیم. تانکهای چیفتن نیز با تیربار کالیبر۵۰ و توپهای مربوطه روی مواضع دشمن تیراندازی میکردند. حجم آتش سنگین رزمندگان اسلام، نیروهای ضدانقلاب را به وحشت انداخته بود و باعث شده بود تاب مقاومت نیاورد، قبل از رسیدن ستون فرار را بر قرار ترجیح دهند. ضمناً مسئولیت عملیات هلیبرن آن روز برای آزادسازی قله آربابا به عهده شهیدصیادشیرازی بود. افرادی را که ایشان برای عملیات هلیبرن انتخاب کرده بودند اغلب از گروه ضربت پایگاه هوایی همدان بودند.
دشمن از کمبود مهمات ما اطلاع نداشت وگرنه کار ما تمام بود. در ادامه یادآور شدند شما برای ما به منزله فرشته نجات از جانب خداوند بودید.
سرانجام دشمن پس از ماهها استقرار در قله آربابا، تاب مقاومت نیاورده، سنگرهای خود را یکی پس از دیگری رها کرد و از قسمت جنوب قله پا به فرار گذاشت و رزمندگان اسلام قله را به تصرف خود درآوردند. در آن هنگام بود که شهید صیادشیرازی از طریق بیسیم مژده پیروزی و فتح قله را به بنده داد. در پی آن صدای تکبیر نیروها در پایین و بالای قله آرباب طنینانداز شد. پس از آزادسازی قله آربابا حیفم آمد که نروم و از نزدیک محل اصابت گلولههای خمپارهانداز را که از مساحت حدود پنج کیلومتری شلیک شده بود، نبینم. بنابراین با تعدادی از خدمههای خمپارهانداز حرکت کردیم به سمت قله. از میان درختان بلوط گذشتیم و رسیدیم به نوک قله. استحکامات و سنگرهایی که ضدانقلاب در داخل آنها قرار داشت کمی پایینتر از نوک قله بود. سنگرها یک وضعیت طبیعی داشت یعنی داخل شکافها و درزهای کوه بود، طوری که اگر هلیکوپتر و یا هواپیمای جنگی قصد تیراندازی به روی سنگرها را داشتند آنها با سنگ درز کوه را میبستند که از ترکش گلولهها در امان باشند و اگر هلیکوپتر ۲۱۴ برای اجرای عملیات هلیبرن قصد پیاده کردن نیرو در ارتفاع داشت از داخل سنگر خارج میشدند و هلیکوپتر و نیروها را به گلوله میبستند یا اگر نیروی پیاده از پایین به بالا حرکت میکرد میتوانستند به همان نحو عمل کنند. ولی با تمام این موانع و تمهیدات گلولههای خمپارهانداز ۱۲۰ م.م و توپهای ۱۵۵ م.م به دشمن فرصت نمیداد که سر از سنگر دربیاورند. آنها یا میبایست داخل سنگر میماندند و منتظر مرگ میبودند و یا قبل از هلاکت فرار میکردند. لذا فرار را بر قرار ترجیح داده بودند. در سنگرها و اطراف آن حداقل جای اصابت بیش از ده گلوله خمپاره و توپ به چشم میخورد. طوری که سنگرها را به حالت پودر درآورده بود. شهید صیادشیرازی از فتح قله آربابا به عنوان یک حماسه بزرگ و به یادماندنی و پیروزی دلچسب یاد میکردند. بعدها که تعدادی از نیروهای دموکرات را به اسارت درآوردیم اعتراف کردند که با از دست دادن قله آربابا جدا از شکست فیزیکی از نظر روحی لطمات سنگین نیروهای دموکرات وارد شده بود. با شکستی که در قله آربابا نصیب ضدانقلاب شد برای آزادسازی شهر بانه چندان مشکلی نداشتیم. حدود صدنفر از برادران پاسدار و ارتشی را با شهید صیادشیرازی سازماندهی کردیم و زیر نظر شهید صیادشیرازی به طرف شهر حرکت کردیم. قبل اینکه نیروهای پیاده وارد شهر شوند یک دستگاه تانک به دستور شهید صیادشیرازی داخل شهر شد و خیلی زود صدای شلیک توپ به گوش رسید. در ابتدا تصور کردیم صدای شلیک توپ اسکورپین دشمن بود که غنیمت گرفته بود، ولی بعداً متوجه شدیم صدای گلوله تانک خودمان بوده است که برای رعب و وحشت در دل ضدانقلاب در داخل شهر جولان داده بود و تیری هم رها کرده بود. بعد از برگشت تانک و نیروهای پیاده از داخل شهر با احتیاط و به آرامی توأم با رگبار اسلحه و تیربار وارد شهر شدیم. قبل از رسیدن به مرکز شهر دشمن پایگاههای خود را ترک کرده بود. در پی فرار آنان از شهر رزمندگان اسلام در پایگاههایی که دشمن قبلاً در آنها مستقر بودند جاگیر شدند. بدین طریق شهر بانه نیز آزاد و در کنترل نیروهای ما قرار گرفتند. این بود آخرین مأموریت بنده با شهید صیاد شیرازی.
به مناسبت ۱۶ اردیبهشت، سالروز شهادت سیدمجید شریفواقفی از اعضای سازمان مجاهدین خلق

خاطرات آزادگان از روزهای ۱۷ اردیبهشت تا پذیرش قطعنامه سال ۶۷

بررسی چرایی وقوع واقعه تاریخی تحریم تنباکو/ به مناسبت ۲۵ اردیبهشت، سالروز لغو امتیاز تنباکو براساس فتوای آیتالله میرزایشیرازی

یادی از دانشمند جهادگر دکتر سعید کاظمیآشتیانی/ به مناسبت ۳۰ اردیبهشت روز ملی جمعیت

نگاهی کوتاه به زندگی مسیح کردستان، سردار شهید محمد بروجردی/ به مناسبت ۱ خرداد، سالروز شهادت شهید بروجردی

اعلام آخرین جمعه رمضان به نام روز قدس/ به مناسبت روز قدس

جهادگر شهید سردار سیدمحمدتقی رضوی فرمانده ستاد مرکزی پشتیبانی و مهندسی جنگ و جهاد و قائممقام قرارگاه مهندسی رزمی خاتمالانبیا(ص)/ به مناسبت ۳ خرداد، سالروز شهادت شهید رضوی